شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی* به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی تو آن همیشه امامی، من آن همیشه غلامم من آن همیشه غلامم، تو آن همیشه امامی مرا خیال نمازت شبی کشید به رویا عجب رکوع و سجودی عجب قعود و قیامی چه اشتراک قشنگی‌ست بین طوس و مزارت که از تو و پدرت هست در دو صحن مقامی نوشته اند به باب الرضا تمامیِ جودی نوشته اند به باب المراد جود تمامی شبی ز بخت بلندم به خانه‌ی تو رسیدم چه سفره دار کریمی چه خوانی و چه طعامی سوال داشتم از غربتت، زمان به عقب رفت نگاه بود جوابت، نه حرفی و نه کلامی عجب فراز عجیبی عجب غروب غریبی پس از سه روز هنوز آفتاب، بر لب بامی! تنت میان خرابه، دلت کجاست بمیرم کنار حضرت سجاد در خرابه‌ی شامی؟ *بوی تو را از مرقدت استشمام کردم مشامم دیوانه شد @shia_poem