#کتاب_حوض_خون🌹🍃
#خاطرات : بانوان اندیمشکی از رختشویی در دفاع مقدس 🌷🕊
#نویسنده :..
#بانو_سادات_میرغالی
فصل ششم ..( قسمت آخر)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
داشتم از خوشحالی بال در می آوردم شهریور ۵۹ طبق رسم هر ساله با شوهرم رفتم مشهد. سفر بودم که غلامعباس با سیما کریمی مسئول بسیج خواهران عقد کرد همه بچه انقلابی ها در مراسمش جمع شده بودند غلام عباس بعد از عقد رفته بود مرز شلمچه. همان روزها عراق حمله کرد من هم از مشهد برگشتم و با خانه پر ازج معیت سیاه پوش و عزادار رو به رو شدم هر کس می آمد با گریه می گفت غلام عباس تازه داماد شد حنظله اندیمشک. با حال خراب خودم را رساندم سردخانه و آخرین بار برادرم را دیدم. بی توجهه به حرف های خانم ها محو خاطرات غلام عباس بودم بغض گلویم را اذیت می کرد یادم رفته بود یک سال پیش شهیده شده بود چشم دوخته بودم به رخت های خاکی و خونی رزمنده ها دستم هنوز بی حس بود ننه ابراهیم برایم ناراحت بود به خانم ها گفت: برا چی گذاشتید بیاد توی این همه خونلبه و تکه گوشت. وقتی حالم کمی بهتر شد اشک هایم را پاک کردم و بلند شدم خانم ها بهم گفتند تو دیگه حق نداری بیای سمت لباس های خونی. خودم هم تا مدتی جرات نکردم به ملافه ها دست بزنم اما توی بیمارستان راه آهن و بمباران ها کم کم آن قدر مجروح و صحنه های دردناک دیدم که جرائت کردم تا غسال خانه هم بروم و بدن های تکه پاره زن و بچه ها را غسل بدهم.
#یازهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#حاج_قاسم 🌷🕊
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
@shaid_mohands_hadi_jafari65