شرح یک رباعی از مولوی عاشق و معشوق ز اول که حدیث عاشقی بشنودم جان و دل و دیده در رهش فرسودم گفتم که مگر عاشق و معشوق دواند خود هر دو یکی بود، من اَحوَل بودم می‌خواهد بگوید که: یک موجود و یک مؤثر در عالم بیش نیست و آن، حضرت حق است سبحانه و تعالی. و از لوچی و احولی است که ما، دو می‌بینیم و سه می‌بینیم و یکی را نمی‌بینیم... وقتی که عشق آدمیان به یک‌دیگر و عشق رود و دریا و درخت و پرنده و چرنده و زمین و آسمان به یک‌دیگر و به آدمی چنین زیباست و دلفریب، بنگر که عشق خدای به آدمی و عشق آدمی به خدای، چه اندازه فریبا و دلرباست! باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، بهشتی شیرازی 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast