گرکسی خواست که سوغات سفر بر دارد رطب از شهر نجف مزه ی دیگر دارد آنکه یکبار نجف آمده ایوان طلا چند فصلی زحرم خاطره در سر دارد بعد از آن مستی دیدار ضریحت آقا سر عشاق تو سرگیجه مکرر دارد من ندیدم اگرم هست بگو رو بكند هرکه از نام علی واژه ی بهتر دارد کعبه با آن همه بالا و بلندی آخر باید از شوق حضور تو ترک بر دارد جبرییل آمده حیرت زده در لیلِ مبیت نبی در بسترش البته برادر دارد بعد الحمد فقط زمزمه شد اعطینا خیر بسیار همین چشمه ی کوثر دارد اوکه بی حب علی رفته پی پیغمبر بی خبر مانده که شهر نبوی در دارد @shia_poem