eitaa logo
حکایت‌های شِیخ عَبدُالرَّحیم
621 دنبال‌کننده
958 عکس
2.1هزار ویدیو
11 فایل
─═༅🕯📜﷽📜🕯༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ " مِلَتی کِه تاریخِ خود را نَدانَد، مَحکوم بِه تِکرار آن خواهَد بود ... " . . استفاده از مطالب کانال (حکایات)، بدون درج لینک کانال شیخ عبدالرحیم، منع شرعی دارد 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت اول سلام علیکم خلاصه حکایتی که در باره سید مهدی فرزند حاج سید حسن تاجر بزرگ بازار کاشان گفتیم ، این بود که مهدی برای کاری در امور مبادلات تجاری رفته بود حجره همکار پدرش ، حاج سید جعفر ‌. در یک اتفاق تصادفی در حجره مواجه شد با دختر حاج جعفر ، و این جوان پاک دامن و خوش سیما پس از یک نگاه ناخودآگاه به چهره دختر و شنیدن آهنگ و تُن صدای او ، برای اولین بار ، یک دل نه ، صد دل شیفته و دلباخته دختر حاج جعفر شد . البته دختر نیز با همان طبع و احساس لطیف دخترانه ، تا حدودی متوجه قضیه شد و همچین بفهمی نفهمی ، دل دختر خانم هم یک تکان ریزی خورده بود ! اما وقتی سید مهدی به حجره پدر بازگشت ، حاج حسن متوجه برافروختگی چهره و بی قراری فرزند خود شد ، ولی به روی او نیاورد ، چون منتظر بود ببیند از سوی فرزند خود مطلبی گفته میشود یا نه ! ساعاتی گذشت تا حاج سید حسن با فرزند خود به خانه بازگشتند . مادر به محض مواجه با سید مهدی متوجه دگرگونی روحی فرزند خود شد ، و در این لحظه اصل داستان و ماجرای شگفت انگیز و تاریخی عاشقانه سید مهدی آغاز شد . اما دوستان : اجازه فرمایید قبل از ادامه حکایت عاشقانه سید مهدی ، کمی در باره ماهیت عشق باهم گفتگو کنیم . -------------------- معنی و ماهیت عشق چیست ؟ عشق زیباترین احساسی است که انسان می تواند در دوران زندگی خود تجربه کند . عشق همان معجزه ای است که به انسان انگیزه زندگی می دهد . عشق همان است که میگویند بر هر درد بی درمان دواست ، و انسان ها پیوسته به دنبال آن هستند . عشق همان ودیعه ی الهی ست نزد انسان ها ! اگر عشق را خوب بشناسیم و خوب آنرا هدایت کنیم ، به کمال و سعادت ما منتهی میشود . در واقع ما آفریده شده ایم تا عاشق شویم و عشق بورزیم و به کمال برسیم . اگر بخواهیم ببینیم چگونه انسان با عشق به کمال میرسید باید به یکی از مصادیق عینی آن اشاره کنیم . ---------------------- حتما شما خوانندگان محترم نام زهیر بن قین را زیاد شنیده اید . او مردی بود که عقاید صحیحی نداشت . منتها نسبت به لقمه حلال بسیار مقید بود . به همین علت کسب و کار حلالی داشته است . زهیر در یکی از این جنگ های زمان عثمان ، بین لشکر اسلام و ایران شرکت داشت . در آن دوران ایرانیان از پذیرش اسلام سرباز زده ، و به مسلک کُفر باقی بودند . در آن جنگ ، غنیمت بسیاری نصیب مسلمانها شد . زهیر بسیار از این موضوع خوشحال شد و گفت: این غنائم اگر به ما برسد ما جزو ثروتمندان مکه و مدینه میشویم و پول هنگفتی قسمت ما میشود . و به اصطلاح اگر به پول الان حساب کنیم ، مولتی میلیاردر می‌شدند . به همین علت زهیر خیلی خوشحال بود . یکی از دوستانش او را دید و از او پرسید ، زهیر برای چه اینهمه خوشحالی؟ گفت : چون غنیمت زیادی به دست آورده ام . دوستش گفت : اگر روزی در رکاب فرزند پیامبر ( ص ) شمشیر بزنی و از او دفاع کنی و جان خود را از دست بدهی خوشحال تر میشوی یا الان ؟ گفت : چه سعادت و شرافتی از این بالاتر که من در راه فرزند پیامبر کشته شوم!! اما وقتی مولا امیرالمومنین علیه السلام به خلافت رسیدند ، سه جنگ با خوارج و با معاویه داشتند ، اما زهیر بن قین در این جنگ ها شرکت نکرد . به همین علت به او میگفتند عثمانی . چون در لشکر عثمان و جنگ با کفار شرکت کرد ، ولی در لشگر امیرالمومنین (ع) شرکت نکرد . در آن زمانی که امام حسین علیه السلام از مکه بیرون آمد و به طرف کربلا حرکت کرد ، زهیر بن قین هم مُحرم نشده و از مکه بیرون آمد . منتها خوش نداشت با امام حسین علیه السلام در یک منزل متوقف شده و چادر بزند . او می‌ترسید ، از بنی امیه شنیده بود که یزید نامه فرستاده و تهدید کرده و قصد قتل امام حسین (ع) را دارد به همین علت از قافله امام حسین (ع) فاصله می گرفت . از هر منزلی که امام حسین (ع) حرکت می کرد اینهافرود می‌آمدند و خیمه میزدند و در هر منزلی که قافله امام حسین ( ع) توقف میکرد ، اینها حرکت می کردند . تا اینکه به یک منزل رسیدند و در اثر خستگی راه ، چاره ای نداشتند و زهیر و همراهانش هم نزدیک اردوگاه امام حسین ( ع ) خیمه زنند . این ها در چادر خود نشسته و مشغول خوردن غذا بودند . ناگهان دیدند شخصی از خیمه های امام حسین (ع) به طرف آنها میآید . زهیر خوش نداشت با امام حسین (ع) روبرو شود . آن شخص نزدیک آمد و گفت زهیر کدام یک از شما هستید ؟ زهیر باتفاق همسر و سایر همراهانش نشسته بودند و سکوت کردند . آن شخص دوباره پرسید ، کدام یک از شما زهیر هستید ؟ فرزند پیامبر (ص) او را صدا زده و او را خواسته است .
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت دوم دوستان و همراهان کانال شیخ عبدالرحیم ، سلام علیکم در ادامه حکایت های تاریخی کاشان رسیدیم به یک ماجرای عشقی که در اثر این ماجرا اتفاقات ماندگاری ثبت شده است . مقداری از داستان آقاسیدمهدی را برایتان نقل کردیم و گفتیم در اثر یک دیدار تصادفی ، یک دل نه ، صد دل عاشق و دل باخته دختر حاج سیدجعفر شد . اما حقیقتا پدیده ( عشق ) موضوعی است که اکثر غالب اتفاقات مهم جهان حول محور آن رقم میخورد . به همین واسطه روز گذشته مقداری در باره ماهیت این پدیده دستگاه خلقت گفتگو کردیم . البته ناگفته نماند ، احساس عشق در انواع و اقسام گوناگون ظهور و بروز دارد . بطور مثال عشق مادر به فرزند در حدی آتشین است که مادر حاضر است چندین بار جان شیرین خود را فدای فرزند کند ، اما مویی از سر اولاد کم نشود . یک نوع دیگر از این احساس های آتشین ، عشق دخترها به پدر هاست ، اینهم در نوع خود از عجائب روزگار است . الان که فکرش را میکنیم ، عشق خواهرها هم به برادرها بسیار حیرت انگیز است . شاید شما هم به این موضوع دقت کرده باشید ، خواهر برادرها در خانه دائماً با هم کل کل میکنند و گاهی هم دعوا میکنند . اما اگر همین برادر زورگو و بداخلاق یک مقدار بیمار میشود و یا در اثر درد بی تابی میکند ، خواهر به طرز حیرت انگیز بی قرار و دل نگران میشود . خواهر دائماً مثل مرغ سرکنده میرود داخل اطاق و میاید بیرون و با خودش فکر میکند و میگوید ، نمیدانم داداشم چی شده !؟ این احساس از سوی خواهر نسبت به برادر از معجزات خلقت است . حال که بحث به اینجا رسیده ، با کسب اجازه از شما خواننده محترم ، ذکری کنیم از عشق یک خواهر به یک برادر که حتی کائنات نمونه دیگری از آنرا سراغ ندارد . ---------------------  محبت و علاقه حضرت زینب (سلام الله علیها ) از همان دوران کودکى ، به امام حسین (علیه السلام ) به قدرى سرشار بود ، که نمى توان آن را وصف کرد . او همواره مى خواست در کنار برادرش حسین (ع ) باشد و رخسار زیباى او را تماشا کند و با او انس و الفت داشته باشد . این محبت عجیب و سرشار از مهر و خلوص ، موجب تعجب حضرت زهرا (سلام الله علیها ) شده بود . چون راز آن را نمى دانست ، روزى این موضوع را با پدرش در میان گذاشت . روکرد به آقا رسول الله ( ص ) و گفت : پدرجان ! از محبتى که میان زینب (س ) و حسین (ع ) است ، شگفت زده شده ام ، به طورى که زینب (س ) لحظه اى بدون دیدار حسین (ع ) قرار ندارد ، اگر ساعتى بوى حسین (ع ) را استشمام نکند جانش به لب مى رسد . پیامبر (ص ) با شنیدن این سخن ، دگرگون شد و اشک از چشمان مبارکش ‍ سرازیر شد و آهى از سینه پرسوزش کشید و فرمود : اى نور چشمم : این دختر همراه حسین (ع ) به کربلا مى رود ، در رنجها و سختیهاى مصائب حسین (ع ) شریک خواهد بود .  علامه جزایرى در کتاب ( الخصائص الزینبیه ) مى نویسد : وقتى که حضرت زینب (س ) شیر خواره و در گهواره بود ، هر گاه برادرش حسین (ع ) از نظر او غایب مى شد ، گریه و بى قرارى مىکرد ، هنگامى که دیده اش به جمال دلربای حسین (ع ) مى افتاد ، خوشحال و خندان مى شد . وقتى هم که بزرگ شد ، وقت نماز قبل از اقامه ، اول به چهره حسین (ع ) نگاه مى کرد و بعد نماز مى خواند گفته اند : حضرت امیرالمؤ منین (ع ) هنگامى که حضرت زینب (س ) را به پسر برادرش عبدالله بن جعفر تزویج کرد ، در ضمن عقد ، شرط نمود هر گاه زینب خواست با برادرش حضرت امام حسین (ع ) سفر کند ، او را از سفر منع نکند .
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت سوم سلام علیکم در روزهای گذشته و در خلال نقل حکایت های تاریخی کاشان ، رسیدیم به داستان عاشق شدن آقاسید مهدی و قبل از ادامه داستان گفتیم ، عشق یک ودیعه آسمانیست و برای روشن شدن ماهیت آن مثال هایی زدیم که مناسب این ایام بود . اما مجددا امروز نیز ادامه داستان سیدمهدی را متوقف میکنیم و به یک داستان عاشقانه دیگر اشاره میکنیم تا بهتر و بیشتر ماهیت عشق برای ما روشن شود . مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین غلامرضا فیروزیان میگوید :   بین سال‌های ۱۳۲۲ و ۱۳۲۴ بود . ما در حجره طلبگی در مدرسه فیضیه مشغول مطالعه بودیم . سیدی به نام شمس الله قنات‌آبادی ـ که یک سال بیشتر از دوران طلبگی او نگذشته بود و در حدود ۲۲ سال سن داشت ، هم‌حجره من بود . شمس الله جوانی اجتماعی و خوش سر و زبان بود و بین مردم شهرت و عنوانی داشت . او بسیار باهوش و در تحصیل پیشرفت چشمگیری داشت .   روزی من و شمس الله در حجره نشسته بودیم ، جوانی قدبلند را دیدیم که در میان حجره طلاب ، سراغ حجره آقا شمس الله را می‌گیرد ، تا بالاخره پیدا کرد و وارد حجره ما شد . با آقاشمس الله روبوسی کرد و نشست . موقع ظهر بود و آقاشمس الله برنجی پخته بود . سفره انداخت و با هم ناهار خوردیم . اسم آن مرد میهمان طاهر بود ، که بعدا معلوم شد برادر طیب ، چاقوکش مشهور تهران است . همه جاهل‌ها و قداره‌بندها برای طیب حریم قائل بودند . هنگام صرف ناهار گفت : آقاشمس الله ، من برای مطلبی اینجا آمده ام . در مورد برادرم طیب . آقاشمس الله پرسید : مطلب چیست ؟ آقا طاهر گفت : می‌دانی که طیب با شرارت‌هایش ، هم خودش همیشه در گرفتاری و ناراحتی است ، هم برای ما و بقیه نزدیکان و خویشاوندان دردسر ایجاد می‌کند . فکر کردیم اگر همسری برای او بگیریم ، دست از شرارت بر می‌دارد ، ولی وقتی زنش دادیم هم ، کوچک‌ترین تغییری در رفتارش دیده نشد ! گفتیم اگر صاحب فرزند شود ، شاید محبت فرزند و سرگرمی داخل منزل ، او را از شرارت‌ها باز دارد ، که متأسفانه نشد ! او را به بندرعباس تبعید کردند و با اینکه زندان بندرعباس بدترین زندان‌ها بود و فکر می‌کردیم این زندان او را آرام می‌کند ، متأسفانه بعد از خاتمه زندان ، دیدیم همان است که بود و اخلاق و کردارش هیچ تغییری نکرد ! حالا خدمت شما آمده‌ام تا ببینم شما از نظر معنوی و دعا ، راهی برای به راه آوردن او دارید با نه ؟ من که به سخنان او گوش می‌دادم ، فکر می‌کردم که اگر این سؤال را از من می‌پرسید ، چه جواب می‌دادم ؟ آقا شمس الله ، همین طور که غذا می‌خورد ، فکر می‌کرد تا غذا تمام شد . سپس رو به میهمان کرد و گفت : طاهر ! کاری کن که طیب مرید کسی بشود . آن وقت آن مراد اگر چیزی گفت یا از کاری منعش کرد ، از روی مردانگی و تعهدی که نسبت به مراد خود دارد ، می‌پذیرد . طاهر گفت : این درست است ، ولی طیب زیر بار کسی نمی‌رود ، او خود را بالاتر از همه می‌داند ، چگونه مرید کسی بشود ؟ آقا شمس الله ، باز به فکر فرو رفت و سیگاری دود کرد و سرش را پایین انداخت . ناگهان سربرداشت و گفت : طاهر ! طیب را ببر کربلا . اگر نزدیک ضریح او را بی‌تفاوت دیدی ولش کن و بدان فایده ندارد ، بگذار هرچه می‌خواهد بشود . ولی اگر دیدی گریه کرد ، در حین گریه کاری کن که چاقو را از او بگیری و به امام حسین ( ع ) قسمش بده . اگر قسم خورد ، مطمئن باش دیگر چاقو را کنار می‌گذارد ! طاهر با شنیدن این پاسخ ، رفت . او پس از چند ماه بعد ، برگشت و صورت آقا شمس الله را بوسید و گفت : به طیب گفتم شناسنامه‌ات را بده ، می‌خواهم با هم به کربلا برویم . طیب نگاهی به من کرد و گفت : من و کربلا !!! ؟؟؟ وقتی این را گفت ، فهمیدم معایب خودش را می‌داند و امیدوار شدم . شناسنامه‌اش را گرفتم و مقدمات سفر را آماده کردم . سوار اتوبوس شدیم و راه افتادیم ، در بین راه ، طیب حال دیگری داشت ! گویا عاشقی به دیدار معشوق می‌رود ! 😭 وقتی به کربلا رسیدیم ، رفتیم محلی را اجاره و استراحت کردیم . بعد از رفع خستگی ، دیدم عجله دارد به حرم برود . لباس پوشیدیم و به سمت حرم حرکت کردیم . وقتی جلو درب حرم رسیدیم ، میخواست وارد صحن شود ، مچ او را گرفتم و نگهش داشتم . طیب برگشت نگاهم کرد ببیند چرا مچ اش را گرفته ام . دیدم چشماش بد جور قرمز شده ، در حال انفجار بود ، طیب با اینکه عرق میخورد و چاقو کشی هم میکرد ، ولی هیئت هم داشت .
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت چهارم سلام علیکم کماکان مشغول معنا و مفهوم ودیعه عجیب دستگاه خلقت یعنی پدیده ای بنام (عشق) هستیم . و در این رابطه روز گذشته قسمتی از سرگذشت یک عاشق واقعی بنام طیب حاج رضایی را نقل کردیم . اکنون که روز چهارم ماه محرم و یادمان حُربن یزید ریاحی است ، شما را به ادامه حکایت حُر انقلاب اسلامی و پهلوان تاریخ ایران زمین دعوت میکنیم . طیب حاج‌رضایی فرزند (حسینعلی) در سال ۱۲۸۰ ‌، در محله صام پزخانه تهران متولد شد . ‌ طیب از همان اوان جوانی به جرگه باستانی کاران و لوطیان پیوست و پس از بازگشت از خدمت سربازی نامش بر سر زبان‌ها افتاد . ‌ بارها به دلیل دعوا و درگیری‌های جاهلانه دستگیر و به زندان رفته بود . ‌ او در سال‌های جوانی سابقه خوبی نداشت ، از جمله اینکه یک نوبت به اتهام درگیری و زد و خورد با پاسبان شهربانی به دو سال زندان انفرادی محکوم شده بود . ‌در سال ۱۳۱۹ نیز به اتهام نزاع ، تحت تعقیب بوده که به قید کفیل آزاد شده بود . ‌در سال ۱۳۲۲ نیز به ۵ سال حبس با اعمال شاقه محکوم گردید . در سال ۱۳۲۸ نیز به بندرعباس تبعید شد . او در سال ۱۳۳۲ از کودتاچیان ۲۸ مرداد بود که (تاج‌بخش شاه) تلقی می‌شد . طیب انسانی جوانمرد با منش لوطی و مشتی‌گری بود ، کارش بارفروشی بود . ولی بارش روی دوش کسی نبود . آنچنان که در خاطرات آمده است : طیب بر مسلک عیاران و فرهنگ لوطی‌گری از سجایای اخلاقی برخوردار بوده است . او عاشقانه به امام حسین (علیه‌السّلام) عشق می‌ورزید و هر محرم دسته بزرگی تشکیل می‌داد. ‌اکثر کسانی که طیب را می‌شناختند، معتقدند که طیب بازگشتی همچون (حر بن یزید ریاحی) داشت . ‌ از صفات اخلاقی او ، مردم‌دار بودن، جوانمرد و با محبت بودن ، عرق مذهبی داشتن بود . او همچنین دارای اعتقادات مذهبی‌ بسیار قوی بود . ‌ برای امام حسین (علیه‌السّلام) و پرچم‌دار نهضت کربلا یک حرمت و قداست خاص قائل میشد . ‌ طیب علاقه خاصی به محرم و عزاداری برای امام حسین (علیه‌السّلام) داشت و مشکل هیئت‌ها را رفع می‌کرد . ‌ به ایشان لقب حُر داده بودند، چون حُر اولین کسی بود که از دستگاه امام حسین (علیه‌السّلام) صیانت کرد . در احوالات حُر نوشته اند او وقیحانه به میدان نیامد ، بلکه حریم را نگه می‌داشت و ذاتش پلید نبود ، چون با احترام نزد امام حسین (علیه‌السّلام) آمد . ‌ حُر ، دل امام حسین (علیه‌السّلام) را شکسته بود ، ولی در عین حال حریم را در نظر داشت و کاملاً برای آنها احترام قائل بود ، تا به فیض شهادت نائل شد .
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت پنجم سلام علیکم بدنبال سلسله گفتار های تاریخی کاشان رسیدیم به حکایت عبرت آموز عشق آقاسید مهدی به دختر حاج سید جعفر و در خلال این حکایت مقداری به ماهیت پدیده عشق پرداختیم و گفتیم این پدیده از ودیعه های آسمانی است . لذا تا این مرحله فهمیدیم عشق ‌ و عاشقی در عالم وجود به اشکال مختلف بروز مینماید . در این رابطه بعضی مصادیق و حکایت های شدید عاطفی بین خواهر و برادر و امثال آنها را نقل کردیم . لذا وقتی احساسات عاشقانه از سوی عاشق و معشوق ، همزمان و متقابل رخ مینماید ، ماجرا شکل عادی و طبیعی دارد ، ولی امان از عشق یکطرفه که کار دست انسان میدهد ! اما یکی از جالبترین و حیرت انگیزترین داستان های عاشقانه ، حکایت افرادیست که با احساس نفرت و دشمنی و انتقام و برای لطمه و ضربه ، وارد عرصه میدان میشود ، اما معشوق با سر پنجه هنرمندانه خود کاری میکند که فرد متخاصم را مبدّل به عاشق دلباخته خود میکند . از این نمونه حکایت ها در دستگاه اباعبدالله الحسین (سلام الله علیه) نیز فراوان است .
🚩 دوستان و همراهان شیخ عبدالرحیم سلام ضمن عرض تسلیت ایام ... به درخواست عزیزان، قسمتهای جدید داستان در وصف عشق واقعی، با عنوان مشخص و مجزا شد و به پیام سنجاق شده کانال اضافه گردید، تا دسترسی به آن راحت‌تر باشد. 💐 التماس دعا
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت ششم سلام علیکم در ادامه تبیین پدیده (عشق) بیان شد ، این یک پدیده آسمانی و از ودیعه های خداوند است . اما باید بدانیم هر عشقی انسان را سعادتمند نمیکند ، بلکه بعضی علائق ، انسان را به ورطه شقاوت و بدبختی میکشاند . یکی از جاذبه ها ، مخصوصاً برای قشر بانوان ، علاقه به دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن است . در این رابطه سرنوشت برخی سلبریتی هایی که تمایل به شهرت داشتند و هزینه هایی که در این راه پرداختند ، خجالت آور است . خصوصاً اینکه امروزه متاسفانه بخشی از بانوان جامعه ما مسابقه و رقابت دیده شدن ایجاد شده ، که برای رسیدن به این هدف ، برخی از آنان خود را به آب و آتش میزنند و با صرف هزینه های گزاف ، و با انواع کارهای مصنوعی و جراحی در چهره ، عطش خاموش نشدنی خود را پی میگیرند ، اما کسب سعادت و خوشبختی و آرامش خاطر در این راه ، خیالی باطل است ! برای مردان نیز هوس پُست و جاه و مقام و قدرت و ثروت ، و خیال اینکه لذت و سعادت دنیا در این راه نهفته است ، چیزی جز وساوس و فریب های شیطانی نیست . در اینجا داستان مرد عاشقی را برایتان نقل میکنیم که به طرز وحشتناکی عاشق قدرت و پُست و مقام بود ، و ببینید این مرد برای رسیدن به عشق خود ، چه هزینه هایی صرف کرد و عاقبت چه محصولی درو کرد ! شما در ماجرای کربلا نام سعدبن ابی وقاص را زیاد شنیده اید ، ولی کمتر کسی است با زندگی و سرگذشت جالب او بطور کامل اطلاع داشته باشد . لطفاً بشنوید .... عمر بن سعد بن ابی‌ وقّاص معروف به (عمر سعد)  یا  ( ابن سعد ) فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد در واقعه کربلا بوده است . او قرار بود راهی ری شود و حکومت آنجا را در دست بگیرد ، ولی ابن زیاد اعطای حکومت ری به او را مشروط به رویارویی با امام حسین(ع) کرد . عمر بن سعد با لشکر چهار هزار نفری به کربلا رفت ، او نخستین تیر جنگ را به سوی حسین (ع) و یارانش رها کرد و پس از شهادت امام حسین (ع) و یارانش دستور داد بر بدن آنان اسب بتازند . ابن سعد به حکومت ری نرسید و در سال ۶۶ قمری به دست برادر همسر خود یعنی مختار ثقفی کشته شد . او از شخصیت‌های منفور نزد شیعیان بوده و در زیارت عاشورا لعن شده است . تاریخ تولد عمر بن سعد به درستی روشن نیست . برخی تولد او را در زمان پیامبر اسلام (ص) و برخی در سال کشته شدن عمر بن خطاب دانسته‌اند . حفص، که همراه پدرش به دست مختار کشته شد. یکی از فرزندان او محمد بود، که علیه حجاج بن یوسف قیام کرد و کشته شد . فرزندان دیگر ابن سعد عامر ، مصعب و موسی بودند ، مصعب همراه پدر به دست مختار کشته شد . قبل از حادثه کربلا : در ۵۱ هجری به درخواست ابن زیاد به همراه کسان دیگری برضد حجر بن عدی گواهی داد که حجر به فتنه‌انگیزی برخاسته و کافر شده است . همین گواهی دستاویزی برای معاویه شد تا حجر و یارانش را به شهادت برساند ! خوارزمی می‌گوید ، هنگامی که حسین بن علی(ع) به علت خودداری از بیعت با یزید بن معاویه از مدینه به مکه مهاجرت کرد ، عمر بن سعد، حاکم مکه بود و چون استقبال حجاج خانه خدا را از سیدالشهداء (ع) مشاهده کرد ، برای یزید نامه نوشت و او را از آمدن حسین (ع) به مکه آگاه ساخت . در ۶۰ هجری ، وقتی که مسلم بن عقیل نماینده امام حسین (ع) به کوفه رفت تا از مردم به نفع امام بیعت بگیرد ، ابن سعد نیز مثل برخی از اشراف کوفه به یزید نامه نوشت و توصیه کرد که اگر می‌خواهد کوفه از دستش خارج نشود ، نعمان بن بشیر حاکم وقت کوفه را برکنار کند . مسلم بن عقیل پس از آنکه به دستور عُبیدالله بن زیاد دستگیر شد در مجلس عبیدالله ، پنهان از دیگران به عمر بن سعد وصیت کرد ، اما ابن سعد وصیت مسلم را برای عبیدالله بازگو کرده و به مسلم خیانت ورزید . حضور در کربلا : شهرت ابن سعد درتاریخ اسلام بیشتر به دلیل شرکت وی در واقعه کربلاست که در آن امام حسین(ع) و یارانش شهید شدند . پس از آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه ، ابن سعد که به حکومت ری  منصوب شده بود ، با ۴ هزار سپاهی در بیرون کوفه اردو زده و آماده حرکت به سوی ری بود . اما خبر حرکت امام حسین (ع) به سوی کوفه ، عبیدالله بن زیاد را واداشت تا ابن سعد را برای مقابله با امام بفرستد . او ابتدا از این کار امتناع کرد ، اما وقتی عبیدالله بن زیاد او را تهدید کرد که یا باید به مقابله با حسین(ع) برود و یا فرمان حکومت ری را پس دهد ، ابن سعد مأموریت جدید را پذیرفت و با سپاهیان تحت امر خود به سوی کربلا حرکت کرد .
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمست هفتم سلام علیکم در چند نوشتار اخیر سعی و تلاش این قلم بر آن بود که در حد بضاعت ، معنا و مفهوم پدیده عشق را تبیین نماییم ، در این زمینه حکایت هایی هم برایتان نقل کردیم . اما هنوز فرصت نشده بود تا به این نکته مهم اشاره کنیم که در عالم عشق ورزی ، عاشق در پی معشوق میدود و برای وصلش بی تابی میکند و در این راه سماجت میورزد . اما معشوق در پی کسی نمیرود ، بلکه هنر معشوق طنازی و ایجاد جاذبه برای عاشق کردن مردم است . جالب اینجاست که خود خداوند حکیم هم از عشق و عاشقی لذت میبرد ، به همین خاطر زیباترین ، لطیف ترین و عظیم ترین منبع عشق را خودش آفریده و آن سر زمین کربلاست . یکی از اعضای بزرگوار کانال از قول آیه الله العظمی جوادی آملی حدیثی را فرستاده اند که همین معنی را میرساند ، آن حدیث به شرح زیر است . قال على عليه السلام :هذا مصارع عشاق شهداء لا يسبقهم من کان قبلهم ولا يلحقهم من کان بعدهم . مولا امیرالمومنین عليه السلام روزى گذارشان به کربلا افتاد . در آنجا فرمودند : ( اينجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهيدان است . شهيدانى که نه شهداى گذشته و نه شهداى آينده به پاى آنها نمى‏رسند ) حکایت عبرت انگیز زیر را ببینید ! علامه بزرگوار مرحوم نراقى (رضوان اللّه تعالى علیه) فرموده اند : در مدینه زنى فاحشه زندگى مى‌کرد که معیشت خود را از راه فاحشه‌گرى تامین میکرد . در همسایگى این زن ، مراسم روضه برای امام حسین (ع) بر پاشده و عده ای در آن خانه گرد هم جمع مى‌شدند و براى مصائب آقا سیدالشهداء (ع) عزاداری و گریه مى‌کردند . بعد از مراسم عزاداری نیز مقداری غذا تهیه کرده و به آنها داده مى‌شد . در همان خانه دیگى بر روى آتش گذاشته و جهت جمعیت طعام درست مى‌کردند . اتّفاقاً یک روز آتش زیر دیگ خاموش شد . زن فاحشه هم براى آتش زیر اجاق منزل خود به خانه آنها آمده ، مى‌بیند آتش زیر دیگ خاموش شده است . لذا با فوت کردن به هیزم ها ، مشغول روشن کردن آتش زیر دیگ مى‌شود . در حالى که داشت آتش زیر دیگ را روشن مى‌کرد ، دودى از آن برخاسته و در چشم این زن مى‌رود و چند قطره اشک از چشمان او جارى مى‌گردد و مقداری نیز دستش می‌سوزد . وقتی آتش روشن شد ، مقدارى از آن را برداشته و به خانه خود مى‌برد . پس از ساعتى بواسطه گرمى هوا استراحت نموده و به خواب مى‌رود . در عالم رؤیا می بیند که قیامت بر پا شده . ناگهان آتش فراوانی زبانه گرفت و ملک های جهنم با غُل و زنجیرهاى آتشین او را بسته و مى‌کشانند . در این وقت ، زن فریاد مى‌زد و التماس میکرد ، اما کسى به دادش نمى‌رسید . همینکه خواستند او را به آتش جهنم بیندازند ، ناگهان شخصى صدا زد که دست از او بردارید . ملائکه عرض کردند : یابن رسول اللّه ! این زن فاحشه است و تمام وقتش صرف فسق و فجور مى‌شده . حضرت امام حسین (ع) فرمود : آری ، ولى امروز در همسایگى او جمعى از شیعیان ما مشغول عزادارى من بودند ، او رفته بوده آتش بردارد ، متوجه شده که آتش زیر دیگ خاموش شده و به واسطه روشن کردن آتش ، چند قطره اشک از چشمانش جارى شد و قدرى از دستش براى ما سوخته شده ، او را بر من ببخشائید . زن از خواب بیدار شده و از این کابوس وحشتناک ، حیران و آشفته میشود . سراسیمه از جای برخاسته و خود را به آن مجلس مى‌رساند و توبه و انابه مى‌کند و مؤمنه مى‌شود . علامه نراقی میفرماید : آری ، هر کارى که براى امام حسین (ع) انجام شود ، هر چند کوچک باشد ، آقا سیدالشهداء ( سلام الله علیه ) منظور می‌دارد . خدمت در مجالس امام حسین (ع) باعث توبه از گناهان مى‌شود . مجلس امام حسین (ع) مجلس نجات است . هر گنهکارى که به مجلس امام حسین (ع) برود ، و با نیت خالص برای امام حسین(ع) عزاداری کند ، توفیق توبه پیدا مى‌کند . مرا غیر از حسین سرور نباشد * در این دنیا جز او یاور نباشد من شوریده را بر سر هوائى * به غیر از دیدن دلبر نباشد مرا در این دل تنگ آرزوئى * به جز دیدار آن سرور نباشد در این وادى من گم کرده ره را * به غیر از او کسى رهبر نباشد در این دنیاى پر طوفان و موّاج * بر این کشتى جز او لنگر نباشد در این گرداب بحر دار حوادث * نجات از عرصه محشر نباشد مگر با یارى فرزند  زهرا  * که او جز زاده حیدر نباشد سفینه هم حسین و عترت اوست * حدیث از غیر پیغمبر نباشد چه باک از محشر و روز قیامت * محبّت را جز او یاور نباشد ادامه دارد .... ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت هشتم سلام علیکم چند روز اخیر مصدع اوقات دوستان خوب کانال شیخ عبدالرحیم شدیم و در خلال حکایت شگفت انگیز عاشق شدن آقاسید مهدی ، به معنا و مفهوم عشق و عاشقی پرداختیم . در این گفتگوها مشخص شد ( عشق ) از ودیعه های خداوند حکیم است و میتواند راز سعادتمندی انسان شود . چون منبع لایزال و بی پایان عشق الهی در کربلا تجمیع شده ، کافی ست انسان فطرت پاک داشته باشد و حرمت امامان معصوم ، علی الخصوص حضرت سیدالشهداء ( سلام الله علیهم ) را نگه دارد ، مطمئناً خود حضرات معصومین ما را یاری میکنند و بستر توبه را برایمان فراهم میسازند . اکنون که این نوشتار مصادف شده با شب تاسوعای قمر منیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس (سلام الله علیه ) ، حکایتی را از کرامات آن ارباب بی دست و کفن را نقل میکنیم . لات ها و لوطی ها و باباشمل های قدیم معمولا اهل خلاف هایی مثل شراب خواری و چاقوکشی و باج گیری یا گاهی هم دزدی بودند ، اما همین قشر از افراد چند ویژگی مثبت هم داشتند . یکی اینکه حرمت نمک را نگه میداشتند ، یعنی اگر مهمان کسی میشدند و غذای او را میخوردند ، اصطلاحاً میگفتند نمک گیر شده و از آن پس به او خیانت نمیکردند و اگر امانتی نزد او میگذاردند ، امانت را بی کم و کاست به او برمیگرداندند . دیگر اینکه لوطی ها بسیا غیرتمند بودند و برای نوامیس مردم حرمت قائل میشدند . ویژگی سوم اینکه لات ها و لوطی ها نسبت به ضعیف ها و بیچارگان ترحّم میکردند و نسبت به مال آنان تعدّی نمیکردند . یک ویژگی دیگری که داشتند این بود که نسبت به دوستان و همقطاران خود وفادار میماندند و در هر سن و سال و در هر شرایطی آنان را فراموش نمیکردند و اگر دوست گرفتار میشد ، برای رهایی از گرفتاری او ، خود را به آب و آتش میزدند . نام یکی از این لات ها و باباشمل ها ، لوطی عظیم بود . لوطی عظیم در کربلا زندگی میکر و معیشت خود را از راه دزدی بدست میآورد . اما لوطی عظیم در دزدی هم بامرام بود و فقط از متموّلین و ثروتمندان سرقت میکرد و کاری به مال و اموال ضعفا نداشت . در یک ایامی لوطی عظیم به هر دری زده بود موفق به ربودن مال و اموالی که معیشتش را تامین کند ، نشده بود . او بسیار تحت فشار واقع شده و عاقبت به حرم حضرت ابوالفضل (ع) میرود . لوطی عظیم رو میکند به ضریح حضرت و میگوید ، یا ابوالفضل (ع) ، شما به فتوت و مردانگی و دست و دلبازی معروف هستید ، و میدانم آبروی مرا نخواهی برد ، بنابرین لزومی ندارد از شما بترسم !!! لذا دست میکند و پنجه طلای ضریح مقدس را میرباید و از حرم خارج میشود . لوطی عظیم پنجه طلا را به بازار میبرد تا بفروشد . اما ترسيد او را دستگير كنند ، برگشت و متحيّر ماند كه چه كند ؟ بار دوّم به بازار آمد ، باز هم جرأت فروش پنجه را پيدا نكرد و از بازار خارج شد . بار سوّم كه به بازار رفت مردی به او گفت : دنبال چه ميگردی ؟ « لوطی » جوابی نداد و داستان را مخفی و پوشيده نگه داشت . دوباره آن مرد گفت : دنبال چه ميگردی ؟ باز جوابی نداد . آن مرد لوطی عظیم را به مغازه اش دعوت كرد ، و به او ناهار داد و پذيرايی كرد و بعد چنين گفت : پنجه را به من بده ، به من گفته اند هر قدر لازم داری به تو بدهم . و بعد در صندوقها را باز كرد و مبلغ زيادی را در اختيار « لوطی» گذاشت . لوطی عظيم اشک در چشمانش جمع شد و گفت : ( چه خوب است كه آدم با اهل فتوّت و جوانمرد سر و كار داشته باشد ) سپس از كرده های خود پشيمان و نادم شد و توبه كرد . در باره لوطی عظیم نوشته آن پول سرمایه کسب و کارش شد و از آن روز برای همیشه گرد کارهای خلاف نرفت .  منبع : کتاب عباسیه (ع) ، نوشته ی میرخلف زاده ، صفحه ۲۶ ادامه دارد .... ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت نهم سلام علیکم دوستان ، ان شاءالله عزاداری و عرض ادب شما به پیشگاه مقدس حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه ، قلب مبارک آقا امام زمان روحی فداه را خوشنود کرده باشد . قبل از ادامه داستان های عاشقانه نکته ای عبرت انگیز به محضر شریفتان عرض کنیم . متاسفانه در طول تاریخ در حاشیه حکومت ها ، عده ای رانت خوار و اختلاسگر و سوء استفاده چی مشغول چپاول بوده و هستند . این دسته از افراد خبیث معمولا رسانه های تبلیغاتی را در دست دارند و اذهان و افکار عمومی جامعه را مطابق منافع و مصالح خود هدایت میکنند . در این مسیر اگر شخص یا گروه مانع چپاول آنها شده باشد ، توسط دستگاههای تبلیغاتی خود ، آنچنان سیاه نمایی میکنند که حتی خادمان ملت را خائن جلوه داده تا زمینه حذف آنها را از دایره صدارت فراهم کنند . در دوران اخیر همه ما شاهد بودیم مرحوم آیه الله شهید رئیسی پرچم مبارزه با فساد و ویژه خواری را برافراشته بود و دیدیم چگونه شبکه های خارجی و عمال داخلی آنان چهره این مرد مظلوم را دگرگون جلوه میدادند ، اما متاسفانه زمانی ملت متوجه این غبن فاحش شدند که دیگر او در میان ما نبود . عامه مردم زمانی متوجه شدند که این مرد دانشمند ، مولف چندین جلد کتاب علمی فقه و حقوق است که ذهن آنان را با شش کلاسه خواندن او پُر کرده بودند . اینها همه برای ما درس و عبرت است و برای آینده جامعه چراغ فروزان میباشد . مشابه این ماجرا نیز حدود ۱۷۰ سال قبل در کشور ما ، چنین اتفاق تاثر برانگیزی رخ داده است . ----------------- همزمان با آغاز پادشاهی ناصرالدین شاه ، امیرکبیر نیز به صدارت عظمی منصوب شد و به رتق و فتق امور پرداخت. خدمات عمومی امیرکبیر در جهت منافع و مصالح کشور بود . اما در محیط دربار ، رجال و شاهزادگان و وابستگان و حقوق بگیران بیهوده زیاد بودند . این افرادِ بانفوذ و قدرتمند ، امیرکبیر را مانع منافع و مصالح خود میدیدند . به همین جهت برای متوقف کردن امیرکبیر دست به هر کاری زدند . اتهامات زیادی را به صورت شایعه به او وارد ساختند . ناصرالدین شاه ، ابتدا به این بدگویی‏ها توجهی نمی‏کرد . اما توطئه و شایعات گسترده بود و اصرار در ترساندن شاه ، ادامه یافت. کم‏کم ناصرالدین شاه که هنوز بیست سال هم نداشت به امیر سوءظن پیدا کرد و عاقبت او را از صدارت عزل کرد. اما در این میان بدگویی و شایعات توسط رسانه های روز آن زمان تا آنجا ادامه یافت که شاه وحشت‏زده شده و او را به کاشان تبعید کرد . پس از مدتی نیز فرمان قتل امیرکبیر صادر شد و سرانجام امیر را در بیستم دی ماه ۱۲۳۰ در حمام فین کاشان به قتل رساندند . کنت دو گوبینو سفیر مشهور فرانسه در  ایران در زمان سلطنت ناصر الدین شاه بود ، او درباره ویژگیهای امیرکبیر می نویسد : امیرنظام ، می خواست عظمت دیرینه کشورش را احیا کند ، در همه جا سربازخانه و کاروانسرا و جاده و پل بنا کرد .
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت دهم کاشانی های عزیز ، سلام علیکم در چند قسمت گذشته ، داستان های عاشقانه را برایتان نوشتیم ، اما برای امروز که مصادف با عاشورای حسینی هست ، هیچ عاشقانه ای مناسب تر ماجرای محتشم و مقبل کاشانی نیست ( گر چه تکرار است ) -------------------------- گفته بودیم ، مرحوم محتشم در پیشگاه مقدس ائمه طاهرین ( سلام الله علیهم ) دارای منزلت و جایگاه ویژه ای بوده است . برای نمونه عرض کردیم .    اشعار  مرحوم محتشم رحمة الله علیه خصوصیتی دارد که با وجود اینکه اشعار او بسیار خوانده میشود ، ولی با این وجود تاثر برانگیزی آن از بین نرفته و کهنه نمیشود . چون محتشم در اشعار خود اغراق نکرده و اکثر ابیات او مطابق اخبار و روایت است و به همین جهت مقبول صاحب مصیبت واقع شده است . در احوالات محتشم میگویند ، بعضی اوقات امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) او را در گفتن شعر ، کمک میکرده اند . چنانکه از خود محتشم نیز نقل شده ، وقتی که بند سوم مرثیه را مینوشتم و این شعر را گفتم :     کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار*  تا دامن جلال جهان آفرین رسید     کلام من ناقص و ناتمام بود و نمیتوانستم بقیه شعر را بگویم که مرثیه بی عیب شود . تا اینکه شبی امیر مؤمنان حضرت علی( ع ) را در خواب دیدم . به من فرمودند : محتشم چرا مرثیه نمیگویی ؟ عرض کردم این شعر را گفته ام ، ولی برای بیت بعد معطل مانده ام و هر چه فکر میکنم چیزی به ذهنم نمیرسد که مطلب را بپروراند . امام فرمودند: بگو     هست از ملال گرچه بَری ذات ذوالجلال* او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال     بنابر این شاعر کاشانی ما دارای آنچنان مقام و منزلتی بوده است که اشعار او را در بالای ایوان طلای حضرت مولا ابی عبدالله الحسین(ع)  نوشته اند .   یکی از دلائل دیگر از مقام و منزلت مرحوم محتشم کاشانی ، خواب ها و رویاهای صادقه ای است که برخی بزرگان اهل وثوق ذکر کرده اند . در اینجا برای نمونه یکی از خواب های معروف مرحوم مقبل کاشانی را ذکر میکنیم .
‎‌‌‌‌‌‎‌─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت یازدهم سلام علیکم عرض تسلیت خدمت دوستان و اعضای محترم کانال شیخ عبدالرحیم در عزای عظمای سالار شهیدان کربلا و اولاد و اعوان و انصار باوفایشان 😭 در روزهای گذشته در تبیین و تشریح عشق و عاشقی برایتان حکایاتی نقل کردیم . اما سرکارخانم حمیده طرقی اردکانی زیباتر و پخته تر مفهوم عشق را به تصویر کشیده اند ! مرقومه ایشان را در زیر بخوانید 👇 عشق چیست ؟ آیا ما عاشقیم ؟ در دنیای علاقه و محبت و دوست داشتن و عشق ،می توان به سطوح مختلف از دوست داشتن اشاره کرد . -- دانستن این سه سطح از محبت کمک به تنظیم رفتارها می کند و چرایی برخی رفتارها و تغییرات را برخود انسان برملا می کند . 🖊سطح اول ، دوست داشتن یا like 🖊سطح دوم . عشق ورزیدن یا love 🖊سطح سوم پرستیدن یا worship -- سطح اول و سوم یعنی دوست داشتن و پرستیدن فطری هستند و از سر نیاز بشر . دوست داشتن و پرستیدن به بصیرت و درک چندانی نیاز ندارد ، انسان جاهل هم این دو سطح از محبت را دارد . -- آدمی می تواند اشیا ، مکان ها ویا حتی انسان های دیگر را دوست داشته باشد، یا هرچیزی را بپرستد ، چون برای او منفعت دارد و بخشی از نیازهایش را بر طرف می کند . -- در دوست داشتن و پرستیدن سعی در شبیه شدن به موضوع محبت نداریم و صرفا قصد ما تامین نیاز است . -- در دوست داشتن و پرستیدن ، اگر شی یا انسان و یا خدارا گم کنیم ، برای آن جایگزین پیدا می کنیم . -- اما سطح دوم محبت ، یعنی عشق ، مساله ای متفاوت است ،کلاس این سطح خیلی بالاست و مفهوم عمیق تری دارد . -- در عاشق شدن شعور وجود دارد ، چراکه شناخت باید کامل باشد تا عشق صورت بگیرد . -- در عشق خوبی ها و بدی های موضوع عشق را درک می کنیم . والبته که انسان به طور فطری عاشق خوبیها می شود . -- در عاشق شدن میل به شبیه شدن وجود دارد . -- در عاشق شدن ، رشد و فراتر از خود رفتن ، وجود دارد . -- عاشق از خود محوری دست می کشد . -- عشق ورزیدن فطری نیست از سر درک و تعالی مقام انسانی است . -- قصه عاشقی با ازدست رفتن موضوع عشق فراموش نمی شود و موضوع عشق جایگزین ندارد. -- محبت به امام حسین (ع) اگر به مرحله عشق رسید ، غوغا می کند ، از سر نمی افتد ، جایگزین ندارد . آری می شود عاشق نبود و مفهوم عشق را نفهمید اما اگر عشق رافهمیدی و عاشق شدی هرگز از عشق دست نمی کشی . 🖤هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كه بميرد و امام خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلى مرده است. -- در خود بنگریم ، آیا در مکتب حسین ابن علی (ع) ، عاشق هستیم ، یا فقط داریم دوست داشتن و پرستیدن را تجربه می کنیم !؟