eitaa logo
کانال شاخه طوبی
15.6هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
61 فایل
اولین کانال نشر آثار حضرت علامه حسن زاده آملی و شاگردان ایشان در ایتا و تلگرام
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال شاخه طوبی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ قسمت ۱ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم الْحَمْدُ وَ الثَّنَاءُ لِعَیْنِ الْوُجودِ , ث
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ قسمت ۲ همه‌ی کسانی که چارپادار، شتربان خدیجه کبری بودند در خدمت او بودند، زندگی به ظاهر مرفه، در گشایش، بدون هیچ سختی. ناگهان آمد همسر رسول خدا شد و سختی‌های حداقل ۲۵ سال با حضرت را به دوش کشید. قبل از بعثت، بعد از بعثت. چندین سال (بیش از ۱۰ سال) قبل از بعثت سختی‌های زندگی حضرت را بر دوش گرفت. زن و مرد با همدیگر هم‌درد باشند، در مشکلات زندگی این‌ها همسر هم می‌شوند، همسایه‌ی هم می‌شوند، مرد در سایه‌ی زن، زن در سایه‌ی مرد زندگی می‌کنند. اگر خدایی ناکرده حضرت خدیجه به تعبیر متعارف ما (لفظ را می‌آوریم برای اینکه منفی را که بگوییم مثبت بهتر خودش را نشان می‌دهد) اگر لج می‌کرد می‌گفت: من خانم تو هستم حق نداری شب از منزل بیرون بروی، حق نداری یک شب هم که شده از من جدا بشوی؛ کجا این همه فیوضات قرآن می‌توانست بر ما نازل بشود؟! چون هیچ جای وحی نداریم که پیغمبر در کنار همسرانشان شبی را به سر می‌بردند در لحظه‌ی به‌سر بردن با همسر در محل استراحت، بر او وحی شده باشد، تمام این وحی‌ها همه در بیرون خانه با همسران بوده است. در غار حرا، در مسجد النبی، در مسجدالحرام، در حال کسب و کار، در حال امور دیگر. اگر نعوذ بالله زن لج می‌کرد و می‌گفت؛ زن هستم احتیاج به مرد دارم و اجازه نمی‌دهم که یک شب در خانه نباشی! چه زن بزرگواری است که تحمل بکند ۴۰ شبانه روز پیغمبر از منزل برود! یکدفعه بر او وحی شد: برای اینکه فاطمه زهرا را می‌خواهیم به شما عطا کنیم؛ شما ۴۰ شبانه روز از همسرت فاصله بگیر در خانه ابوطالب، در محضر مادر امام امیرالمؤمنین؛ فاطمه بنت اسد که آن بزرگوار برای حضرت مادری کرد، ۴۰ شبانه روز حضرت را در اتاق تنهایی منزلش پذیرایی کرد؛ تا آن خلوت او، توجه در مقام عزلت او، کاری کند که بتواند بعد از ۴۰ شبانه روز وقتی با حضرت خدیجه جمع می‌شوند، نطفه‌ی فاطمه‌ی زهرا منعقد بشود. فاطمه‌ای که صاحب عصمت است، زنی در نظام هستی نه قبل از این دوره و نه در این دوره به عظمت این دختر نرسد! اگر برکتش از پیغمبر اکرم است برکت او از خدیجه هم هست نباید گفت که فاطمه خودش فاطمه شد بدون اینکه مادری مثل خدیجه داشته باشد، مگر می‌شود؟! مگر هر زمینی هر بذری را می‌تواند درست بپروراند و آنچه را که حق آن بذر است به او عطا کند؟! لذا اگر به ابوالفضل می‌نازیم باید به مادر او ادای احترام کنیم. امام امیرالمؤمنین بعد از فاطمه‌ی زهرا به برادرشان عقیل فرمودند: شما نصابه هستی، علم انصاب تمام قبایل عرب را می‌دانی؛ نسلشان کی هست؟ اجدادشان کی هست؟ طوایفشان کیان اند؟ پدرهایشان کیست؟ خصوصیات اخلاقی این طایفه چگونه است؟ من یک زنی می‌خواهم که؛ از او فرزندان شجاع بدنیا بیاید. زن محل رشد فرزند است، به تعبیر قرآن نِسَاءُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ زنان کشتزار مردان هستند، برای افشاندن بذر نطفه و بدست آمدن میوه‌ی طیبه‌ی فرزند. لذا مادری به نام فاطمه کلابیه ام‌البنین نیاز است که ابوالفضل در دامن او شجاع، نترس، با غیرت، غیور، برادردوست، تابع انسان کامل، عبد مطیع حق متعال و رسول و ولی او، اینجوری به دنیا بیاید. نامه ها برنامه ها ۱۷ 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ مادری مثل حضرت خدیجه می‌خواهد که در دامن او صاحب عصمتی به نام فاطمه زهرا روییده شود . و البَلَدُ الطَیّبُ یَخرِج ُنَباتُه بِاذنِ رَبّه؛ آن شهر پاک آن زمین پاک است که فرزند پاک و مطهر می‌رویاند. نباید گفت فقط فاطمه خودش فاطمه هست با صرف نظر از پیغمبر، پدرش و با صرف نظر از خدیجه کبری مادر، مگر می‌شود؟! درست است گاهی اتفاق می‌افتد پدر مادر‌های مرده‌ای از آنها فرزندان زنده‌ای خدا در می‌آورد؛ یُخرِجُ الحَیّ مِنَ المَیّت. گاهی هم پدر مادرهای خوب، متدین، اهل مراقبت، مواظب زندگی، مواظب کسب و کار، مواظب نطفه و مواظب اجتماع، مواظب غذا و دوران حمل، مواظب شیر، اما بچه با همه‌ی مراقبت‌های پدر و مادر باز هم یک فرزند میّتی می‌شود؛ مرده آمده؛ یُخرج‌ُ المَیّتَ مِن الحَیّ. اینها هست، اما اینها قید غالب نیست، اینها گاه‌گاهی‌ست، گاهی پیش می‌شود. پدر و مادری بسیار محترم از دوران جوانی‌شان همه تعریف‌شان را می‌کنند؛ می‌گویند: هم خانم، خانم است واقعاً هم آقا واقعاً آقاست اما بچه چرا اینجور در آمده نمی‌دانیم! حضرت حوا حضرت آدم به این بزرگواری هر دو تا، حضرت آدم نبی‌الله، صفوةالله، صفوه، زبده، خلاصه، عصاره، خالص، صاف صاف، آدم. حضرت حوای مطهره به تعبیر دعای ام‌داوود در نیمه‌ی ماه رجب که از امام کاظم (ع) است؛ حواءُ المُطهرةِ من الدَنَسِ و الرِّجس حوایی که از تمام ناپاکی‌ها از همه‌ی دنس‌ها چرک‌ها رجس‌ها پاک پاک است. اما قابیل کجا بود آمد؟ اینجور همان اول کار (به تعبیر عادی‌مان می‌گوییم) خلقت، کار را این‌طور به هم زد و قابیلیان را چقدر در اجتماع پراکنده ساخت! که اجتماع ما یا هابیلی مشرب‌اند یا قابیلی مقدم‌اند. اما اینها قید غالب نیست، همیشه اینطور نیست، گهگاهی پیش می‌آید که فرزند میت است، پدر و مادر زنده. گاهی پدر و مادر زنده‌اند حیات انسانی دارند اما فرزند مرده است یا به عکس. اما اصل این است که خدای‌متعال می‌خواهد فرزند را نفخ بفرماید؛ از کانال وجودی پدر و مادر از مجرای نطفه و رحم از مجرای غذا و شیر کسب حلال یا خدای ناکرده کسب حرام فرزند را نفخ می‌کند. این حضرت خدیجه کیست ؟ حضرت آمنه خانم کیست؟ چه مادری است که در دامن او ختم‌الانبیاء است و در دامن این فاطمه زهراست! مادر، کیست چه ارزشی دارد؟! ارزش مادر؛ الجنة تحت اقدام الاُمهات؛ بهشت زير پای مادران گرامی هست. برای اینکه اگر فرزند بهشتی می‌شود؛ زیر سر غذای مادر است، زیر سر ایام حمل مادر است، زیر سر مواظبت و مراقبت مادر است در ایام حمل و در ایام بزرگ کردن و در ایام شیردهی. این مادر است که فرزند بهشتی می‌سازد، چه اینکه باز هم همین: الجهنم تحت اقدام امهات. منتها برای اینکه آن ارزش و احترام حقیقی مادر را پیغمبر و اهل‌بیت به او تکریم کنند، گفتند: الجنة تحت اقدام الامهات؛ بهشت زیر پای مادران است. خب همینجور که بهشت زیر پای مادران است که فرزندان بهشتی از دامن مادرِ بهشت‌ساز برمی‌خیزند، فرزندان جهنمی‌ هم از مادر جهنم‌ساز بر می‌خیزند. منتها به جنبه‌ی تکریم به حریمِ عنوان اُم و مادر حرف بهشت را پیش آوردند. خب البته ابی‌عبدالله هم در روز عاشورا فرمود که؛ کسی مرا برای بیعت با خودش می‌خواهد که شخص زنازاده پسر زنازاده است! آن مثالی که از امام صادق (ع) گفتیم که به آن پسر گفت: تفسیر آن زیر درخت است! و کم له من نذیر. الجنة تحت اقدام الاُمهات؛ مادر‌های عین بهشت، بهشت سازند. فرزند بهشتی تربیت می‌کنند و بهشت می‌سازند. 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
کانال شاخه طوبی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ #قسمت_۳ مادری مثل حضرت خدیجه می‌خواهد که در دامن او صاحب عصمتی به نام فاطمه
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ چه اینکه خدایی ناکرده اگر زنی جهنمی باشد، غذای او حرف او، کلام او، مطلق شئون او در ایام بارداری و حمل و ایام ولادت، در ایام شیردهی اگر بخواهد افکار جهنمی داشته باشد، دیده‌های جهنمی، شنیده‌های جهنمی، غذاهای جهنمی. خب البته فرزند بیچاره هم می‌شود جهنم! درست است؛ این فرزند را می‌شود تربیت کرد اما تربیت این فرزند هم جان خود او را به لب می‌آورد هم جان مربی را! درست است اجتماع و معاشر، درست است که استاد و مربی از بیرون می‌توانند در این فرزند تأثیراتی داشته باشند، اما جان این فرزند به لب می‌رسد؛ بخواهد آن ریشه‌های فاسد را آن خوی‌های نامطلوب را ریشه‌کن کند و به تعبیر آقایان در علم اخلاق آنها را تخلیه کند، رذایل را از خودش دور کند، بعد حقایق فضایل را در خودش بکارد. اینکه جایگاه حضرت خدیجه رفیع است، چه همسری است برای پیغمبر اکرم! که این همسر امروز از دنیا رفت، سالیانی که پیغمبر در قید حیات بودند در فراق این همسر گریه می‌کرد. چه همسری بود! بعد از ایشان هم عده‌ای دیگری هم همسران آقا شده‌اند؛ اما چرا آقا برای آنها اینقدر دل نگران نبود؟! اما برای خدیجه چرا؟ خدیجه‌ای که تحمل کند، پیغمبر چهله بگیرد برای انعقاد نطفه‌ی بی‌بی فاطمه. چهله بگیرد در غار حرا برای تنزل وحی تنزیلی قرآن؛ اقرأ باسم ربک الذی خلق بعد هر روز هم از مکه تا پای کوه‌ی غار حرا؛ جبل‌النور آنجا برای حضرت با وسیله‌ای مثل شتر، مرکب، بعد آنجا با پای پیاده آن گردنه‌ی صعب‌العبورِ آن روز، حالا با اینکه امروز آن کوه جبل النور را آن قله‌ بالایش را که غار حرا در آن موجود است با اینکه پله‌ها زدند (پله‌های سیمانی) یک مقداری راهش را هم درست کردند، اما همگان که نمی‌توانند همین الان بالا بروند. حالا ۱۴۰۰ سال قبل را در نظر بگیرید؛ آن روزی که نه پله‌ای بود، نه دور و اطرافش شهری بود، الان بالای جبل‌النور که می‌ایستی دور در دور این کوه تا مکه‌ی مکرمه‌، خود شهر مکه پر نور برق است. اما آن روز مکه نه برقی، نه شهر آبادی! شهری که لقد خقلنا الانسان فی کبد هذا البلد الامین‌ای که یک شهر سختی است، سنگلاخ! الان مکه را کوه‌هایش را گرفتند مثل بغل خانه ی خدا آن کوه بلندی ابوقبیس را گرفتند، رفتند تا پایین‌اش مجدداً یک ساختمان مجلل هتل زدند به قد همان کوه رفتند بالا. اما آن روز مکه را در نظر بگیر! آن روزِ مکه‌ای که تو درون شهر مکه که شهری بود کلاً کوهستانی، قله‌های مرتفع، یک چند تا خانه دامنه این قله، چند تا خانه آنجا، یک مقدار آنجا، یک خانه خدایی که بین چند تا کوه مرتفع، آنجا تو درون یک دره. الان می‌روید، الان را حساب نکنید ببینید ۱۴۰۰ سال قبل چه بود؟ از اینجا تا جبل‌النور غار حراء دوازده کیلومتر راه است، آنجا هم از اینجا تا آنجا ناآبادی! یک سرزمینی است که فقط به درد چوپان‌ها برای چوپانی می‌خورد. هر کجا هم می‌دانیم چوپان و چوپانان و گوسفندان هستند، گرگ‌ها هم در منطقه فراوان خرس‌ها، خوک‌ها، عقرب‌ها، هزار گونه حشرات، (چه) حیوانات موذی. مکر آنجوری از اینجا خانه خدا تا جبل النور دوازده کیلومتر راه کلاً هم کوهستان، همه هم صعب‌العبور، راه‌های کوهستانی، تک‌راه‌هایی برای پیاده‌روی، نه ماشین‌رو، نه جاده نه هیچی! حضرت خدیجه هر روز برای حضرت غذا ببرد پای جبل‌النور و آنجا آن کوه صعب‌العبور را بالا برود برای آقاجان افطار ببرد، که آقا در حال روزه گرفتن است، در چهله هست. می‌خواهد برای روزی که اقرأ باسم ربک الذی خلق، بیست و هفتم ماه رجب مبعوث به امر فاصدع بما تؤمرِ اقرا بشود حالا اظهار کن! آن هم آن راه را! آن راهی که همین الان وقتی شبها بالای کوه جبل‌النور باشی و جمعیت نباشد، می‌بینی خوکچه‌ها دور در دور غار حراء فراوانند. 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
کانال شاخه طوبی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ #قسمت_۴ چه اینکه خدایی ناکرده اگر زنی جهنمی باشد، غذای او حرف او، کلام او، م
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ رفتیم یک دو رکعت نماز بخوانیم از غار که در آمدم ، بالای غار که قرار گرفتیم، دور‌ غار همه پر از خوکچه، همه به فرار؛ الان تازه! آن موقع چه بود؟! قربان حضرت خدیجه؛ چه زن همکار پیغمبر اکرم ! ما در تنزل قرآن، مدیون خدیجه‌ایم. آفرین بر این زن! اینقدر مؤدب؟! اینقدر شوهر‌دار ؟! بهترین وصف زن؛ حُسن‌ التبعل است. بهترین صفت زن، خوب شوهر‌داری کردن است. روایات ما، از زبان مطهر ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) آمد: آنها به رمز و راز ما خبر دارند، آگاهی دارند. آنها می‌توانند بگویند که ما چکار کنیم. از مسجد نماز خواندن برای زن، بهتر؛ خوب شوهر‌داری کردن است، خوب شوهر‌داری کند. زمینه‌ی رشد شوهر را فراهم کند. زمینه‌ی معنویت مرد را فراهم کند. ارتقاء و بالا رفتن مرد را ایشان فراهم کند. مزاحمش نشود. ضمن اینکه دوست‌دار‌ترین فرد نسبت به مرد هم او باشد. از همه‌کس مرد را بیشتر او دوست داشته باشد. حتی به یک تعبیری از پدر و مادر شوهر هم به شوهرش وفادار‌تر، علاقه‌مند‌تر. اسم مبارک حضرت بی‌بی فاطمه‌ی زهرا را به یکی از القاب ستوده‌اند؛ هانیه. هانی مرد است، هانیه زن است (مونث است ، از ماده‌ی هنن است ،هنَّ) هانیه؛ از بس که به شدت به علی‌بن‌ابیطالب، به شوهرش علاقه‌مند است، آن شدت علاقه‌ی زهرا به علی را اسمش را، لقبش را گذاشتند، هانیه! فاطمه چه کسی است؟ هانیه است، از بس که شوهردوست بود! آقا جان را دوست دارد، خیلی دوست دارد. دوستی‌اش به چیست؟ اینکه خوب شوهر‌داری می‌کند تا علی، علی باشد! دوستی‌اش به این است که حضرت خدیجه خوب شوهر‌داری می‌کند تا پیغمبر به وحی برسد. مزاحمش نمی‌شود، بهانه نمی‌گیرد، محیط منزل را نا‌آرام نمی‌کند، وضع را به هم نمی‌زند. حالا که وقتی شوهری گیر آوردی، به این عظمت، به این خوبی، که جا برای رشد دارد، می‌تواند رشد کند در معنویت، می‌تواند بالا برود، چرا زن زمینه‌ی رشد او را فراهم نکند؟! الرجال قوامون علي النساء اگر این مرد رشد کند، به کمالات انسانی نائل بشود، به مقامات و درجاتی راه پیدا کند _چون مرد مقوِّم زن است در منزل و زن متقوِّم مرد است در منزل_ آنچه که مرد کسب کند، خیر و برکت او به زن هم بر‌می‌گردد. البته معکوس‌اش هم هست، همین‌جور؛ مرد هم برای زن شوهری کند، زمینه‌ی ارتقاء او را فراهم بیاورد. ازدواج برای انسان شدن است ، ازدواج علاوه از اینکه زن و مرد می‌خواهند به وسيله‌ی ازدواج صورت انسانی را خدای متعال از کانال وجودی‌شان انشاء کند _که رحم زن کارخانه‌ی صورت انسان‌سازی است در نطام هستی_ علاوه از این؛ خود زن و مرد ازدواج می‌کنند تا نه تنهایی به سوی خدا بروند بلکه به صورت زوج پیش او بروند. مرد در کنار زنش به عنوان اینکه زوج اوست مُرتَقی بشود، ارتقاء وجودی پیدا کند، به درجات عالیه را نائل بشود. زن از باب این‌که زوجه‌ی مرد است درکنار او، در معیت او بالا برود که ازدواج‌شان باعث بشود نصف دیگر دینشان هم حفظ بشود، آدم‌تر بشوند. اگر قبل از این‌که ازدواج کردند، پنجاه در‌صد انسان بودند، حالا که ازدواج کردند صددرصد آدم‌ بشوند، و صد‌در‌صد آدم‌ساز بشوند. اول خودشان را تکمیل کنند؛ که در روایات ما فرمود: ازدواج نصف دین‌تان را کامل می‌کند. اول خودشان را کامل کنند با ازدواج، این شهوتِ سرکشِ غضبناک را، این را کنترلش کنند؛ اطفاء شهوت؛ مقدمه است برای تکامل انسانی. هدف ازدواج، اطفاء شهوت نیست. هدف ازدواج این است: که شهوت که یکی از شئون زن و مرد است، خاموش بشود. که کمالات انسانی روشن بشود. عقل روشن بشود. چراغ عقل روشن بشود. این حقیقت ازدواج است. 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
کانال شاخه طوبی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ #قسمت_۵ رفتیم یک دو رکعت نماز بخوانیم از غار که در آمدم ، بالای غار که
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ وقتی چراغ عقل زن و مرد روشن شد، از آن گرمای شدید شهوت تنزل کردند، این شهوت خاموش شد، سرد شد، ارضاء شد، عقل‌شان روشن شد، بدانند که چگونه فرزنددار بشوند که فرزندشان آدم به دنیا بیاید. و لذا هدف ازدواج هم این است که؛ زن و مرد خودشان انسان‌تر بشوند و هم اینکه فرزندان انسانی از این بلدِ طیّب پدر و مادر روییده بشود، از این سرزمین پاک پدر و مادر روییده بشود. خلاصه شهوت؛ یکی از موانع راه است، ضمن این‌که یکی از مقدمات راه هم هست. از لابه‌لای گرفتاری شهوت؛ اگر یک جوانی نجات پیدا بکند و خودش را حفظ کند، یوسفی‌مشرب است. خدای متعال در قرآنش اول تأیید مردانگی حضرت یوسف را کرد گفت: همَّت بهِ و همَّ بها هم ایشان نسبت به او اهتمام داشت هم آن زن نسبت به این اهتمام داشت، تا یک کسی نگوید که این همه از یوسف تعریف می‌کنید؛ یوسف شما که مرد نبود میل به زن نداشت اگر گناه نکرد. نه، مرد بود، صفت مردانگی داشت! هَمَِّ بها، (اما) لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ در مورد آن زن نگفت قرآن، در مورد زن گفت که او به این حضرت یوسف؛ هَمَّت بهِ نسبت به او اهتمام داشت که به او برسد؛ از جنبه‌ی نامطلوب. اما وقتی بعد _دیگر اینجا را استثناء نمی‌دهد، اینجا را با لَولا نمی‌آورد_ نه، ایشان دیگر الان مجذوب یوسف شده و جمال یوسف او را گرفته، می‌خواهد به هر صورتی هست، زلیخایی که آن روز در مصر، در کنعان، در منطقه مصر، زنی زیباتر از زلیخا نبود. اگر مردی زیباتر از یوسف پیدا نمی‌شد، زنی هم زیباتر از زلیخا نبود! زن شاه شد! شاهان آن روز هم معمولاً زیباترین افراد اجتماع را می‌گرفتند. زن هم زیبا بود! تازه خودش را هم آرایش هم کرد چه‌جور آرایشی! که دیگر زنی آن روز در روی کره‌ی زمین در اطراف مصر پیدا نشود به زیبایی این زن! تا بتواند یوسف را مجذوب کند. اما قرآن می‌فرماید که این زن هَمَّت بِه زن به سوی حضرت یوسف به شدت میل پیدا کرد که به او نزدیک بشود. حضرت یوسف هم؛ نگویید که مردانگی نداشت، مرد نبود، عقیم بود، مردی که عقیم باشد میلی به زن ندارد. نه؛ هَمَّ بها نه؛ حضرت یوسف هم مردانگی داشت، مرد بود؛ همَّ بها (به این زن) وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ منتها آن برهان ربَّش او را اجازه نداد. برهان؛ از بَهُرَ است، برهان را که برهان می‌گویند؛ یعنی آشکار، روشن، لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ اگر نمی‌دید روشنایی رب را، اگر نمی‌دید روشنایی رَب را، اگر در حضور حق متعال خودش را مشاهده نمی‌کرد، اگر مشاهده نمی‌کرد: اللهُ حاضرٌ ، اللهُ نورٌ، خب البته مرد بود، هر مردی به سوی زن میل پیدا می‌کند. یکی از عزیزان روحانی ما، به رحمت اِله رفت، گفت: یک وقتی برای یک کاری رفته بودم خانه‌ی یکی از این خان‌ها، ارباب‌های منطقه‌مان، خانمش برای ما چایی آورد. به محض اینکه چایی آورد دیدم خانمش لخت است! همان خانم خان خانی! دوران شاه؛ آن هم آن ایّام نه الان. گفت: ما سرمان را پایین کردیم که خانمش را نگاه نکنیم. چایی را گذاشت و رفت، خان برگشت به من گفت که؛ راستی سرت را پایین کردی؛ یعنی دلت هم نمی‌خواست ببینی یا واقعا نخواستی؟! حقیقتاً اصلا میل نداری؟! گفت به او گفتم: من مرد هستم، هر مردی چشمش به زنی نامحرم محرم (هرچه) بیفتد طبیعت مرد این است که میل پیدا می‌کند. اما قرآن و خدا به ما اجازه نمی‌دهد. نخواستم نگاه کنم؛ نه اینکه اینقدر خودم بی‌طبع و بی میل‌ام. نه؛ می‌خواهم میل خودم را با امر الهی جلوگیری کنم. گفت: خیلی خوشش آمد! گفت: والله اگر می‌گفتی که من اصلاً طبعا میل ندارم؛ اصلاً تو را از خانه بیرون می‌کردم! من گفتم: نه؛ چون خدا اجازه نمی‌دهد. وگرنه چیز روشنی است؛ هر مثبتی به منفی میل دارد هر منفی هم به مثبت میل دارد. کسی که باعث شد یوسف گناه نکرد؛ امر الهی است برهان رب است حضور اوست برهان اوست روشنایی اوست او نمی‌گذارد. 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
کانال شاخه طوبی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ #قسمت_۶ وقتی چراغ عقل زن و مرد روشن شد، از آن گرمای شدید شهوت تنزل کردند، ای
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ قسمت ۷ وگرنه، اگر یوسف نعوذبالله با صرف نظر از مقام توحید و حضور و مراقبتش، یک مرد متعارف است؛ هر مردی به زن میل دارد، هر زنی هم به مرد میل دارد؛ این چیز طبیعی است. این میل، میل خدادادی است. این میل طبیعی است. باید به آنی که خدا دستور داد مصرف بشود؛ در غیر موردش مصرف نشود. میل طبیعی است. همین میل طبیعی هم هست که اگر زن و مردی که با هم محرم‌اند واقعا بر اساس این میل طبیعی در پیشگاه الهی با هم جمع بشوند، از مواردی است که بهترین خوشحالی ملائکةالله فراهم می شود؛ همین میل است. اما این میل در غیر موردش مصرف بشود که حق متعال اجازه نمی‌دهد، آنجاست که اوقات نظام هستی تلخ می‌شود، اوقات ملائکه تلخ می شود، خدای متعال غضبناک می‌شود. هر چیزی روی حساب است. و لذا حضرت خدیجه‌ی کبری با اینکه به جناب رسول‌الله اینقدر علاقه‌مند است، اینقدر ابراز علاقه می‌کند، حتی وقتی که خبر به حضرت خدیجه رسید، فاطمه‌ی بنت اسد مادر امام امیرالمؤمنین از طرف رسول الله آمدند به حضرت خدیجه فرمودند که؛ آقا جان به امر الهی در خانه‌ی ما در اتاق خلوتی مشغول عبادت شدند و تا چهل شبانه روز پیش تو نمی‌آیند، به من فرمودندکه به تو بگویم: در این چهل شبانه روز اصلا با زن‌های همسایه کار نداشته باش، شب هیچ‌کس را رفیق منزل خودت نگیر، در خانه بنشین و ملازم منزل باش، شب هم که شد از غروب که هوا می‌خواهد تاریک شود در را از پشت در درون ببند! و خدا حافظ توست. بعد نوشته‌اند که حضرت خدیجه عین دستور آقاجان را عمل کرد؛ شب وقتی به رختخواب می‌رفت از فراق پیغمبر گریه می‌کرد! البته؛ علاقه‌مند است، عاطفه دارد، اما چون و چرا نه، معترض نیست، حرف بیجا نمی‌زند، به شدت به آقایش علاقمند است. به شدت هم به او برای فراقش گریه هم می‌کند، اما امر آقای خودش را هم انجام می‌دهد؛ در خانه‌ی تنهایی و خلوت، شب چهلم پیغمبر از آن مکان قبلی خودشان برگشتند، آمدند، تشریف آوردند در منزل؛ نطفه‌ی فاطمه‌ی زهرا...همکاری زن و مرد این است. ما در تنزل قرآن مدیون خدیجه‌ایم. حق داشتند به او گفتند؛ خدیجه‌‌ی کبری. مادر صاحب عصمت. خدیجه‌ای که فرزندی تحویل داد، تک فرزند نظام هستی؛ دیگر بالاتر از او دختری پیدا نمی شود! تک فرزندی که اگر علی اختصاص به این پیدا کرد به یک خصیصه‌ای که حتی خود پیغمبر هم به این خصیصه اختصاص نداشته اند؛ آن خصیصه این است که همسر امیرالمؤمنین، صاحب عصمت است. دیگر هیچ کسی را پیدا نمی‌کنید که همسر او صاحب عصمت باشد. فقط علی. علی امیرالمؤمنین علیه السلام این برکت را از چه کسی دارد؟! دختری از خدیجه‌ی کبری در این دامن از پیغمبر اکرم. اگر پدر، آن است مادر هم این است. پدر و مادر اگر خوب باشند چه می شود؟! تمام سختی های زندگی همه هموار می‌شود. تمام فراز و نشیب‌ها همه هموار می شود. پدر و مادر زحمت بکشند زمینه‌ی خوبیِ فرزندان را فراهم بیاورند. ازدواج برای تکمیل زن و مرد است در وهله‌ی اول. وقتی مادر و پدر کامل شدند با ازدواج، حالا فرزندانی از او به صورت انسانی می آیند؛ این برکت ازدواج است. خدای متعال فرد است فرد است؛ و لذا حضرت زکریا وقتی بچه‌دار نمی‌شدند، (لااله الا الله) چون معمولا انسان می‌خواهد که متصف به اسمای الهی بشود، نماینده‌ی حق است؛ خلیفة الله است؛ انی جاعل فی الارض خلیفه است. اما وقتی حضرت زکریا می‌خواهد فرزنددار شود در سوره‌ی مبارکه انبیاء که اسامی چند پیغمبر با بعضی از حالاتشان آمد، مثل حضرت یعقوب، حضرت ایوب، جناب حضرت ابراهیم خلیل، همین مسئله‌ی حضرت زکریا، فرمود که: رَبِّ لا تَذَرْنی‏ فَرْداً بارالها با زن ازدواج کردیم، اما فرد دارم می‌شوم! فردا اگر من و خانم هر دو از دنیا برویم ایشان تک، من هم تک. تکی هیچی نداریم! چه‌کسی باعث می‌شود ما زوج باشیم؟ فرزند. رَبِّ لا تَذَرْنی‏ فَرْداً فرمود: بارالها لا تذرنی مرا به صورت فرد رها مکن! که وقتی من از دنیا رفتم بقا نداشته باشم! 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
