آمد وهنگامه بر پا کرد و رفت خویش را در من تماشا کرد و رفت هی غزل گفت و غزل گفت و غزل در دل من با غزل جا کرد و رفت مانده بودم در دو راهی پیش از او راه را تا مقصد م وا کرد و رفت زیر باران خاطراتی داشتیم هر ورق را خواند و امضا کرد و رفت قطره قطره از خودم کم می شدم قطره را جویای دریا کرد و رفت مرده بودم،مرده بودم درخودم زنده ام مثل مسیحا کرد و رفت گفتمش با من بمان با من بخوان جمله ام با خویش نجوا کرد و رفت باز در قلبم خدایی می کند آنکه نقشش خوب ایفا کرد و رفت ای خدا ‌پشت و پناه عشق باش عشق حالم را غزلزا کرد و رفت ـــــــــــــــــــــــــــ♥️ℒℴνℯ♥️ــــــــــــــــــــــ @sherziba110