─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت هشتم سلام علیکم چند روز اخیر مصدع اوقات دوستان خوب کانال شیخ عبدالرحیم شدیم و در خلال حکایت شگفت انگیز عاشق شدن آقاسید مهدی ، به معنا و مفهوم عشق و عاشقی پرداختیم . در این گفتگوها مشخص شد ( عشق ) از ودیعه های خداوند حکیم است و میتواند راز سعادتمندی انسان شود . چون منبع لایزال و بی پایان عشق الهی در کربلا تجمیع شده ، کافی ست انسان فطرت پاک داشته باشد و حرمت امامان معصوم ، علی الخصوص حضرت سیدالشهداء ( سلام الله علیهم ) را نگه دارد ، مطمئناً خود حضرات معصومین ما را یاری میکنند و بستر توبه را برایمان فراهم میسازند . اکنون که این نوشتار مصادف شده با شب تاسوعای قمر منیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس (سلام الله علیه ) ، حکایتی را از کرامات آن ارباب بی دست و کفن را نقل میکنیم . لات ها و لوطی ها و باباشمل های قدیم معمولا اهل خلاف هایی مثل شراب خواری و چاقوکشی و باج گیری یا گاهی هم دزدی بودند ، اما همین قشر از افراد چند ویژگی مثبت هم داشتند . یکی اینکه حرمت نمک را نگه میداشتند ، یعنی اگر مهمان کسی میشدند و غذای او را میخوردند ، اصطلاحاً میگفتند نمک گیر شده و از آن پس به او خیانت نمیکردند و اگر امانتی نزد او میگذاردند ، امانت را بی کم و کاست به او برمیگرداندند . دیگر اینکه لوطی ها بسیا غیرتمند بودند و برای نوامیس مردم حرمت قائل میشدند . ویژگی سوم اینکه لات ها و لوطی ها نسبت به ضعیف ها و بیچارگان ترحّم میکردند و نسبت به مال آنان تعدّی نمیکردند . یک ویژگی دیگری که داشتند این بود که نسبت به دوستان و همقطاران خود وفادار میماندند و در هر سن و سال و در هر شرایطی آنان را فراموش نمیکردند و اگر دوست گرفتار میشد ، برای رهایی از گرفتاری او ، خود را به آب و آتش میزدند . نام یکی از این لات ها و باباشمل ها ، لوطی عظیم بود . لوطی عظیم در کربلا زندگی میکر و معیشت خود را از راه دزدی بدست میآورد . اما لوطی عظیم در دزدی هم بامرام بود و فقط از متموّلین و ثروتمندان سرقت میکرد و کاری به مال و اموال ضعفا نداشت . در یک ایامی لوطی عظیم به هر دری زده بود موفق به ربودن مال و اموالی که معیشتش را تامین کند ، نشده بود . او بسیار تحت فشار واقع شده و عاقبت به حرم حضرت ابوالفضل (ع) میرود . لوطی عظیم رو میکند به ضریح حضرت و میگوید ، یا ابوالفضل (ع) ، شما به فتوت و مردانگی و دست و دلبازی معروف هستید ، و میدانم آبروی مرا نخواهی برد ، بنابرین لزومی ندارد از شما بترسم !!! لذا دست میکند و پنجه طلای ضریح مقدس را میرباید و از حرم خارج میشود . لوطی عظیم پنجه طلا را به بازار میبرد تا بفروشد . اما ترسيد او را دستگير كنند ، برگشت و متحيّر ماند كه چه كند ؟ بار دوّم به بازار آمد ، باز هم جرأت فروش پنجه را پيدا نكرد و از بازار خارج شد . بار سوّم كه به بازار رفت مردی به او گفت : دنبال چه ميگردی ؟ « لوطی » جوابی نداد و داستان را مخفی و پوشيده نگه داشت . دوباره آن مرد گفت : دنبال چه ميگردی ؟ باز جوابی نداد . آن مرد لوطی عظیم را به مغازه اش دعوت كرد ، و به او ناهار داد و پذيرايی كرد و بعد چنين گفت : پنجه را به من بده ، به من گفته اند هر قدر لازم داری به تو بدهم . و بعد در صندوقها را باز كرد و مبلغ زيادی را در اختيار « لوطی» گذاشت . لوطی عظيم اشک در چشمانش جمع شد و گفت : ( چه خوب است كه آدم با اهل فتوّت و جوانمرد سر و كار داشته باشد ) سپس از كرده های خود پشيمان و نادم شد و توبه كرد . در باره لوطی عظیم نوشته آن پول سرمایه کسب و کارش شد و از آن روز برای همیشه گرد کارهای خلاف نرفت .  منبع : کتاب عباسیه (ع) ، نوشته ی میرخلف زاده ، صفحه ۲۶ ادامه دارد .... ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim