حضرت مسلم علیهالسلام
#پست_شماره_۶
چون مسلم از ایشان گروه بسیار به قتل رسانید، خبر به عبیدالله رسید. کسی نزد محمد فرستاد، پیغام داد که ما تو را سوی یک تن فرستادیم تا او را بیاوری، چنان در یاران تو رخنهی بزرگ پدید آورد پس اگر تو را سوی غیر او فرستیم چه خواهد شد؟
ابن اشعث پاسخ داد: ای امیر پنداری مرا سوی بقالی از بقالان کوفه یا یکی از جرامقهی حَیَره فرستادهای؟ ندانی که مرا سوی شیری سهمگین و شمشیری بُرنده در دست، دلاوری بزرگ فرستادهای؟ از خاندان بهترین مردم؟
لااله الاالله.
و سید در ملهوف گفته است: مسلم صدای سم اسبان شنید، زره بپوشید و بر اسب سوار شد و با اصحاب عبیدالله جنگیدن گرفت تا گروهی بکشت. پس محمد اشعث بانگ زد و گفت: ای مسلم! تو را امان است، گفت به امان؟
به امان خیانتکاران فاسق جه اعتبار؟
و روی بدانها آورده، کارزار میکرد و رجز حمران بن مالک خزعمی را در روز قبل میخواند.
با تیر و سنگ چندان بر پیکر او زدند که مانده و کوفته شد و بر دیواری تکیه داد و گفت:
چون است که بر من سنگ میافکنید مانند کفار، با اینکه من از اهل بیت پیامبران ابرارم. چرا مراعات حق رسول خدا را دربارهی ذریة او نمیکنید؟
ابن اشعث گفت: خویشتن را به کشتن مده تو در زنهار منی.
مسلم گفت: آیا با اینکه توانایی دارم، اسیر گردم، لا والله (چنین نخواهد شد).
و بر ابن اشعث حمله کرد، او بگریخت.
مسلم گفت: بارخدایا تشنگی مرا میکشد.
پس از هر سوی بر وی حمله کردند، و بُکیربن حمران احمری لب بالای او را با شمشیر بخست. و مسلم بر او شمشیری زد که در اندرون او برفت و او بکشت و کسی از پشت نیزهای بر مسلم فرو برد، که از اسب بیفتاد و دستگیر شد.
مسلم، خستهی زخمها شده.
و از قتال فروماند پس به کناری جست و پشت به خانهی همسایه داد.
آوردند بالای دارالاماره.
قبل از او دیدند، حضرت مسلم سلامالله علیه، گریه میکند.گریه چرا میکنی؟
مسلم گفت: به خدا سوگند که من برای خود گریه نمیکنم و از کشتن خود جزع ندارم.
اگرچه هرگز مرگ خود را هم دوست نداشتهام.
ولکن برای خویشان و خاندان خود که روی به اینجانب دارند، و برای حسین علیهالسلام و آل او گریه میکنند...(گریهی استاد)
لا حول و لا قوة الا بالله
#شرح_نامه_ها_برنامه_ها
#علامه_حسن_زاده_آملی
#استاد_صمدي_آملي
#وقایع_عاشورا
🏴کانال شاخه طوبی 🏴
👇👇👇
@shakhehtoba
https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید 🙏💢