قرآن که گشته است غزلخوانِ مجتبی یک شرح کامل است به دیوانِ مجتبی دست خداست آنکه کند بین معرکه تشبیه ذوالفقار به مژگان مجتبی رزق کریم می‌طلبی، کربلا بیا قاسم گشوده سفره‌ی احسانِ مجتبی بسته نمی‌شود به طناب عذاب‌ها پایی که وا شود به خیابان مجتبی آب فرات و گندم ری، استعاره‌اند از آنچه داشت در دلِ خود، نانِ مجتبی برگشت در مدینه و زینب به ناله گفت: ذبح عظیم ما شده قربانِ مجتبی ذبح عظیم کرب و بلا گفت: خواهرم! شب‌های جمعه، جانِ تو و جانِ مجتبی شب‌های جمعه، زینب کبری، بقیع بود سر می‌گذاشت بر روی دامانِ مجتبی عمری ست جای مادر سادات، زینبش شانه زند به موی پریشانِ مجتبی این مجتباست نور دو چشمانِ مادرش این زینب است نور دو چشمانِ مجتبی دست حسین بر دل خواهر امید داد، نوبت رسد دوباره به دستانِ مجتبی زینب سرِ مزار حسن می‌گرفت دم: عباس هم فدای «تو» گردد حسین، هم! @shia_poem