🪴 🍀 🌿﷽🌿 * * * شب جمعه بود و تو در محراب به نماز ايستاده بودى، از سر شب تا وقت سحر براى مؤمنان دعا مى كردى، نام آنان را مى بردى و از خدا براى آنان رحمت و بخشش طلب كردى، ولى براى خود هيچ نخواستى. فرزندت امام حسن(ع) كنار تو بود و صداى تو را مى شنيد. صداى اذان صبح به گوش رسيد، ديگر وقت نماز صبح شده بود، فرزندت حسن(ع) به تو رو كرد و گفت: "مادر! چرا براى خودت دعايى نكردى؟ تو همواره ديگران را دعا كردى". تو در جواب چنين گفتى: "پسرم! ابتدا براى همسايگان بايد دعا كرد و سپس براى خود". بانوى من! تو با اين سخن درس بزرگى به شيعيانت دادى، به خدا قسم كه چقدر جامعه امروز ما نيازمند اين نگاه توست. زندگى امروزه چقدر ما را با همسايگانمان بيگانه كرده است، ما اصلاً آنان را نمى شناسيم، چگونه مى توانيم در نماز شب، نام آنان را ببريم! ما چقدر از سبك زندگى تو فاصله گرفته ايم! اگر شبى توفيق يارم شوم و به نماز بايستم، بيشتر به فكر خودم هستم، خوبى ها را براى خودم مى خواهم... خودت از خدا بخواه تا مرا يارى كند و زندگى من، شبيه زندگى تو باشد... در اينجا سه ماجرا از زندگى تو را ذكر مى كنم كه ارتباط بيشترى با خواهران دارد: * ماجراى اوّل يك روز پيامبر رو به ياران خود كرد و گفت: آيا شما مى دانيد چه زمانى يك زن به خدا نزديك تر است؟ هيچ كس نتوانست جواب اين سوال را بدهد. اين ماجرا به گوش تو رسيد، تو رو به على(ع) نمودى و گفتى: "اى على! نزد پيامبر برو و به او بگو كه وقتى زن در خانه اش است به خدا نزديك تر از هر جاى ديگرى است". على(ع) به سوى مسجد حركت كرد و پاسخ را براى پيامبر بيان كرد و به او خبر داد كه اين پاسخ از توست. اينجا بود كه پيامبر فرمود: "سخن دخترم فاطمه، درست است، به راستى كه فاطمه، پاره تن من است". * ماجراى دوم پيامبر اين سؤال را از مسلمانان پرسيد: "چه چيزى براى زنان نيكوتر و بهتر از همه چيز است؟". هر كسى پاسخى داد، پيامبر جواب آنان را نپسنديد. خبر به تو رسيد و سؤال پيامبر را چنين پاسخ گفتى: "بهترين چيز براى زنان اين است كه مردان نامحرم را نبينند و نامحرمان نيز آنان را ننگرند". وقتى كه پاسخ تو را براى پيامبر بيان كردند، او از شنيدن اين پاسخ به وجد آمد و گفت: "به راستى كه فاطمه پاره تن من است". * ماجراى سوم وقتى تو با على(ع) ازدواج كردى و به خانه او رفتى، پيامبر به ديدن تو آمد. پيامبر تصميم گرفت كه براى زندگى شما تقسيم كار انجام دهد براى همين كارهاى بيرون خانه را به على(ع) سپرد و كارهاى داخل خانه را به تو. آن روز تو بسيار خوشحال شدى، اين سخن توست كه تاريخ، آن را ثبت كرده است: "فقط خدا مى داند كه من چقدر خوشحال شدم كه پيامبر كارهاى داخل خانه را به من سپرد و مرا از انجام كارهايى كه مربوط به مردان است، معاف داشت". بانوى من! اين سه ماجرا از زندگى تو بود كه تاريخ آن را نگاشته است، اكنون مى خواهم چنين بگويم: تو از كار در خانه به اوج شادمانى رسيدى و هرگز دوست نداشتى كنار نامحرمان كار كنى، پس چرا بعضى از زنان جامعه ما اين قدر اشتياق به كار بيرون از خانه دارند؟ تو گفتى كه وقتى زن در خانه اش باشد، بيش از همه جا به خدا نزديك است، تو گفتى كه بهترين چيز براى زن اين است كه مردان نامحرم او را نبينند و او نيز نامحرمان را نبيند، پس چرا گروهى از زنان، اين قدر شوق دارند كه بيرون از خانه بروند و ديده شوند؟ آنان خيال مى كنند پيرو تو مى باشند ولى براى بيشتر ديده شدن، مسابقه مى گذارند، اين چه خيال باطلى است كه آنان دارند! آنان به كجا مى روند؟ شايد به جايى برسند، امّا به خدا و فطرت خويش نمى رسند، زنانى را ديده ام كه به ثروت و شهرت رسيده اند ولى حسرت يك لحظه مادر بودن، آنان را افسرده كرده است. نمى گويم زن فقط در گوشه خانه باشد، بلكه مى گويم حضور زن با عشوه گرى و دلبرى همراه نباشد. يك زن بهتر از هر كس مى تواند تشخيص بدهد كه با رفتارش، نگاه و دل مردى نامحرم را به سوى خود جذب مى كند يا نه. سخن من به معناى مخالفت با شغل هاى ضرورى زنان نيست، جامعه نياز به پزشك زن و پرستار زن و معلّم زن و... دارد. سخن من، يك هشدار است و سست شدن كانون خانواده را فرياد مى زند! حجاب و عفاف فقط به حفظِ ظاهر نيست، ممكن است زنى در اوجِ حجاب ظاهرى باشد، امّا با رفتار و گفتارش، دل هاى مردان نامحرم را به سوى خود بكشاند و دلربايى كند، چنين زنى هرگز شيعه واقعى تو نيست! 🏴🏴 @hedye110@shohada_vamahdawiat