🌿﷽🌿 🌷حمید روی مبل نشسته بود ومشغول مطالعه کتاب ((دفاع از تشیع))بود،محاسنش را دست می کشید وسخت به فکر فرو رفته بود. آن قدر در حال وهوی خودش بود که اصلا متوجه آبمیوه ای که برایش بردم نشد،وقتی دو سه بار به اسم صدایش کردم تازه من را دید،رو کرد به من وگفت: خانوم‌هرچی‌فکرمیکنم‌میبینم‌عمرماکوتاه‌ترازاینه‌که‌بخوایم‌به‌بطالت‌بگذرونیم. ❤️بیا یه برنامه بریزیم که زندگی متاهلیمون با زندگی مجردی فرق داشته باشد. پیشنهاد داد هم صبح ها و هم شب ها یک صفحه قرآن بخوانیم. این شد قرار روزانه ما ،بعداز نماز صبح و دعای عهد یک صفحه قرآن را حمید می خواند یک صفحه را هم من. مقید بودیم آیات را با معنی بخوانیم،کنار هم می نشستیم،یکی بلند بلند می خواند ودیگری به دقت گوش می کرد. 💐پیشنهادش را که شنیدم به یاد عجیب ترین وسلیه جهازم که یک ضبط صوت بود افتادم. زمانی که خانه خودمان بودیم یک ضبط صوت قدیمی داشتیم که با آن پنج جزءقرآن را حفظ کرده بودم. 🍀مادرم هم برای خانه مشکترمان به عنوان جهاز یک ضبط صوت جدید خرید تا بتوانم حفظم را ادامه دهم. هر کدام از دوستان وآشنایان که ضبط میدیند می گفتند: مگه توی این دوره وزمونه برای جهاز ضبط هم می دن؟! بعد از ازدواج برای شرکت در کلاس حفظ قرآن فرصت نداشتم،اما خیلی دوست داشتم حفظم را ادامه بدهم. 🌺مواقعی که حمید خانه نبود هنگام آشپزی یا کشیدن جاروبرقی ضبط صوت را روشن می کردم و با نوار استا پرهیزگار آیات را تکرار می کردم. گاهی صدای خودم را ضبط می کردم،دوباره گوش می دادم وغلط های خودم را می گرفتم. به تنهایی محفوظاتم را دوره می کردم و توانستم به مرور حافظ کل قرآن بشوم. 🌹برای حمید حفظ قرآن من خیلی مهم بود،همیشه برای ادامه حفظ تشویقم می کرد و می پرسید: قرآئت رو دوره کردی؟این هفته حفظ قرائت رو کجا رسوندی؟من راضی نیستم به خاطر کار خونه وآشپزی و این طور کار ها حفظ قرائت عقب بیفته. 🌸کم کم هم حمید هم شروع کرد به حفظ قرآن،اولین سوره ای که حفظ کرد جمعه بود. از هم سوال وجواب می کردیم،سعی داشتیم مواقعی که با هم خانه هستیم آیات رو دوره کنیم، در مدت خیلی کمی حمید پنج جزء قرآن را حفظ کرد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat