🏴 اشعار #شب_عاشورا
___________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
"گفت: ای گروه! هرکه ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
تا دست و رو نشُست به خون، مینیافت کس
راه طواف بر حرم کبریای ما
این عرصه نیست جلوهگه روبه و گراز
شیرافکن است بادیهٔ ابتلای ما
همراز بزم ما نبوَد طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان آشنای ما
برگردد آنکه با هَوَس کشور آمده
سر ناورد به افسر شاهی، گدای ما
ما را هوای سلطنت مُلک دیگر است
کاین عرصه نیست در خور فرّ همای ما
یزدان ذوالجلال به خلوتسرای قدس
آراستهست بزم ضیافت برای ما..."
🔸شاعر:
#نیر_تبریزی
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
___________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
پاسخدهنده اوّل آنان «زُهیر» بود
كاندر حضورِ سبط نبی در قیام شد
كای زادهٔ رسول! «سَمِعْنا مَقالكَ»
مطلب عیان بَرِ همه از خاص و عام شد
دنیا اگر همیشگی و مرگ آخرش
ما عزممان همین و نه جز این قیام شد
وآنگه «بُریر» دادِ سخن داد آنچنان
ظاهر، خلوصِ نیّت او از كلام شد
منّت به ما نهاده خدا با وجود تو
ما را ز لطف، شهد شهادت به جام شد
فخر است قطعهقطعه شدن پیش روی تو
طوبی بر آن بدن كه چنینش ختام شد!
پس بهر دلنوازیِ فرزند فاطمه
گاهِ سخن ز «نافع» شیرینكلام شد
گفتا كنون كه گشته گهِ امتحان ما
با رهبریت، محنت ما بیدوام شد
ما دوستیم با تو و با دوستان تو
دشمن به آنكه دشمنیات را مرام شد
ما را ببر به هر طرفی خود ز شرق و غرب
حبل ولایت تو، ز ما «لَا انْفِصام» شد...
🔸شاعر:
#مهدی_خطاط
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
___________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
چنان اسفند میسوزد به صحرا ریگها فردا
چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا
تمام دشت را زینب به خون آغشته میبیند
مگر باران خون میبارد از عرش خدا فردا
برادر، دل گواهی میدهد امشب شب قدر است
اگر امشب شب قدر است، قرآنها چرا فردا...
همه در جامۀ احرام دست از خویشتن شستند
شگفتا عید قربان است گویا در منا فردا
ببین ششماههات بیتاب در گهواره میگرید
علی از تشنگی جان میدهد امروز یا فردا
ببوسم کاش دست و پای اکبر را و قاسم را
همانانی که میافتند زیر دست و پا فردا
برادر! وقت جان افشانی عباس نزدیک است
قیامت میشود وقتی بگوید یا اخا فردا
برادر! خوب میخواهم ببینم روی ماهت را
هراسانم که نشناسم تو را بر نیزهها فردا
به مادر گفته بودم تا قیامت با تو میمانم
تمام هستی من، میروی بی من کجا فردا؟
🔸شاعر:
#میلاد_عرفان_پور
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
___________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
دلم برای داغِ تو مذاب شد حسین جان
که خانهی دو چشم من خراب شد حسین جان
به گریههای خواهرت به صبح گو طلوع مکن
که قلب زینب از غمِ تو آب شد حسین جان
صدای پای پاسبان خیمهها هنوز هست
هزار شکر کودک تو خواب شد حسینجان
کنار اصغرت ببین سکینه زار میزند
که روضهخوانِ خیمهاش رباب شد حسینجان
خدا کند نماند و نگویدت میانِ شام
لبت ز خیزران چرا کباب شد حسینجان
کنارِ رأس تو چرا قمار میکنند وای
نصیب طشت تو چرا شراب شد حسینجان
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
___________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
امشب نشست آتش هجران به سینه ام
آئينه ریخت شعله ی سوزان به سینه ام
افتاده است جوشش دریا به دیده ام
آمد ز داغ هجمه ی توفان به سینه ام
اَمَن یُجیب نقش لبانم برای وصل
یعنی که هست آیه ی قرآن به سینه ام
تا که خموش آتش هجران کنم به دل
افتاده اشک بی سر و سامان به سینه ام
در وصل یار از شب هجران گذر کنم
دارم ز شوق صبح درخشان به سینه ام
می سوزم از فراق در این دشت بی کسی
زیرا که هست آه پریشان به سینه ام
دستم گرفت تا به وصالش رسد دلم
دارد حبیب دیده ی احسان به سینه ام
من قلب خویش جانب کرب و بلا برم
زیرا که هست آتش پنهان به سینه ام
مهر حسین بر دل زارم نشسته است
یعنی که هست محنت مهمان به سینه ام
امشب حسین غرق مناجات با خداست
اکنون ازوست جلوه ی تابان به سینه ام
فردا به خاک چهره گذارد امام عشق
گرید ز داغ دیده ی گریان به سینه ام
از خیمه گاه ناله ی ماتم نمی رسد
فعلا" که نیست آتش بحران به سینه ام
فردا ولیک شعله شود داغ کربلا
افتد ز آه آتش طغیان به سینه ام
وقتی که کفر هجمه به ایمان بیاورد
باید نوشت غربت ایمان به سینه ام
«یاسر» کشید عکس پریشان عشق را
ناگه نشست چهره ی جانان به سینه ام
🔸شاعر:
#محمود_تاری
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
___________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
هر که را نیست سر دادن سر، برگردد
زآنکه خورشید در این معرکه بیسر گردد
دست او مثل اباالفضل میافتد بر خاک
با حسینبنعلی، هر که برادر گردد
زهر در قلزم اگر بود، به جان مینوشید
مالک اینگونه فقط مالک اشتر گردد
زندگی کردن او، در گرو مردن اوست
لاله پیوسته بر آن است که پرپر گردد..
ظهر فردا، که زمین آرزوی مرگ کند
و زمان سعی نماید به عقب برگردد..
ظهر فردا، که دو خورشید بر آید به افق
و زمین روشنیاش چند برابر گردد
ظهر فردا، که سر دوست دمد بر نیزه
ظهر فردا، که جهان عرصۀ محشر گردد
هر که را نیست سر کشته شدن! در دل شب،
بی که حرفی بزند برگردد، برگردد
🔸شاعر:
#علیرضا_اطلاقی
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
___________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند
پیمبرانه به تکبیر باز کن لب را
که از صدای تو ذرّات در شعف شدهاند
برای چرخ زدن در حوالی خورشید
مدارهای سراسیمه جان به کف شدهاند
به یُمن بارش احساس در مساحت ظهر
غبارها ز رُخ دشت برطرف شدهاند
و کربلا شده دریایی از حماسه و شور
و ریگهای بیابان همه صدف شدهاند
نماز عشق فقط سجدهای پر از خون است
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
🔸شاعر:
#پروانه_نجاتی
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
___________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
لهیب تشنگیات، روح دشت را میسوخت
فرات موجزنان گرچه در کنار تو بود
به رزم، قصد فنای جهان، گرت میبود
نه آسمان، نه زمین، مردِ کارزار تو بود
اگر شجاعت و ایثار، جاودانی شد
ز خون پاکِ دلیران جاننثار تو بود
به جای ماند اگر نامی از جوانمردی
ز پایمردی یاران نامدار تو بود
به پیشواز اجل آن چنان کمر بستی
که مرگ، مضطرب از طفل شیرخوار تو بود
شُکوه نام بلند تو، جاودان باقیست
که سربلندی و آزادگی، شعار تو بود
به روی دست تو پرپر شد از خدنگ ستم
گلی که از چمن حُسن، یادگار تو بود
اگرچه گلشنت ای باغبان به غارت رفت
خزانِ باغِ تو، آغازِ نوبهارِ تو بود
درخت عدل و مروّت که آبیاری شد
رهین منّت شمشیر آبدار تو بود
به جز دل تو که بود از وصال، خرّم و شاد
جهان و هر چه در او بود، سوگوار تو بود
به غیرِ داغ محبت به دل نبود تو را
اگرچه سینهٔ هر لاله داغدار تو بود...
🔸شاعر:
#ذبیح_الله_صاحبکار
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
___________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
گفت بسم الله و ساقط گشت عرش از روی زین
راویان گفتند: افتاده است از سمت یمین
میزنندش آن کماندارن به تیر سهمناک
واین عربها دستهاشان پر ز سنگ سهمگین
امت پیغمبرند اینان که سنگش میزنند
این چنین از احمد مختار شد شرمنده دین
آنکه روزی جایگاهش سینهی محمود بود
حال بین مسلمین سر میگذارد بر زمین
عرشیان را نیست پروا از حوادث پس چرا
چشم های خویش را بستهست جبریل امین
فضه آنجا بود اما لحظهی ذبح حسین
مادرش فریاد میزد یا امیرالمومنین!
این حسین توست زیر نیزهی تیز سنان
این حسین توست زیر چکمهی شمر لعین
این حسین توست خلقی میکِشندش آنچنان
این حسین توست جمعی میکُشندش اینچنین
این حسین توست عریان روی خاک افتادهاست
این حسین توست؛ راسش را به روی نی ببین
از نجف برخیز و بنگر رشتههای گردنش
پاره شد در زیر تیغ خصم؛ یا حبل المتین!
تکه های پیکر او زیر سم اسبهاست
پارهی پیراهنش در دست های آن و این
جسم بی سر را که جانی نیست بین پیکرش
خود دلیلش چیست پس این ضربههای آخرین
در هجوم بی امان کوفیانِ دزد و هیز
دخترانش را پناهی نیست غیر از آستین
دخترت بر روی خاک افتاد و دورش دشمن است
یا علی! برخیز هنگام عبا آوردن است
.
🔸شاعر:
#سید_محمد_حسین_حسینی
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
___________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
آنقدر ناله شدم تا جگرم ریخت حسین
آنقدر اشک که مژگان ترم ریخت حسین
موی من تار به تارش شده پیش تو سفید
مثل پائیز شدم برگ و برم ریخت حسین
منکه پیرِ تو شدم پیرتر از این مپسند
به جوانِ تو قسم بال و پرم ریخت حسین
نکن ای صبح طلوع ، کاش نیاد که فقط
غم عالم به دلِ شعلهورم ریخت حسین
حق بده خاک به روی سرِ خود میریزم
فکرِ فردات چه خاکی به سرم ریخت حسین
خار در پشت حرم چیدی ودستت خون شد
زخمِ دستِ تو که دیدم جگرم ریخت حسین
در میان حرمت حرفِ امان نامه شده
دیدم اشکی که زِ چشمِ قمرم ریخت حسین
کُشت دلشوره مرا حال رُبابت بد شد
طفلِ بی شیر بهم دور و برم ریخت حسین
زود برگرد مدینه که نگویم فردا
بعدِ تو جمع حرامی به حرم ریخت حسین
تا نگوید لب گودال سکینه با من
آنقدر زخم زدندش ، پدرم ریخت حسین
تا نبینی به کنار دو سهتا طفل یتیم
خیمهی شعله وری روی سرم ریخت حسین
تا نبینی که به حال من و تو میخندد
آنکه شلاق به پشت و کمرم ریخت حسین
تا رُبابت به سر ِنیزه اشاره نکند
وای از سنگ ببین که پسرم ریخت حسین
حق بده جان بکَنَم پیشِ تو از حال روم
تو بگو من چه کنم جای تو گودال روم
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
___________
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
نافعابنهلال نیمهی شب
بر در خیمهگاه زینب بود
داخل خیمه چشم اربابش
بازهم بر نگاه زینب بود
عشق در سینهاش تموج داشت
غرق نورِ حسین آئینه
با ادب ایستاده عابد شب
سر به زیر است دست بر سینه
نافع از دور میشنید آه و
گریه و التهابِ زینب را
جگرش پاره پاره شد تا که
میشنید اضطراب زینب را
دل من سوخت ای تک و تنها
ظهر فردا چکار خواهی کرد
آخرش هم که خواهر خود را
به فراقت دچار خواهی کرد
رفت نافع به خیمهگاهِ حبیب
با دو چشمی که دید گریان است
ریخت خاکی به سر ،حبیبِ حرم
دخترِ مرتضی پریشان است
خون به رگهای پیرمرد آمد
گفت برخیز نوبتِ ما شد
جان ما هدیهی بنیهاشم
مثل شیرِ نری مهیا شد
همه اصحاب را صَلا دادند
رو به شیران و این دلیران کرد
حلقهی یاوران که کامل شد
تیغ خود را حبیب عریان کرد
حلقه گشتند یاوران باهم
عابس و جون و سالم و جندب
منجح و حنظه سعید و وسوید
وهب و عمرو و قارب و شوذب
همه رفته با خروش و شکوه
همه بر گِردِ خیمهی زینب
مثل صخره شبیه قلهیکوه
همه بر گردِ خیمهی زینب
آمدیم ای عقلیهی عالم
تا دلت زخم این و آن نخورد
به تو سوگند تا که ما هستیم
آب هم در دلت تکان نخورد
یک به یک لب به لب رجز خواندند
شیرهای قبیله رو به حرم
تیغ چرخان و نعرهی لبیک
رو به سوی عقیله رو به حرم
آنچه پیداتر است در این بِین
رگ پیشانی علمدار است
وای بر حال آنهمه لشکر
که رجزخوانیِ علمدار است
لشکرِ شمر را بهم زده است
آنکه تا صبحدم قدم زده است
شُکر عباس هست و یاوران اما
طور دیگر خدا رقم زده است
کم کم از شیرها همه رفتند
یک به یک کم شدند پای حسین
همه در پیش فاطمه خونین
همه درهم شدند پای حسین
ساعتی بعد بین علقمه هم
وای بر من پناه زینب رفت
تکیهگاه حسین اُفتادو
بین خون تکیهگاه زینب رفت
دستها را به روی سر بگذاشت
آنچه میدید بر سرش آمد
دید از روی تل به قربانگاه
پدر و جد و مادرش آمد
تکیه بر نیمه نیزهای داده
شاهِ بی یار از این و آن میخورد
نامشان را که یک به یک میبُرد
تنِ یاران همه تکان میخورد
جمع نامحرمان همه جمع است
خواهری میدوید در گودال
قبل از آنیکه زینبش برسد
شمر آمد پرید در گودال...
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_عاشورا
=======================
#امام_حسین #گودال_قتلگاه
@shere_aeini
اطراف ظهر بود که دنیا سیاه شد
ذکر لب تمام حرم آه،آه شد
پشت و پناهِ عالمیان،بی پناه شد
با زور نیزه وارد آن قتلگاه شد...
بالای گود..،چکمهی یک بددهن رسید
"وَ الشِّمرُ جالسٌ..،نفس مادرش بُرید"
حلقوم خشک و نیزه ی تیز و سنان مست...
سرنیزه ای بلند شد و خواهری نشست
شیخ قبیله بند دل عرش را گسست
آنقدر پشتهم به سرش زد..،عصا شکست
پیری که دیده راه به جایی نمی برد
آمد ادای تشنگی اش را در آورد
ای لعنتی نزن به پری که شکسته است
پنجه نکش به دستهی زلفی که بسته است
بس کن..،تمام پیکرش از هم گسسته است
آهسته پشت و روش کن ای شمر..،خسته است
در پیش چشم فاطمه سر را عقب کشید
او داشت حرف می زد و..،شمر از قفا برید
ده اسب سمت گودی گودال می دوید
آن بی حیا که نقشه برای تنش کشید
ای کاش نعل تازه به ذهنش نمی رسید
فریاد استخوان تنش را خدا شنید
تا عرش سوزِ ضجّه ی این آه پخش شد
هرجای دشت تکّه ای از شاه پخش شد
عمامه را یکی به روی خاک دید و برد
تسبیح را یکی که به سمتش دوید و برد
دستار را یکی سر فرصت بُرید و برد
کهنه لباس مادر او را کشید و برد
زشت است..،فکر حُرمت این مرد را کنید
عریان نمی شود تن او را رها کنید
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
==========================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini