حکایتی از بوستان سعدی جوانمردی حاتم طایی ز بنگاه حاتم، یکی پیرمرد طلب، دَه دِرَم‌سنگ، فانید کرد ز راوی چنان یاد دارم خبر که پیشش فرستاد تَنگی شکر زن از خیمه‌گفت: این چه تدبیر بود؟ همان ده درم، حاجتِ پیر بود شنید این سخن، نامبردار طَی بخندید و گفت: ای دلارامِ حَی گر او درخور حاجت خویش خواست جوانمردیِ آل حاتم کجاست؟ لغات: بنگاه: دکان، انبار درم‌سنگ: هموزن درم، مثقال فانید: شکر تنگ: یک لنگه بار، بار چهارپا طی: نام قبیله‌ی حاتم. طایی منسوب به آن است حی: قبیله درخور: سزاوار کلیات سعدی، بوستان، باب دوم در احسان، ص ۲۷۰. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast