آمد وهنگامه بر پا کرد و رفت
خویش را در من تماشا کرد و رفت
هی غزل گفت و غزل گفت و غزل
در دل من با غزل جا کرد و رفت
مانده بودم در دو راهی پیش از او
راه را تا مقصد م وا کرد و رفت
زیر باران خاطراتی داشتیم
هر ورق را خواند و امضا کرد و رفت
قطره قطره از خودم کم می شدم
قطره را جویای دریا کرد و رفت
مرده بودم،مرده بودم درخودم
زنده ام مثل مسیحا کرد و رفت
گفتمش با من بمان با من بخوان
جمله ام با خویش نجوا کرد و رفت
باز در قلبم خدایی می کند
آنکه نقشش خوب ایفا کرد و رفت
ای خدا پشت و پناه عشق باش
عشق حالم را غزلزا کرد و رفت
#محمدعلی_ساکی
ـــــــــــــــــــــــــــ♥️ℒℴνℯ♥️ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110