📝
#روایت_مقاومت | سوسنگرد قهرمان (6)
🔹 به سمت او دوید؛ اسلحه را از دستش کشید و گفت:
- دیوانه چه می کنی؟!
- بگذار خلاص شوم. دارم زجرکش می شوم.
- بیچاره، آن طور شهید خواهی شد، اما اگر خود کشی کنی معصیت است.
🔹 یکی از هم رزمان علی تجلایی گفت:
حلقه محاصره تنگتر میشد و تانکها از بازار کویتیهای سوسنگرد هم جلوتر آمده بودند. دشمن روی خیابان اصلی، آتش سنگینی ایجاد کرده بود. یکی از آرپیجی زن ها وسط خیابان رفت و در میان رگبار مسلسل زانو زد و با فریاد "الله اکبر" موشک آرپیجی را به هدف زد و برگشت.
🔹 کنار خیابان یک قبضه کالیبر ۵۰ داشتند که آن هم با انفجار گلوله توپ از کار افتاد. اما بچهها همچنان مثل کوه ایستاده بودند. یکی از بچههای آرپیجی زن به مسجد آمده بود که موشک آرپیجی بگیرد، اما دیگر موشک آرپیجی نداشتند. نارنجک تفنگی هم تمام شده بود و سنگینی شنی تانک ها را بر سینه خود احساس میکردند. وضع طوری شده بود که روی زمین می گشتند، فشنگ پیدا میکردند و همان را داخل خشاب گذاشته و شلیک میکردند.
🔹 صدای ناله زخمیها از مسجد و خانهها در شهر میپیچید و به راستی نالههای آنها و دعای ملت مستضعف بود که باعث میشد خداوند متعال به رزمندگان کمک کند.
نیروهای بعثی مثل دیوانه ها تمام خانهها و خصوصا ساختمان های بلند را که میدانستند ممکن است رزمندگان در آنها مستقرباشند، را به توپ و تانک بستند.
🔹 بچه ها با به جا گذاشتن تعدادی زخمی و شهید توانستند حمله شدید آنها را دفع کنند. برادران در سنگرهای سوسنگرد غریب مانده بودند و غریبانه میجنگیدند. واقعا مثل حسین (ع) در دل خود با خدای خود سخن میگفتند که آیا کسی هست ما را یاری دهد؟...
⬅️ ادامه دارد...
📚 منابع:
- کتاب گزارش به خاک هویزه
- خاطرات نصرالله ایمانی
کتاب دِین (خاطرات بچه های مسجد جزایری)
#26_آبان
#آزادسازی_سوسنگرد
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh