🌱آن روز قرار بود آقا محمد صبح ساعت 8 شب برود، اما ساعت 5 عصر بود که با ایشان تماس گرفتند و هماهنگی لازم انجام شد. 💫 چون عجله‌ای شد، من همۀ وسایلش را خیلی سریع حاضر کردم و آقا محمد مشغول بازی با حلما شد. خانواده‌هایمان آمده بودند برای بدرقه. 🌷محمد در حیاط با همه خداحافظی کرد. 🥰حلما را در آغوش گرفت و مرتب می‌بوسید. 🌹 بعد من را صدا کرد و با هم آخرین عکس یادگاری‌مان را انداختیم. ❤️بعد دستانم را گرفت و گفت: «حواست به همه چی باشه.» 🥀محمدم شانزده روز در سوریه بود. در 21 دی در خان طومان سوریه به شهادت رسید و پس از شش سال پیکرش به وطن برگشت. 🥀 تیر به پای آقا محمد اصابت می‌کند و مجروح می‌شود. 🥀همرزمانش ایشان را داخل ماشین می‌گذارند تا به عقب بیاورند، اما موشک کورنت اسرائیلی به ماشین‌شان اصابت می‌کند و ایشان به شهادت می‌رسد. https://eitaa.com/shogh_prvz