🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#من_فاطمه_ام_پدرم_محمد
❣قسمت بیست و یکم
فاطمه (سلام الله علیه) جامه بر سر کشید، خود را پوشاند و به اسماء فرمود:«کمی منتظر باش و بعد مرا صدا کن، اگر پاسخت را ندادم، بدان که نزد پدرم رفته ام».
اسماء مدتی به انتظار نشست، سپس ایشان را صدا زد؛ ولی پاسخی نشنید. صدا زد، «ای دخترمحمد مصطفی! ای دختر گرامی ترین فرزندی که از زنان متولد شده است! ای دختر بهترین کسی که بر زمین گام نهاده است! ای دختر کسی که به اندازه کمانی یا کمتر از آن به پروردگارش نزدیک شده است!»
اما فاطمه (سلام الله علیه) پاسخی نداد. اسماء پارچه را از صورت (فاطمه سلام الله علیه) کنار زد و دید حضرت از دنیا رفته است. خود را بر روی او انداخت و در حالی که او را می بوسید، می گفت:«فاطمه جان! آنگاه که نزد پدرت پیامبر رفتی، سلام اسماء بنت عمیس را به او برسان!»
در این هنگام حسن و حسین (علیه السلام) وارد شدند و گفتند:«اسماء! مادرمان در این وقت نمیخوابید!» پاسخ داد:«ای فرزندان پیامبر، مادرتان نخوابیده؛ بلکه از دنیا رفته است.» حسن (علیه السلام) خودش را بر روی مادر انداخت و در حالی که او را می بوسید، می گفت:«ای مادر! پیش از آنکه جانم از تنم بیرون رود، با من سخن بگو!» حسین (علیه السلام) نیز پیش آمد و در حالی که پاهای مادرش را می بوسید، می گفت:«مادرم! منم، پسرت حسین! پیش از آنکه قلبم بشکافد و از تپش بیفتد، با من سخن بگو!»
اسماء به آن دو گفت:«ای فرزندان پیامبر، نزد پدرتان بروید و او را از رحلت مادرتان آگاه سازید!» آن دو بیرون رفتند تا نزدیک مسجد رسیدند، در آنجا صدا به گریه بلند کردند. همه صحابه حاضر پیش رفـتندو گفتند:«ای فرزندان پیامبر، خداوند چشمان شما را گریان نبیند، چرا گریه میکنید؟ آیا چشمتان به جایگاه پدربزرگتان افتاده و از علاقه به او به گریه افتاده اید؟» پاسخ دادند:«نه! همانا مادرمان فاطمه (سلام الله علیه) در گذشت، در آن حال، علی (علیه السلام) به زمین افتاد و می گفت:«بمن العزا یا بنت محمد؟ کنت اتعزی ففیم العزا من بعدک؟»،«ای دختر رسول خدا، از چه کسی تسلیت و تعزیت جوییم؟! ما از تو تسلی می یافتیم!؟»اکنون پس از تو از چه کسی تسلی بجوییم؟!»
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
#فرج_مولاصلوات🌹
【با ما همراه باشید】👇
💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5