کانال شاخه طوبی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ قسمت ۷ وگرنه، اگر یوسف نعوذبالله با صرف نظر از مقام توحید و حضور و مراقبتش، ی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ قسمت ۸ پس زن و مرد هم اگر زوج‌اند، به خاطر اینکه فرزند پیدا می‌کنند، زوج می‌شوند؛ یعنی زوجیت‌شان به یک تعبیری مقدمه است برای فرزندشان، باید فرزنددار بشوند، این ارزش یک ازدواج است. تا زن و مردی ازدواج کردند بچه‌دار نشوند، باز هم فردند. درست است یک چهار روزي با هم‌اند، اما خدای ناکرده اگر از دنیا رفتند، هم این آقا تک، هم آن خانم تنها! رب لاتذرنی فردا من را تنها نکن. از مادر به دنیا آمدم تک، هیچ بقا ندارم، دنباله ندارم، نسل ندارم، تک‌ام نکن! گرچه؛ آنجا نگفت که ای خدایی که فرد هستی، من را تنها و فرد نکن. اگر می‌گفت: وَ انتَ الفرد، بچه‌دار نمی‌شد؛ چون خدایی که فرد است، اگر آدم بخواهد به اسم فرد او را بخواند، اسم فرد که آدم را زوج نمی‌کند. فرد، فرد است، هر اسمی اثر وجودی خودش را دارد. گفت: بارالها رب لا تذرنی فردا، چرا؟ برای اینکه؛ و انت خیرُ الوارثین، لا اله الا الله! ببینید آدم باید حرف زدن را از انسان‌های کامل یاد بگیرد! وگرنه اگر خودمان بودیم، می‌گفتیم: خدایا! تو که فرد هستی، حالا چون تو خدایی، فردی، یکی هستی، من را یکی نکن! خب معلوم می‌شود، خدایی که بخواهی او را به یکی صدا بزنی، تو را یکی می‌کند! بچه نمی‌دهد که! اما یکی از اسماءالله را فرمود؛ خیر الوارثین من وارثانی دارم؛ حالا وارثین، این‌جا یعنی چه؟ خدا وارث دارد، یعنی چه؟ باید در جای خودش، در تفسیر و غیر تفسیر بحث شود. فرمود: چون تو خیر وارث هستی، بهترین وارثان هستی، لطف بفرما من را تنها نکن، یک وارث هم به من بده! و لذا خدای متعال به ایشان وارث داد، گفت: بفرما! این حضرت یحیی مال تو! این وارث تو! از خیر الوارثین، به انسان، وارث داده می‌شود، اما اگر می‌گفت: و انت الفرد، دیگر بچه‌دار نمی‌شد. این هم یکی از لطایف است؛ اینکه انسان می‌خواهد متصف به اسم خیر الوارثین حق‌متعال بشود که این هم از اسماء فعلیه‌ است. حالا بحث اسماء در جای خودش بحث‌های علمی‌ست، آن‌ها را کار ندارم. و انت خیر الوارثین ازدواج زن و مرد برای این است که می‌خواهند وارث بسازند، اما همان‌طوری که خدا خیر الوارثین است، ان‌شاءالله انسان هم به جایی برسد که وارث او هم خیر الوارثین باشد. و لذا حضرت یحیی به ایشان عطا شد، حضرت یحیایی که می‌گفت: وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا ظاهرا این آیه باید مال حضرت یحیی باشد، چون دو تا آیه هست؛ یکی مال حضرت عیسی، یکی مال حضرت یحیی (اگر اشتباه نکرده باشم) اینجوری‌ست. برگردیم به محضر مبارک حضرت خدیجه (س): بذول‌ترین فرد بود. حتي از حاتم طایی هم بذلش بیشتر بود! حضرت خدیجه. حاتم طایی که در اصل به تعبیر طلبگی ما اسم فاعل است؛ حاتِم. حاتِم؛ یعنی بخشنده. حاتَم اسم فاعلی نیست، حالا معروف شد به حاتَم؛ مثل این‌که خاتِم‌الانبیاء می‌گوییم: خاتَم‌الانبیاء این‌ها بعضی از اصطلاحات بین ما رواج پیدا کرده. حضرت حاتَم، حاتم طایی؛ گفته‌اند که یک مهمانخانه‌ای داشت چهل تا در داشت! مهمانخانه‌اش اینقدر بزرگ بود در مدینه، چهل در داشت؛ که مهمان‌ها وقتی از هر جایی می‌خواهند بیایند برای این مهمانخانه، دیگر دور نزنند تا ببینند راه ورودی هتل آقا کجاست؟ چند طبقه بروند؟ نه همین‌جا پایین، سطح زمین، هرکسی دور در دور این هتل مهمانسرای جناب حاتم می‌خواهد وارد بشود، از هر دری دلش می‌خواهد وارد بشود. مهمان‌ها برایشان سخت نگذرد، حالا یک لقمه نان می‌خواهی بدهی، جان مردم را به لب نیاور، بگذار راحت باشند. یا نده یا خیلی راحت بده. چهل در! آنقدر هم عجیب بود که گفته‌اند وقتی او از دنیا رفت، جوانمرگ شده تقریبا، یعنی زودتر از مادرش از دنیا رفته، مادرش خیلی گریه می‌کرد، ناآرام! یک برادری هم داشت؛ برادر حاتم از حاتم سرمایه‌دارتر بود. منتها به اسم حاتم معروف نشده، او هم این‌جور بخشنده نبود. مادر گریه می‌کرد، آن برادرش آمد پیش مادرش؛ گفت: مادر جان چرا اینقدر گریه می‌کنی؟! گفت: حالا از اینکه حاتم از دست رفت و منِ مادرم، درست. اما یکی از ناراحتی‌های شدید دیگر من این است که؛ آن مهمانخانه تعطیل می‌شود! گفت: مادر چرا تعطیل می‌شود؟ من برادرش هستم، این‌همه اموال دارم، خودش هم اموال باقی گذاشته، اداره‌اش می‌کنیم، نگران نباش! گفت: نمی‌توانی، می‌دانم! 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
کانال شاخه طوبی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ قسمت ۸ پس زن و مرد هم اگر زوج‌اند، به خاطر اینکه فرزند پیدا می‌کنند، زوج می‌ش
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ قسمت ۹ [گفت:] چطور مادر؟! گفت: آن موقعی که این خردسال بود و کودک بود و تو کودک بودی هر دوی شما را من دیده‌ام! چون مادرشان هم در ایام ولادت فرزندانش خیلی پرشیر بود. و در زن.های عرب هم رسم بود؛ که اگر زنی شیر نداشت بچه‌اش را می‌آورد پیش یک زنی که شیرده بود (پیش همسایه‌) آن مادر برایش شیردهی می‌کرد. حالا الان شیر خشک می‌دهند، چیزهای دیگر می‌دهند، آن موقع این کار را می‌کردند. گفت که؛ آن موقعی که ایشان به دنیا آمد برای من بچه‌هایی از همسایه‌ها که شیر نداشتند می‌آوردند شیر بدهم. وقتی بچه را می‌آوردند من بغل می‌گذاشتم، حاتم خودش دست می‌آورد پستان من را می‌گرفت به دهان آن بچه می‌داد! اما وقتی تو بچه بودی بچه‌ای می‌آوردند، نه تنها یک پستان را مال تو می‌دادم (آن را نه) یکی دیگر را هم می‌گرفتی که آن بچه نخورد! تو نمی‌توانی بذول بشوی. من غصه‌ام این هست که آن مهمان‌خانه تعطیل بشود. و شد! دیگر بعد از حاتم همه چیز از بین رفت! غرض؛ آن حاتمی که (اسمش حاتم نبود، اسمش الان یادم نیست) از بس که بخشنده بود معروف شد به حاتم! اما گفتند؛ خديجه‌ی کبری از حاتم طایی بخشنده‌تر است. هم سرمایه‌ی خدیجه بیش از حاتم هست، هم این‌که حاتم بالاخره زندگی را هم داشت، مقداری خرج مهمان‌خانه‌ها می‌کرد. اما قربان حضرت خدیجه! بیشتر از حاتم مال داشت و همه را همینجور یکسره آورد تقدیم کرد، شد فقير! حاتم با بخشش آبروی اجتماعی گرفت، اما خديجه با شوهر کردن به پیغمبر، با آمدن به منزل آقا، با بخشیدن کل اموال در خدمت آقا _که در راه دین خدا خرج کن_ فقیر شد، بی‌آبرو شد در بين طایفه‌اش! تمام طایفه‌ی او آمدند به او گفتند: یا به این يتيم مکه بله نگو، یا اگر بله گفتی همه تو را ترک می‌کنيم، آبروی ما را داری می‌بری! یک يتيم مکه بیاید شوهر دختری از طایفه‌ی ما بشود، که این دختر؛ سرمایه‌دارترین فرد مکه هست؟! آبروی ما را داری می‌بری، آبروی خانوادگی ما، دودمان ما! همه ترک‌اش کردند! فرمود: من این آقا را دوست دارم، می‌روم. بعد تمام اموال را هم یکسره بخشید، دچار شعب ابیطالب شد! دو سال تمام در شعب ابیطالب، همین خديجه گرسنه خورده، و در آخر در همین شعب ابیطالب از دنیا رفت! ای به‌به! این را نباید خدا بهش فاطمه می‌داد؟! حقش نبود؟! گفته‌اند؛ هیچ کسی در اسلام بخشندگی و جودش به جود خدیجه‌ی کبری نرسید! پیامبر اکرم هم به او احترام کرد؛ چکار کنم من این خدیجه را؟! این همه لطف!! سختی‌های زندگی من قبل از بعثت، گرفتاری‌های زندگی بعد از بعثت، تمام فحش‌هایی که به من دادند خدیجه با من شریک است! چه زن خوبی بود، چه بزرگوار بود! این زن به این خوبی، من این خوبی‌هایش را چه‌جوری باید جبران کنم؟! نسبت به من پیغمبر اکرم‌، کسی هست که خدای متعال جبران کرد زحمات خدیجه‌ی کبری را. به پیغمبر در سوره ی ضحی فرمود که؛ تو فقیر بودی، خدای متعال تو را با مال خدیجه سرمایه‌دار کرد، تو را غنی کرد، بی نیاز کرد. این آیه را برای حضرت خدیجه در قرآن آورد، که یک منتی هست بر پیغمبر اکرم. (درست؟) خب! جناب رسول‌الله، ارباب جناب رسول‌الله به حضرت خدیجه هدیه‌اش را داده! یک آیه‌ی قرآن را مربوط به او کرد، به پیغمبرش منت گذاشت؛ وَ اَمَّا السّائِلَ فَلا تَنهَر قبل از این دارد که تو؛ وَ وَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ تو را خداوند با مال خديجه غنی کرد. این احترام خدا به خدیجه! حالا پیغمبر چه احترامی می‌کند؟ ایشان چه‌جوری از عهده‌ی خدمات خدیجه بر بیاید؟ پیغمبر آمد اسم دخترش را که زهرا هست فاطمه هست، گذاشته. این دختر را که دیگر در نظام هستی بدیل ندارد! می‌توانست اسم او را به اسم مادرخودش آمنه بگذارد، آمد به احترام حضرت خدیجه، اسم دخترش فاطمه‌ی زهرا را گذاشت فاطمه؛ چون مادر حضرت‌ خدیجه فاطمه بود. این مال تو! تو نیکی می‌کن و در دجله انداز، حالا دجله؛ آن شاعر حتما نزدیک دجله بود یا دجله ضرب‌المثل بود! در هر حال هر کجا می‌خواهی بینداز؛ در بازار انداز، در کوچه انداز، در خانه انداز، در خانواده انداز، در دوست انداز، بین فامیل‌ها بینداز، در بین کفار بینداز! تو نیکی می‌کن، هرکجا دلت می‌خواهد این نیکی را برای رضای خدا بینداز، کار نداشته باش! 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
کانال شاخه طوبی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ قسمت ۹ [گفت:] چطور مادر؟! گفت: آن موقعی که این خردسال بود و کودک بود و تو کو
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۷ قسمت آخر که در اصل ایزِد است، که ایزد در بیابانت دهد باز کِی می‌دهد ؟ کِی می‌دهد؟ تو چه کار داری؟ کار نداشته باش! نگو که رفتیم کباب کنیم سیخمان سوخته! نه؛ این حرفها را نزن! برای رضای خدا جایی دیدی باید کار کنی، زحمتی بکشی، چیزی را ارائه کنی، بکن. کار نداشته باش! تو با خدا معامله کن! چه می‌شود؟ شاید همانی که تو معامله کردی بلای جان تو هم بشود، بشود؛ کار نداشته باش! کار نداشته باش! درست می‌شود. آن که باید کارساز کار ماست در کار ماست فکر ما، در کار ما آزار ماست! بخواهی خودت، با فکر خودت بگویی کارهای خودم را خودم می‌رسم، خودت را اذیت می‌کنی، گرفتار می‌کنی. بگذار آنکه کارساز کار ماست در کار ماست هرچه او کند، او درست می‌شود. حضرت خدیجه (س) نتیجه‌ی زحماتش را گرفته، در شعب ابیطالب بی‌آبرویی‌ها هیچ‌کس دیگر به او سر نمی‌زند تمام فامیل‌ها او را دست گرفتند! سال تا سال اسم خدیجه را نمی‌بردند! یک خانم تک و تنها راه افتاد آمد خانه پیامبر، پیامبر هم که یک یتیم مکه شبانه‌روز دارد سنگ می‌خورد! یک دوتا عموی دلسوز دارد به نام ابوطالب و به نام حمزه و پدر را هم که از دست داد، مادر هم که در دوران پنج سالگی در بین راه مدینه و مکه آن هم در بیابان از دست داده است، هم آقا یتیم است هم خانم هر دو یتیم‌اند، کی عزیزشان است؟ و کی آقایشان است؟ خدایشان. کار نداشته باش! شده زهرا، زهرا را به او دادند، اما فاطمه‌ی زهرایی که او هم مثل اینکه از خانه‌ی غم آمد به دنیا؛ از علیِ غمگین، از خدیجه‌ی غمگین، از مادر غمگین، در خانه‌ی علی، همه همه همه. اینکه حضرت استادمان در الهی‌نامه دارند: الهی هرکسی بسط می‌خواهد به او بده به ما قبض بده هر کسی خوشحالی می‌خواهد به او بده به ما غم بده. چون اینها خیلی برکات می‌آورد. کدام لحظه بود فاطمه سر آسوده داشت، کدام لحظه؟! و در خانه‌ی پدر آن موقع که پدرش به نبوت رسیده بود فقط داشت سنگ حوادث می‌دید! وقتی هم آمد خانه‌ی شوهر، اینجا هم فقط تر و خشک باید ببیند، به خاک سیاهشان نشاندند! به تعبیر آقایان اهل معرفت می‌گویند موت اسود برایشان پیش آمده. اینقدر فحش و ناسزا که یک روز آدم آرام نگیرد، چقدر حرف‌ها؟! تا جایی که فاطمه‌ی کوه صبر و استقامت و بزرگواری، بگوید: علی! مرا شب دفن کن! برای اینکه این‌ها نیایند روی جسد، من تو نماز من حاضر نشوند! تو که اهل صبر هستی چیت شده؟ چی شده؟ چه کار کردند؟! کیا هستند این‌ها؟! خواستند بیایند از او عذرخواهی کنند، حالا حکومتشان را گرفتند، کارشان را کردند. آمدند بر گرده‌ی مردم نشستند! حالا آمدند که از فاطمه عذرخواهی کنند؟! آمدند، فاطمه نپذیرفت. پیغام می‌فرستادند قبول نمی‌کرد. دیدند راهش این است که بروند از راه خود علی وارد شوند. رفتند پیش آقا، گفتند: آقا به فاطمه بگویید ما می‌خواهیم به دیدارش بیاییم عذرخواهی کنیم. حضرت به فاطمه فرمود: فرمود آقا جان! و البیت بیتک ، خانه، خانه‌ی تو است! من اینجا کاره‌ای نیستم که بگویم اجازه نمی‌دهم! خانه، خانه‌ی توست، آقاجان! اما وقتی آمدند به آنها رو نکرد! رو نکرد! رو برگرداند! با آن‌ها محاجه کرد، احتجاج کرد، فرمود: مگر پدرم نگفت هر کسی فاطمه را اذیت کند فاطمه ناراضی بشود، من از او ناراضی‌ام‌؟! گفتند چرا (بله). گفت، نگفت: هر کس من از او ناراضی بشوم، خدا از او ناخشنود است؟! گفتند چرا (بله). گفت: من به شما می‌گویم از شما نارا‌ضی‌ام، راضی نمی‌شوم! گریه کردند از محضر فاطمه در ‌آمدند! بعد او اولی تو سرش می‌زد: ای وای، وای، که فاطمه از ما ناراضی است! سبوحٌ قدوس ربُنا و ربُ الملائکة والروح اما نمی‌دانم بر امیرالمؤمنین چه گذشت، آن لحظه‌ای که آوردند حضرت را در محضر مبارک جناب رسول‌الله دفن کنند، در نهج‌البلاغه دارد؛ خطاب کرد به پیغمبر فرمود که آقا جان! این دختر تو است آوردم در جوار تو دفن‌اش کنم (خطبه‌ی ۲۰۰ یا ۲۰۳ نهج‌البلاغه) آوردم در جوار تو دفن کنم، آقا جان این دختر، در دلش انباشته ‌ی غم است؛ سَتُّنَبِئُکَ إبْنَتُک همین به این زودی آقا جان این دخترت می‌آید به شما خبر می‌دهد، منتهی قبل از این فرمود: آقا جان! بعد از تو خیلی سخت بود؛ چون تنها شده بود. تا تو بودی در سختی‌ها به تو پناه می‌بردیم وقتی شما رفتید دیگر خیلی سخت گذشت! اما فاطمه وقتی آمد حرف نمی‌زند! می‌دانم برای این که می‌خواهد ناراحت‌ات نکند، حرف نمی‌زند. آقا جان! خواهش می‌کنم إستَخبرها اَلْحال وقتی ایشان تشریف آوردند محضر شما مشرف شدند از ایشان خبر بگیرید که حال ما چی شده، خبر بگیرید! وقتی خبر گرفتید به تو می‌گوید که بعد از تو بر ما چه گذشت؟! جوری گذشت که می‌گفت لقد أَمُرُّ علی اللَّئیمِ یَسُبُّنی منِ علی گاهی بر این مردم پَست می‌گذشتم منِ علی را لعنت می‌کردند! 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 @shakhehtoba
کانال شاخه طوبی
نامه ها برنامه ها ۱۸ #شرح_نامه_ها_برنامه_ها۱۸ #حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی #استاد_صمدي_آملي #فایل_صوت
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۸ قسمت ۱ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم الْحَمْدُللّه رَبِّ العالمین, ثُم الصَّلاَةُ وَ السَلامُ علی جمیع الانبیاء و المرسلین و علی سیدنا ابی‌القاسم محمد (ص) و علی اهل بیته الطيبين الطاهرین المعصومین در صفحه‌ی هفتم کتاب چند سطر عبارتی را خواندیم: "هر که خاموش شد گویا شد هر که چشم سر بست بینا شد." یکی از نکاتش این است که انسان اگر با حواس ظاهریش به این نشئه اشتغال پیدا کند، نوعاً از حواس باطنی در نشئه باطن و غیب غفلت می‌کند، مگر نفوس قوی‌ باشند که مظهر اسم شریف "یا من لا تأخذه سنة و لا‌ نوم" باشند. جان‌هایی که قوی هستند دیدن ظاهری آنها را از دیدن باطنی باز نمی‌دارد، گویایی ظاهری آنها را از سکوت و از اطلاع بر مغیبات غیبی باز نمی‌دارد و هکذا. اما نفوسی مثل جان‌های ما که ضعیفیم، به محض این که به یکی از قوایمان، به یکی از شئون خود توجه کنیم، از شئون دیگر منصرف می‌شویم، آن قوت را نداریم که بتوانیم در آنِ واحد در دو شأن یا در چندین شأن‌مان با قوت عمل کنیم. می‌بینید، کاری را که با یک دست انجام می‌دهیم، اگر بخواهیم با دو تا دست انجام دهیم، می‌توانیم؛ اما آن قدرت نیست که بشود با هر دو دست کاری را که با یک دست با سرعت با قوت انجام می‌دهیم، با دو دست همان کار را انجام دهیم. حالا می‌تواند هم با دست راست بنویسد، هم با دست چپ بنویسد. اگر فقط با یک دست بنویسد قدرت او در تندنویسی زیاد است، اما اگر بخواهد با این دست بنویسد، با آن دست هم بنویسد، می‌بینید بین این دو دست هماهنگ کردن، سرعت کار، ضعف پیدا می‌کند. مگر اینکه چقدر تمرین کند، که در بین ما اگر یکی با یک دست چیزی را به هوا بیندازد بگیرد، حالا بخواهد در آن واحد دو چیز را بیندازد یکی با این دست، یکی با آن دست، می‌بینید باید تک تک افراد بین ما اینقدر تجربه کنند تا بتوانند که چند دقیقه‌ای یا چند ثانیه‌ای برای دیگران نمایش دهند، آن هم همیشگی هم که نمی‌شود. وقتی با چشم سر می‌بینیم، چشم دلمان باز نمی‌شود. وقتی با این گوش می‌شنویم، می‌بینیم باطن ما قدرت شنیدن ندارد. وقتی به خواب رفتیم با آن چشم می‌بینیم، این چشم ما بسته می‌شود، دیگر قدرت دیدن با این چشم را نداریم، اگر هم بخواهیم ببینیم خوابمان نمی‌برد. در خواب با آن گوش چیزها می‌شنویم از خواب بیدار می‌شویم شنیده‌های فراوان داریم، در حالی که این گوش ظاهری از شنیدن بی‌خبر است. این است که انسان با هر قوه‌ای از قوا بخواهد کار کند، معمولا آن قدرت او توحّد پیدا می‌کند در همان قوه و کمتر می‌تواند از قوای دیگر به نحو احسن استفاده کند. لذا تا چشم سرباز است، چشم دل نمی‌بیند. تا زبان ظاهری گویا است، آن زبان باطنی از نطق می‌افتد. همین که این زبان را بست کمتر حرف زد، می‌بینید از درون گویا می‌شود. تا این چشم سر را بست، می‌بینید از درون بینا می‌شود. تا این گوش را کم کرد، می‌بینید گوش باطنی او _شنیدنش_ قوی می‌شود. این است که از جنبه فلسفی اکثر نفوس چون قوی نیستیم نمی‌توانیم در یک آن، کارهای گوناگون انجام دهیم. الان، همین لحظه می‌بینید همه عزیزان به شدت توحّد دارند در شنیدن یک کلام. حال اگر همین لحظه یک کس دیگر بغل انسان نشسته باشد و بخواهد مطلبی را به انسان بگوید، می‌بینید آن‌جوری که باید آن مطلب را ضبط کند، نمی‌تواند، می‌گوید چون الان در حال شنیدن این کلام هستم شما لطف بفرمایید بعد از جلسه فرمایش‌تان را بفرمایید، الان خوب متوجه نمی‌شوم. یا باید متوجه حرف او بشود، آن را که قبلاً می‌شنید ول کند، یا اینکه هر دو را در یک زمان بخواهد درست بفهمد، با زحمت و با مشکل است. این‌ها هست، طبیعت است. نفوس اولیه بشر اینجوری است. در روایات ما هم یکی از برنامه‌هایی که انسان بتواند مقداری به عوالم غیبی باطن هم توجهاتی داشته باشد، 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a
کانال شاخه طوبی
نامه‌ها بر نامه‌ها ۱۸ قسمت ۱ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم الْحَمْدُللّه رَبِّ العالمین, ثُم الصَّلاَةُ و
نامه‌ها برنامه‌ها ۱۸ قسمت ۲ به انسان فرمودند که گفتن ظاهری را کم کن تا در باطن گویا بشوی، شنیدن ظاهری را کم کن تا در باطن شنوا بشوی و هکذا. لذا می‌بینید هرچه شخص ضروریات را گذرانده کنار گذاشته، غیر ضروری‌ها را بخواهد که اخذ کند از غیب بی‌خبر می‌شود، اطلاعات او در همین عالم ظاهری است، همین‌هایی که روزمرگی می‌بینم؛ از آفتاب و آسمان و ستاره‌ها و کتاب و مدرسه و درس و بحث و مردم و این‌ها، همین اندازه دانایی‌هایش است. اگر هم بخواهد راجع به یک گیاهی تحقیق کند، آنقدر در همین مرتبه‌ی ظاهری گیاه با چشم و گوش و با حرف زدن مشغول هست که دیگر قدرت آن را ندارد مثل حضرت لقمان در یک خواب به خواص ۴ هزار گیاه آگاهی پیدا کند. که اگر یک خواب او را بخواهند تمام دانشمندان گیاه‌شناسی بنشینند از امروز تحقیق کنند راجع به خواص ۴ هزار گیاه شاید هزارسال وقت نیاز داشته باشند. این قدرت نفسانی یک انسانی هم هست مثل حضرت لقمان حکیم که یک آن خواب برود، یک چند لحظه‌ای چشمش را می‌بندد بعد باز می‌کند ۴ هزار گیاه برای او روشن می‌شود که ماهیت‌شان چه هست؟! چه خواصی دارند؟ کدامشان دارویی هستند؟ کجا خواص مطلوب دارند؟ کجا برای انسان ضرر دارند؟ که اگر الان به دانشمندان بگوییم آیا شما به تمام خواص یک گیاه پی بردید؟ می‌گویند نه؛ ما در آنجاهایی که تجربه کردیم، آزمایش کردیم یافتیم که این گیاه برای چه جاهایی خوب است. شاید اینقدر جاهایی خوب باشد که هنوز ذهن ما منتقل نشده برای او برویم تحقیق کنیم، راجع به او آزمایش پیاده کنیم بینیم چه در می‌آید؟ اما یکی در خواب (می‌بینید) این همه [خواص]! حالا اینکه تازه حضرت لقمان یکی از حکما بود، کسی ادعای عصمت او را نکرد. از حکیمان عصر حضرت داوود سلام الله علیه بود! اما تازه این که از حکمای عصر آنهاست و یک خبری به عالم غیب سری می زند این همه اخبار می‌گیرد! حالا آنکه صاحب نفس مکتفی هست، جان علوی دارد، جان محمدی (ص) دارد، دیگر آنها چه باشند؟! اینکه هرچه سوال از آنها بشود به محض اراده، سوال جوابش حاضر است و تقدیم می‌کنند. غرض؛ هر که خاموش شد گویا می‌شود کم‌تر حرف بزند، کم‌کم از درون به اوج در می‌آید. می‌بیند حرف‌ها در درون او ظهور می‌کند. البته این‌ها همه (همین‌طوری که عرض کردیم) باید راه اعتدال را شخص در پیش بگیرد، خودش عاقل باشد. بداند جایی که ضرورت دارد باید حرفی بزند، احوالپرسی است، خانه است، زندگی است، کسب و کار است، معاشرت است، کارمندی است، کارگری است، چهار کلمه حرف برای زدن می‌خواهد برای معامله و امثال این‌ها. هر که چشم سربست بینا شد. چشم سر بستن هم؛ نه به این معنا که حالا که صبح بیدار شده، مثل یک آدم نابینایی پرده کرکره‌ی چشم را بکشد پایین و دیگر بخواهد هیچکس را نگاه نکند و بگوید می‌خواهم از درون بینا بشوم؛ این نیست. هر که چشم سربست بینا شد؛ نه اینکه نعوذ بالله از فردا این راه و رسم در پیش بگیرد که هیچکس را نگاه نکند، اینها همان‌هایی است که باز به اندازه‌ی ضرورت. ضرورت زندگی در نگاه است، نمی‌تواند در کوچه را برود چشم سر را ببندد، بخورد به این بخورد آن، مزاحم همه بشود که من چشم سر را بسته‌ام، می‌خواهم بینا بشوم! این معنایش اینها نیست. چراغ عقل که روشن باشد، خودش به انسان راهنمایی می‌کند. همانی که حضرت آقا دو سه روز قبل برای بیان فرقان فرمودند، که خداوند به انسان فرقان عطا بکند، یکی از معانی فرقان عقل است.عقل؛ فرقان است، تمیز بین خوب و بد می‌دهد. بچه‌ای که به سرحد تمیز رسیده، خوب و بد را تشخیص می‌دهد،می‌تواند به عنوان یک نفر عبادت کننده در صف نماز جماعت بایستد در صف اول هم بایستد،که موجب فاصله بین دو مأموم نمی‌شود،چرا؟ برای اینکه درست است به ظاهر هنوز تکلیف نشده ۱۵ سالش تمام نشده (فرزند پسر) اما از ۱۳ سالگی، از ۱۰ سالگی تمیز بین خوبی‌ها و بدی‌ها را می‌دهد؛ یعنی به یک تعبیری کم‌کم قوه‌ی ممیزه‌ی عاقله‌ی او دارد به فعلیت می‌رسد. همین اندازه هم کافی است که ما به او احترام بگذاریم بگوییم: تو دیگر داری فرقان پیدا می‌کنی،که فرق بین خوب و بد را (چون) می‌دهی، کسی که صاحب فرقان است ارزش دارد، اشکال ندارد با اینکه هنوز نماز بر تو واجب نشده اما می‌توانی بیایی در صفحه اول نماز جماعت هم بایستی، ولو اینکه دو تا کودک هم باشند فاصله‌ی بین دو تا مأموم بزرگ به اندازه متعارف هم بیشتر باشد که نباید فاصله باشد، اشکال ندارد؛ چون فرقان پیدا کرده‌اند. هر کسی به هر مقداری فرقان بین حق و باطل، فرقان بین بد و خوب پیدا کرد، به همان اندازه محترم است شخصیت پیدا می‌کند. دیگر اگرتا به امروز نمی‌گذاشتند این بچه بیاید در صف اول نماز جماعت، الان به او احتراماً می‌گویند: به جنبه‌ی فرقانت بفرما بیا در صف اول! 🌹کانال شاخه طوبی 🌹 👇👇👇 @shakhehtoba https://eitaa.com/joinchat/2841182208C176d11888a