🏴 اشعار ___________ @shere_aeini امشب نشست آتش هجران به سینه ام آئينه ریخت شعله ی سوزان به سینه ام افتاده است جوشش دریا به دیده ام آمد ز داغ هجمه ی توفان به سینه ام اَمَن یُجیب نقش لبانم برای وصل یعنی که هست آیه ی قرآن به سینه ام تا که خموش آتش هجران کنم به دل افتاده اشک بی سر و سامان به سینه ام در وصل یار از شب هجران گذر کنم دارم ز شوق صبح درخشان به سینه ام می سوزم از فراق در این دشت بی کسی زیرا که هست آه پریشان به سینه ام دستم گرفت تا به وصالش رسد دلم دارد حبیب دیده ی احسان به سینه ام من قلب خویش جانب کرب و بلا برم زیرا که هست آتش پنهان به سینه ام مهر حسین بر دل زارم نشسته است یعنی که هست محنت مهمان به سینه ام امشب حسین غرق مناجات با خداست اکنون ازوست جلوه ی تابان به سینه ام فردا به خاک چهره گذارد امام عشق گرید ز داغ دیده ی گریان به سینه ام از خیمه گاه ناله ی ماتم نمی رسد فعلا" که نیست آتش بحران به سینه ام فردا ولیک شعله شود داغ کربلا افتد ز آه آتش طغیان به سینه ام وقتی که کفر هجمه به ایمان بیاورد باید نوشت غربت ایمان به سینه ام «یاسر» کشید عکس پریشان عشق را ناگه نشست چهره ی جانان به سینه ام 🔸شاعر: ________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini