اومدی توي خرابه نيمه شب فهميدم تعبير روياي مني هركي هرچي كه ميخواد بذار بگه توي تشتم باشي باباي مني توی تشتم باشی بابای منی با لباس پاره هم دخترتم؟ من میخواستم که با آغوشت بیای از سرم زیاده اما سرتم بخدا خسته شدم از اينكه هي شب بلرزم و روزا تب بكنم كاش خبر ميدادي كه داري مياي يه كم اينجا رو مرتب بكنم بگو از چی بگم از کجا بگم آخه فرصت کمه و حرفا زیاد آرزوم بود مثِ مادرت بشم فكر كنم موي سفيد بهم مياد خوب نگا کن همه چی عوض شده بدنا سیاه و مو سفید شدیم کار دنیا رو میبینی باباجون رفتی و همسایه یزید شدیم نه ميتونم بخوابم نه بشينم نه که راه برم بابایی چند قدم واسه دلخوشی عمه این شبا الکی هی خودمو به خواب زدم بين هق هقم از عمه پرسيدم تو يه جايي كه پر از آدم بود غير بابام و داداشام و عموم كس ديگه اي به ما محرم بود؟ آره اونجا بود كه ما رو ميزدن دقيقا كنار نيزه، روبروت تا كه اومدم بگم عموم كجاست يكي سيلي زد و گفت: اينم عموت از مدينه ياد گرفتن همشون اهل بيتو توي كوچه ميزنن باشه اصلا همه ي ما خارجي اينا با چه ديني بچه ميزنن؟ تو خودت ديدي به چه مصيبتي از تو بازار و تو كوچه رد شدم خيلي چيزا ياد گرفتم اين روزا وضوی جبیره هم بلد شدم وقتي كه تاولا سر وا ميكنن ديگه آب وضوم آتيشه برام خشتي كه يه ماهه بالشم شده آخرش سنگ لحد ميشه برام @shia_poem