#راهیان_نور_1400 | #هویزه
🔶 یا محول الحول و الاحوال 🔶
🎉 ویژه برنامه #تحویل_سال جدید در یادمان شهدای هویزه
🎙 با سخنرانی حاج عظیم ابراهیم پور
🎤 و مداحی کربلایی مجتبی مهدیپور
🌱 با حضور حجت الاسلام سید حمید علم الهدی (برادر شهید علم الهدی)
⏰ زمان: یکشنبه 29 اسفندماه از ساعت 17 تا تحویل سال
#روایت_مقاومت
#روایت_خادمی
#دانشگاه_هویزه
#سال_تحویل_با_شهدا
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📣 #اعلام_برنامه
🔷 روایت مقاومت 🔷
🎤 با سخنرانی حجت الاسلام مهدوی ارفع
🎙 با مداحی سید رضا نریمانی
📍 مکان: زیارتگاه شهدای هویزه
⏰ زمان: دوشنبه 1 فروردینماه بعد از نماز مغرب و عشا
#روایت_مقاومت
#روایت_خادمی
#دانشگاه_هویزه
#اخبار_هویزه
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✊ #روایت_مقاومت |
🔻 به استقبال 18 اردیبهشت (سالروز آزادسازی هویزه قهرمان)
🔺 هویزه؛ چند قدم مانده به آزادی
1️⃣ روایت اول
(#سید_رحیم_موسوی // #سید_فالح_سیدالسادات)
🔸 آنچه در پی می آید بخشی کوتاه از روایت بلند مبارزمردان بی ادعای هویزه و کرخه نور در مصاحبه با امور پژوهشی زیارتگاه شهدای هویزه درباره روزهای عملیات بیت المقدس که منجر به آزادی هویزه در سال 61 گردید، می باشد:
🔺 سید رحیم موسوی، مسوول شناسایی سپاه هویزه در زمان فرماندهی شهید علم الهدی و همرزم حماسه آفرینان هویزه در عملیات نصر و بسیاری دیگر از عملیات های دفاع مقدس تعریف می کند:
🔹 شب دهم اردیبهشت 1361 قرارگاه قدس به عنوان یکی از 3 قرارگاه عمده عملیاتی نبرد بیت المقدس متشکل از نیروهای ارتش و سپاه به فرماندهی مرحوم امیر سرتیپ سیروس لطفی و سردار احمد غلامپور با مأموریت حمله به یگان های دشمن در جنوب رودخانه کرخه و جنوب غرب اهواز، عملیات خود را در کرخه کور آغاز نمود.
🔹 دشمن، ساحل جنوبی کرخه کور را خاکریز زده بود. گروه ما 15 نفر از بچه های شهر هویزه و سپاه و بسیج حمیدیه را شامل می شد که با هدف، تصرف مواضع دشمن در قیصریه، طراح، فرسیه و منطقه سید جابر که بیشتر تانک ها و آتشبار ارتش بعث در آنها مستقر بود، وارد عملیات شدیم.
🔹 نفوذ در این محور به دلیل استحکامات زیاد، بسیار دشوار بود و با وجود استفاده از اصل غافلگیری، دشمن موفق به شناسایی نیروهای ما و واکنش شدید شد.
آتش سنگین دشمن زمین را به لرزه درآورده بود و شدت درگیری در برخی مناطق کار را به نبرد تن به تن رساند.
پیکرهای مطهر رزمندگان اسلام با اجساد بعثی ها درهم آمیخته و روی هم انباشته شده بود.
با این همه، نفوذ به خطوط دشمن به سرعت ادامه یافت و توانستیم عده زیادی از بعثی ها را کشته یا به اسارت درآوریم.
