جز غمت نیست در اندیشهٔ شوریدهسران
بر سر راه تو ماییم و نگاهی نگران
دل به سودای تو آوارهٔ دریا کردیم
موج راندیم به سوی تو کران تا به کران
لالهزاریم و شراب از دل خود مینوشیم
محفلی نیست به سرمستی خونینجگران
دلِ آشفته به گیسوی تو بستم، چه کنم؟
خانهای ساختهام در دل رودی گذران
رسم پرواز اگر این است، که من یافتهام
هرگز ای عشق مرا از قفس خویش مران
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan