با اینکه دل محبت خود را گران نداد
محبوب ناسپاس بهایی به آن نداد
در شرط عشق بیثمر و بیسبب کسی
مثل من از قمار محبت زیان نداد
از خاک خستهایم و به افلاک خیرهایم
اما کسی به ما خبر از آسمان نداد
آیا عجیب نیست که این ماهی غریب
یک عمر روی خاک تو غلتید و جان نداد ؟
گفتی جهان به منزلهی سکهای دوروست
باشد به ما که روی خوشش را نشان نداد
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan
جز غمت نیست در اندیشهٔ شوریدهسران
بر سر راه تو ماییم و نگاهی نگران
دل به سودای تو آوارهٔ دریا کردیم
موج راندیم به سوی تو کران تا به کران
لالهزاریم و شراب از دل خود مینوشیم
محفلی نیست به سرمستی خونینجگران
دلِ آشفته به گیسوی تو بستم، چه کنم؟
خانهای ساختهام در دل رودی گذران
رسم پرواز اگر این است، که من یافتهام
هرگز ای عشق مرا از قفس خویش مران
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan
چشمهایت با من است، اما دلت با دیگریست
دل به این آیینهها بخشیدن از خوشباوریست
کوشش بیهوده کردم تا فراموشش کنم
کار غم در خاطر دیوانگان یادآوریست
بیخبر در کورەی محنت مذابت میکند
ْعشق جانسوز است، اما کارگاه زرگریست
ِحسرت دریا ندارم در دل مهتابیام
گرچه مردابم، ولی سرتاسرم نیلوفریست
من نه تاریکم شبیه شب، نه روشن مثل روز
چون غروبی گرگ و میشم، بخت من خاکستریست
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan
رها کنش که بفهمد بلای طوفان چیست
پرندهای که ندانست لطف زندان چیست
چه لالهها که در این دشت واژگون شدهاند
یکی بپرسد از ایشان که در گریبان چیست
طبيب بود که درد مرا دو چندان کرد
که گفت عاشقی، اما نگفت درمان چیست
من از صفات رئوف الرحیم دانستم
امیدبخشترین آیههای قرآن چیست
اگرچه معتقدم هرچه هست حکمت توست
بگو که فلسفهی رنجهای انسان چیست؟
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan
عشق سحری کرد و ناغافل نمیدانم چه شد
عقل سرگردان دل شد، دل نمیدانم چه شد
زورقی ناچارم از تسلیم در دریای عمر
طعنهٔ طوفان شدم ساحل نمیدانم چه شد
کاروان گمکردهٔ دشتی شبیخون خوردهام
دل به گمراهی زدم، منزل نمیدانم چه شد
سالها در باغِ ایمان خرمنی اندوختم
با نگاهی سوختم حاصل نمیدانم چه شد
عقل ابری شد که عشق روشنم را تیره ساخت
ماه بودم، مه شدم -کامل- نمیدانم چه شد
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan
خودیها دشمنند آخر چه امیدی به دیگرها
برادر را به چاه انداختند اینجا برادرها
نمیدانی چقدر از خواندن تاریخ بیزارم
پُرند از واقعیتهای ننگآمیز دفترها
چرا اینقدر مردم مثل موج و صخره در جنگند
خداوندا، نمیدانم چه سوداییست در سرها
به شوق روی باز دوستان رفتیم، اما حیف
که برخوردیم ناغافل به قفل بستهی درها
خبر دارند در بندند وقتی بازمیگردند
مگر آدم بیاموزد وفا را از کبوترها ...!
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan
مشتاق صمیمانهی دیدارِ شمایم
اما تو بفرما به چه تدبیر بیایم
هم سلسلهٔ مویِ تو بستهست به دستم
هم رشتهٔ گیسویِ تو پیچیده به پایم
آمیخته با آتش و بغض است گلویم
من گریهٔ شمعم که گرفتهست صدایم
گردِ من دلسوخته پروانه زیاد است
از این همه تنها تو دلت سوخت برایم
بگذار بگریم که بگریم که بگریم
ابریست که ابریست که ابریست هوایم
#هادی_محمدحسنی
📕فقط او بخواند
@shearvdastan
به کفر مستم و پیمانه میزنم با تو
چرا که معتقدم، هیچ نیست الا تو
اگرچه با دل من، آشناتری از من
کسی به کُنه دلم پی نبرد، حتی تو
من و تو آتش و آبیم؛ من کجا، تو کجا
چقدر فاصله میبینم از خودم تا تو
دلم به مژدهی حافظ خوش است و وعدهی تو
به خوشحسابی او شک ندارم، اما... تو !
کمی به خویش بیا و کمی به فکر برو
ببین تو را به خدا بیوفا منم یا تو؟!
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan
برای فتح تو ترفند من یقینی نیست
که ناشناختهتر از تو سرزمینی نیست
تو باردار هزار احتمال مجهولی
که در هوای تو امکان پیشبینی نیست
بیا به متن مضامین عشق برگردیم
مناسب من و تو حاشیهنشینی نیست
به گریه رفتم و گفتم که دوستت دارم
ولی به بدرقهی اشک آستینی نیست
تمام مردم دنیا به دین خود باشند
برای من که مقدستر از تو دینی نیست
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan
اگر خاموش هم باشد، زبانی شعلهور دارد!
یکی پروانه را از شمع گریان برحذر دارد
فقط میخواست هم بالینِ عشقی آتشین باشد
نمیدانست در آغوشِ او خفتن خطر دارد
دلم چون موجِ ناآرام سر بر صخره میکوبد
خداوندا ! چه شوری باز این دریا به سر دارد
چقدر از لطفِ بیاندازه ساقی زمینگیرم
یکی باید مرا از گوشه میخانه بردارد...
کمی آیینه را هنگام بیتابی مدارا کن
که آهی مختصر بر روح عریانش اثر دارد
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan
دلم ای مرگ مجال نفسی تازه ندارد
بیقرار توام آنقدر که اندازه ندارد
جانم آمد به لب اما نشد از تن به در آید
آه از این قلعهی متروک که دروازه ندارد!
دل و دین چون ورقی باخته در باد هوایم
این سرانجام کتابیست که شیرازه ندارد
کوس رسوایی خلق دو جهان بر سر بامش
پیش طشتی که من انداختم آواز ندارد
سرخوش آن تشنه که از دست اجل جام بگیرد
که فقط مستی مرگ است که خمیازه ندارد
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan
با هرچه سخت، سختم و با ساده، سادهام
من با صفات آینه همخانوادهام
غیرت نمیگذاشت کمر خم کنم ببخش
افتادهام به خاک، ولی ایستادهام
آیینه هیچوقت دروغی به من نگفت
من خویش را درست نشانش ندادهام
لب بر شراب میزنم، اما نه از هوس
محنت کشیدهام که پیِ جامِ بادهام
یک لحظه نیز تاب تحمل نداشتید
این داغ را که من به دل خود نهادهام
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan
امشب حضور روشن تو داده جان به ماه
با تو نگاه میکنم از آسمان به ماه
او هم درست مثل غم تو همیشه هست
حتی اثر نکرده مرور زمان به ماه
از آه من بترس که خاموش میشود
توفان آه اگر بوزد ناگهان به ماه
آه از دل پلنگ که حتی نمیرسد
دست عقابهای بلندآشیان به ماه
گاهی حجاب روسری ابر لازم است
از دست هیزچشمی نامحرمان به ماه
چیزی چو ماه قابل تشبیه دوست نیست
این است دِین قافیهی شاعران به ماه
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan
از مستی ما گشت جهان پوچ و بقا هیچ
یا رب، سرِ ساقی به سلامت، سرِ ما هیچ
آه از دلِ پروانه که با نالهی خاموش
خود سوخت و شب را به سحر برد و صدا هیچ
هرچند حبابیم، ولی در دل دریا
با این همه سرمایه که داریم چرا هیچ؟
گفتند که یوسف سر بازار حراج است
ما نیز تهیدست و خریدار تو با هیچ
از موعظهی زاهد و از وحشتِ دوزخ
انگار نداریم امیدی به خدا هیچ
وقت است که از رستم و سهراب بپرسیم
اینجنگ چه جنگیست که «ما هیچ و شما هیچ»
یک قطره مِی ناب چشیدیم و خماریم
این است که من معتقدم یا همه یا هیچ
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan
همیشه همدم تنهاییام بهخاطرِ تو
چقدر داشتنت ای غرور! تاوان داشت...
#هادی_محمدحسنی
@shearvdastan