🔺 سید فالح سیدالسادات از نیروهای مردمی کرخه نور و یاران شهید چمران که هرگز از منطقه نبرد خارج نشد، نیز درباره عملیات الی بیت المقدس و روز 10 اردیبهشت61 می گوید:
🔸 پاسداران حمیدیه و نیروهای هویزه و کرخه به سوی دشمن بعثی شتافتند، اما در همان لحظات اولیه دشمن، آسمان منطقه را با منورهای پی در پی مثل روز، روشن کرد.
آتش دشمن لحظه به لحظه شدیدتر می شد. تلفات دو طرف خیلی زیاد بود. جنگ خونینی درگرفته بود و مردم برای پیروزی رزمندگان اسلام دعا می کردند.
🔸 من آن شب تا صبح، یک لحظه به خواب نرفتم و با جیپی که در اختیار داشتم، مجروحان را به پشت جبهه منتقل می کردم.
مردم روستاها از زن و مرد همه تلاش می کردند و تهیه نان و غذای رزمندگان، امدادگران و پزشکان و پرستاران را عهده دار بودند.
🔸 دشمن با شدت هرچه تمام تر روستاهای کرخه کور را هدف قرار می داد و بر اثر انفجار و ترکش ها عده زیادی از مردم و نیروها مجروح شده یا به شهادت می رسیدند با همه اینها عملیات در روز دهم موفقیت آمیز بود.
👈 ادامه دارد...
✍️ منبع: مصاحبه های امور پژوهشی زیارتگاه شهدای هویزه
#آزاد_سازی_هویزه
#18_اردیبهشت
#اسناد_پژوهشی
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✊ #روایت_مقاومت |
🔻 به استقبال 18 اردیبهشت (سالروز آزادسازی هویزه قهرمان)
🔺 هویزه؛ چند قدم مانده به آزادی
2️⃣ روایت دوم
(#حمید_عیاشی // #شهید_شیخ_شویش_بوعذار)
🔸 آنچه در پی می آید بخشی کوتاه از روایت بلند مبارزمردان بی ادعای هویزه و کرخه نور در مصاحبه با امور پژوهشی زیارتگاه شهدای هویزه درباره روزهای عملیات بیت المقدس که منجر به آزادی هویزه در سال 61 گردید، می باشد:
🔺 حمید عیاشی از رزمندگان کرخه نور جزو نخستین افرادی است که فرار بعثی ها را شاهد بوده است:
🔹 «تک دشمن در روزهای یازده، دوازده و سیزده اردیبهشت 61 علیه مواضع نیروهای خودی درعباسیه، طراح و فرسیه با قدرت ادامه داشت و در برخی موارد منجر به بازپس گیری مناطق از دست رفته اش هم گردید.
روز هجدهم، اما به ناگاه اسلحه دشمن بعثی خاموش شد.
🔹 به همراه تعدادی از نیروهای اطلاعاتی، شبانه به خاکریز دشمن زدیم، اما اثری از بعثی ها نبود!
فشار و ایستادگی رزمندگان اسلام، کار خودش را کرده بود.
بعثی ها خیلی سریع مواضع خود را تخلیه و عقب نشینی کرده بودند.»
🔺 شهید شیخ شویش بوعذار (از بزرگان طایفه بنی ساله و همرزم شهید علم الهدی) حال و روز بعثی ها در مرحله دوم عملیات بیت المقدس را چنین بیان می نماید:
🔹 «عقب نشینی دشمن در مناطق اشغالی از 17 اردیبهشت شروع شد.
بعثی ها تعدادی از مردم منطقه را به عنوان اسیر همراه خود بردند.
فرار سریع دشمن باعث شد تا تعدادی از تانک هایشان در گِل فرو رود و زمینگیر شود.»
👈 ادامه دارد...
✍️ منبع: مصاحبه های امور پژوهشی زیارتگاه شهدای هویزه
#آزاد_سازی_هویزه
#18_اردیبهشت
#اسناد_پژوهشی
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✊ #روایت_مقاومت |
🔻 به استقبال 18 اردیبهشت (سالروز آزادسازی هویزه قهرمان)
🔺 هویزه؛ چند قدم مانده به آزادی
3️⃣ روایت سوم
(#حاج_لعیبی_حیدری)
🔸 آنچه در پی می آید بخشی کوتاه از روایت بلند مبارزمردان بی ادعای هویزه و کرخه نور در مصاحبه با امور پژوهشی زیارتگاه شهدای هویزه درباره روزهای عملیات بیت المقدس که منجر به آزادی هویزه در سال 61 گردید، می باشد:
🔺 «بعثی ها قبل از فرار با مردم مناطق اشغالی چه کردند؟» پرسشی است که حاج لعیبی حیدری، از ساکنان منطقه در تصرف دشمن به آن پاسخ می دهد:
🔹 قبل از تخلیه منطقه از سوی ارتش بعث عراق، فرمانده یکی از تیپ های دشمن، تعدادی از سران عشایر روستاهای اشغالی را احضار و از آنان خواست تا مردم را به سوی بصره حرکت دهند؛ بعد هم تهدید کرد اگر از دستور سرپیچی کنید، هدف بمباران جنگنده های ما قرار خواهید گرفت.
🔹 خبر که به ما رسید شبانه و دور از چشم دشمن همراه عائله و احشام مان به سوی بستان گریختیم.
🔹 خاندان سادات بیت سید عرب که در «جرایه» به شدت تحت فشار دشمن قرار داشتند را نیز همراه خودمان با قایق از منطقه خطر عبور دادیم؛ اما بسیاری از عشایر کوچنده جنوب هویزه، بازداشت و با کامیون روانه بصره شدند.
متأسفانه آنها نتوانستند به موقع از دست دشمن رهایی یابند.
✍️ منبع: مصاحبه های امور پژوهشی زیارتگاه شهدای هویزه
#آزاد_سازی_هویزه
#18_اردیبهشت
#اسناد_پژوهشی
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📝 #روایت_مقاومت | سوسنگرد قهرمان (۱)
🔹 گردان محمد بلالی و همچنین حدود یکصد نفر نیروی اعزامی از تبریز به فرماندهی علی تجلایی و سی نفر از رزمندگان کازرونی به فرماندهی اکبر پیرویان برای تقویت جبهه دشت آزادگان به آنجا آمدند.
🔹 دشمن از ۲ محور به شهر حمله کرده بود؛ يکي از طرف دهلاويه بود و يکي از طرف جاده حميديه - سوسنگرد. در دهلاويه نزديک به ۶۰ نفر از نيروهاي تبريز که مشغول دفاع بودند به شهادت رسيدند. بعدا که به محل شهادت ۲۲ نفر از بچه ها در ابوحمیظه می رفتی، می ديدی که بچه ها مانند گل هاي پرپر شده روي زمين افتاده اند. در آنجا حالت عجيبي به انسان دست می داد. شهيد دهبان در حالي که نارنجک جنگي در دستش بود بر اثر اصابت تير دوشکا به صورتش به شهادت رسيده بود.
🔹 امکانات بچه ها در آن روزها واقعا بسيار ناچيز بود. يک قوطي کنسرو لوبيا و يک تکه نان خشک سهميه ۲۴ ساعت ۲ نفر بود. آن گروهي که چند قبضه کلاشينکف داشت به عنوان مجهزترين گروه در سطح جبهه ها شناخته مي شد.
🔹 #یونس_شریفی از رزمندگان اهل هویزه، بعد از ظهر ۲۲ آبان، با #اصغر_گندمکار و رضا پیرزاده و #غفار_درویشی با ماشین به سمت سپاه سوسنگرد رفتند. قاسم نیسی در سپاه هویزه ماند تا به دستور اصغر، سلاح های «ام یک» انبار سپاه را بین جوانان هویزه تقسیم کند تا مردم بتوانند از خودشان و شهرشان دفاع کنند. دم دمای غروب به سوسنگرد رسیدند. دشمن شهر را زیر آتش گلوله های توپ و خمپاره و تانک قرار داده بود.
🔹 تانک های دشمن از این محور، در پانصد متری باغ های «مشروطه» ایستاده بودند و خود را برای حمله نهایی آماده می کردند.
🔹 در سالن سپاه، نماز مغرب و عشایشان را خواندند و چند تکه نان خشک پیدا کردند و خوردند. حدس می زدند دشمن صبح حمله می کند اما در عین حال شب را آماده باش بودند. صدای انفجار توپ و خمپاره قطع نمی شد. آنها نه یک تانک در سوسنگرد داشتند و نه واحد توپخانه ای در کار بود. تنها سلاح آنهاچند تفنگ انفرادی بود و آر پی جی هفت.
آن شب اصغر گندمکار تا صبح نماز خواند؛ اشک ریخت و دعا و قرآن خواند...
⬅️ ادامه دارد...
📚 منابع:
- کتاب گزارش به خاک هویزه
- خاطرات نصرالله ایمانی
کتاب دِین (خاطرات بچه های مسجد جزایری)
#26_آبان
#آزادسازی_سوسنگرد
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📝 #روایت_مقاومت | سوسنگرد قهرمان (2)
🔹 روز ۲۳ آبانماه صدای مؤذن مسجد سوسنگرد در آن طوفان خون و آتش، بر صدای انفجار گلوله های توپ و خمپاره غلبه کرد و بیشتر و بلندتر به گوش می رسید. #اصغر_گندمکار با تبسم به یونس شریفی گفت :
- بلند شو وضو بگیر تا نماز بخوانیم.
🔹 نماز صبح را به جماعت خواندند. یونس می گفت، یکی از بهترین و با حال ترین نمازهای همه عمرش همان نمازی بود که صبح روز۲۳ آبان در سپاه سوسنگرد به جا آورد.
🔹 نماز که تمام شد، برای دفاع از سوسنگرد به سه راهی هویزه ، پشت محله مشروطه مقابل محل استقرار تانک های دشمن رفتند . آنجا یک خاکریز کم ارتفاع زده شده بود که بیش از آنکه خاکریز باشد، ترکش گیر بود. آن خاکریز چنان سست بود که اگر تیر مستقیم تانک به آن می خورد، از هم می پاشید.
🔹 وقتی آفتاب زد دیدند تا چشم کار می کند، نیروهای زرهی دشمن مستقر شده است. آنها در پانصد متری جاده سوسنگرد به هویزه بودند و تانک ها پشت جاده آرایش گرفته بودند. پنج تانک حرکت کردند و به روی جاده آمدند. چند تانک دیگر هم به طرف ابوحمیظه رفتند و جاده اهواز را قطع کردند.
🔹 سوسنگرد به طور کامل به محاصره تانک های دشمن در آمد. اولین گلوله تانک را به سمت خاکریز بچه ها شلیک کردند. کل تجهیزات آنها عبارت بود از نفری یک مسلسل کلاش و سه چهار خشاب تیر؛ یک تفنگ ۷۵ میلیمتری هم دست بچه ها بود. مقداری هم نارنجک داشتند. این همه ی سلاح آنها برای مقابله با آن همه تانک و نیروی زرهی دشمن بود. دانش نظامی همه نیروها در سطح باز و بسته کردن ژسه و کلاش بود و البته می توانستند ضامن نارنجک را هم بکشند و سه شماره بشمارند و آن را پرت کنند. اگرچه درگیری از همان طلوع آفتاب شروع شد، اما دشمن در آغاز فقط شلیک می کرد و اقدام به پیشروی نکرد. بچه ها هم در حالی که پشت خاکریز خودشان چسبیده بودند منتظر قضا و قدر الهی بودند.
🔹 دشمن کم کم و با احتیاط شروع به پیشروی به طرف خاکریز کرد و آنها با شلیک سعی می کردند به او بفهمانند که نیروی مقاومتی اینجا هست...
⬅️ ادامه دارد...
📚 منابع:
- کتاب گزارش به خاک هویزه
- خاطرات نصرالله ایمانی
کتاب دِین (خاطرات بچه های مسجد جزایری)
#26_آبان
#آزادسازی_سوسنگرد
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📝 #روایت_مقاومت | سوسنگرد قهرمان (3)
🔹 با فرود آمدن پی در پی گلوله های خمپاره، توپ و تیربار دشمن بر سرشان، بچه ها یکی یکی زخمی و شهید می شدند. عده ای که فشنگ هایشان تمام شده بود، هاج و واج مانده بودند چه بکنند. صدای ناله مجروحان آزار دهنده بود. کسی نبود مجروحان را به جای امنی برساند و اجساد شهدا را از منطقه دور کند. صدای تانک های دشمن مثل صدای پای غول سیاهی، هراس آور بود. معدود موشک های آرپی جی که بچه های سپاه سوسنگرد داشتند، خیلی زود تمام شد و مشکلات را کامل کرد.
🔹 خون روی خاک های تشنه روان بود و جنازه ها بر زمین افتاده بودند. سه راه هویزه با آن حجم آتش وحشتناک دیگر جای ماندن نبود. کم کم دستان مدافعان از هر گونه گلوله ای خالی شد و آنها ماندند و تفنگ های خالی و از کار افتاده، اما هر طور بود تا ظهر مقاومت کردند. حوالی ظهر اکبر پیرویان فرمانده گروه اعزامی از کازرون شهید شد.
🔹 #اصغر_گندمکار یک شیاری را شناسایی کرد که می توانست ده متر جلوتر برود، اما تا مقداری پیشروی کرد، دشمن متوجه او شد و با تیر مستقیم تانک به او شلیک کردند. ترکش ها به اصغر خوردند و او را به شهادت رساند. یونس از آنچه می دید متحیر بود. درست مثل اینکه کابوسی را در خواب می بیند.
🔹 اصغر که نماز صبحشان را با هم خواندند و تا همین چند لحظه پیش کنارشان می جنگید، غرق در خون روی زمین افتاده بود و یونس که او را این همه دوست داشت حتی نمی توانست برای جا به جا کردن جنازه اش از سر جایش تکان بخورد. او #فرمانده_سپاه_هویزه بود و همه نیروها مثل برادرشان او را دوست داشتند. او اولین فرمانده و مؤسس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هویزه بود. خاطرات، مثل فیلمی از نظرش عبور می کرد. او هنوز یک ماه نشده بود که به هویزه آمده بود و در این مدت کم بچه ها چه علاقه ای به او پیدا کرده بودند. باورش نمی شد اصغر جلوی چشمان خودش با آن وضعیت مظلومانه پاره پاره شود و به شهادت برسد، اما جنگ، بی رحم بود. عده ای شاید برای حفظ روحیه دیگران می گفتند که اصغر گندمکار به شهادت نرسیده و مجروح شده است.
🔹 فشار دشمن به اوج خود رسیده بود و هر لحظه تعداد نیروها کمتر و کمتر می شد. کم کم عقب نشینی شروع شد. آنجا دیگر جای ماندن نبود. فقط #یونس_شریفی، رضا پیرزاده، #غفار_درویشی، محمود یاسین، کریم کریمی تبار و دو نفر دیگر مانده بودند.
نیروهای دشمن به طرفشان می آمدند؛ کریم گفت:
- الآن می رسند بالای سرمان، یکی یکی عقب نشینی کنید. ما تیر اندازی می کنیم و شما عقب بروید...
⬅️ ادامه دارد...
📚 منابع:
- کتاب گزارش به خاک هویزه
- خاطرات نصرالله ایمانی
کتاب دِین (خاطرات بچه های مسجد جزایری)
#26_آبان
#آزادسازی_سوسنگرد
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📝 #روایت_مقاومت | سوسنگرد قهرمان (4)
🔹 نیروها شروع به تیر اندازی و گریز کردند و از محله مشروطه به داخل شهر آمدند. خاکریز به دست دشمن افتاد. البته آنها جلوتر نیامدند. شاید فکر می کردند که بچه ها حیله ای دارند و می خواهند آنها را به دام بیندازند. نمی دانستند که حتی یک نفر هم نیست که مقابلشان مقاومت کند.
🔹 شب فرا رسید. در گیری ها کمی فروکش کرد، اما شهر هنوز در آتش و خون می سوخت. دشمن همچنان شهر را گلوله باران می کرد.
🔹 اجساد شهدا اینجا و آنجا روی زمین افتاده بود. #غفار_درویشی به یونس گفت:
- یونس، اصغر و پیرویان پر کشیدند و رفتند، حالا تو فرمانده ما هستی، توهم شهید می شی.
- چرا میگی من هم شهید می شم؟
- اون از اصغر اونهم از پیرویان، تا سه نشه بازی نشه. حالا نوبت تو ست.
و بعد از آن همه مصائب برای اولین بارلبخندی بر لبانشان نشست.
🔹 یونس به باقیمانده بچه ها گفت:
- عراقیا شب داخل شهر نمی آن، اونا روز پیشروی می کنن. می ترسن شب وارد شهر بشن. شما صبح تا حالا خیلی خسته و کوفته شدین. برید جایی گیر بیارید و استراحت کنین.
هر گروهی برای خودش رفت و جایی استراحت کرد. فرماندهی واحدی نبود.
🔹 اغلب خانه های سوسنگرد خالی بودند. چند خانه را گشتند، اما آب نداشت. سرانجام نزدیک مسجد جامع خانه ای پیدا کردند که توی یک تانکرهزار لیتری مقداری آب مانده بود. با آن آب وضو گرفتند و نماز مغرب و عشایشان را خواندند. روحیه ها خراب بود و خستگی داشت بچه ها را از پای در می آورد، هر کدام در گوشه ای در خواب عمیقی فرو رفتند. یونس نیمه شب یک بار بیدار شد و دید رضا پیرزاده با حالت خاصی مشغول نماز و نیایش است و اشک هایش جاری است. با آن همه خستگی، این حال او عجیب بود و او را به یاد نماز و اشک اصغر گندمکار در شب شهادتش انداخت.
🔹 با صدای اذان رضا برای نماز صبح بیدار شدند. نماز صبح را خواندند و از آن خانه بیرون زدند. اول به محله مشروطه رفتند تا اوضاع دشمن را بررسی کنند. متوجه شدند آنها نصف محله ابوذر را به اشغال خود در آورده اند.
⬅️ ادامه دارد...
📚 منابع:
- کتاب گزارش به خاک هویزه
- خاطرات نصرالله ایمانی
کتاب دِین (خاطرات بچه های مسجد جزایری)
#26_آبان
#آزادسازی_سوسنگرد
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📝 #روایت_مقاومت | سوسنگرد قهرمان (5)
🔹 یونس و بچه ها سوار جیپ شدند و به اول بازار برگشتند. آنجا صحنه درگیری تن به تن با دشمن شد. تانک ها وارد خیابان طالقانی شدند و هر جنبنده ای را هدف قرار می دادند.
🔹 بعثی ها از سمت اهواز نیز روستای ابوحمیظه را اشغال کرده و وارد شهر می شدند. حلقه محاصره هر لحظه تنگ تر می شد. فقط حدود ۲۰۰ نفر در اطراف مسجد جامع مقاومت می کردند. هر لحظه بر تعداد شهیدان افزوده و کار بر مدافعان سخت و سخت تر می شد.
🔹 بیمارستان سوسنگرد دیگر از دست نیروهای ایران خارج شده بود و ناچار مجروحان را به داخل مسجد جامع می بردند. صحن مسجد را به سه قسمت تقسیم کرده بودند. قسمت راست را مخصوص مجروحان و قسمت چپ را مخصوص آذوقه کرده بودند. در وسط نیز جای کوچکی برای نماز خالی گذاشته بودند.
🔹 اتاق خادم مسجد هم به تعمیر گاه اسلحه تبدیل شده بود. اغلب تفنگ ها از کار افتاده بودند. دو سه نفر از بچه ها که تعمیر اسلحه می دانستند در آنجا بودند و اسلحه های خراب را درست می کردند. مسجد جامع سوسنگرد به ستاد عملیات جنگ تبدیل شده بود.
🔹 تمام شهر تقریبا در اشغال دشمن بود و فقط مسجد جامع سوسنگرد مانده بود. محمود یاسین پس از درگیری شدیدی که اطراف پل سوسنگرد داشت به مسجد -که فاصله چندانی با آنجا نداشت- رفت و از فرط خستگی، تشنگی و گرسنگی در حیاط مسجد دراز کشید و بی حال افتاد.
🔹 حیاط مسجد مملو از مجروحان و شهدا و همه جا خونی بود. نه غذایی، نه آبی و نه مداوای پزشکی. خمپاره بود که می بارید. یک خمپاره به حیاط مسجد اصابت کرد و ترکش آن به شهدا و مجروحان خورد. به جراحت مجروحان و تعداد شهدا افزوده شد.
🔹 محمود ناگهان متوجه یکی از مجروحان که از درد فریاد می زد، شد. مجروح از شدت درد و بی کسی اسلحه ای که در نزدیکی اش افتاده بود را برداشت و خواست به سر خودش شلیک کند! محمود با آخرین رمقی که داشت به سمت او دوید؛ اسلحه را از دستش کشید و گفت: ...
⬅️ ادامه دارد...
📚 منابع:
- کتاب گزارش به خاک هویزه
- خاطرات نصرالله ایمانی
کتاب دِین (خاطرات بچه های مسجد جزایری)
#26_آبان
#آزادسازی_سوسنگرد
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📝 #روایت_مقاومت | سوسنگرد قهرمان (6)
🔹 به سمت او دوید؛ اسلحه را از دستش کشید و گفت:
- دیوانه چه می کنی؟!
- بگذار خلاص شوم. دارم زجرکش می شوم.
- بیچاره، آن طور شهید خواهی شد، اما اگر خود کشی کنی معصیت است.
🔹 یکی از هم رزمان علی تجلایی گفت:
حلقه محاصره تنگتر میشد و تانکها از بازار کویتیهای سوسنگرد هم جلوتر آمده بودند. دشمن روی خیابان اصلی، آتش سنگینی ایجاد کرده بود. یکی از آرپیجی زن ها وسط خیابان رفت و در میان رگبار مسلسل زانو زد و با فریاد "الله اکبر" موشک آرپیجی را به هدف زد و برگشت.
🔹 کنار خیابان یک قبضه کالیبر ۵۰ داشتند که آن هم با انفجار گلوله توپ از کار افتاد. اما بچهها همچنان مثل کوه ایستاده بودند. یکی از بچههای آرپیجی زن به مسجد آمده بود که موشک آرپیجی بگیرد، اما دیگر موشک آرپیجی نداشتند. نارنجک تفنگی هم تمام شده بود و سنگینی شنی تانک ها را بر سینه خود احساس میکردند. وضع طوری شده بود که روی زمین می گشتند، فشنگ پیدا میکردند و همان را داخل خشاب گذاشته و شلیک میکردند.
🔹 صدای ناله زخمیها از مسجد و خانهها در شهر میپیچید و به راستی نالههای آنها و دعای ملت مستضعف بود که باعث میشد خداوند متعال به رزمندگان کمک کند.
نیروهای بعثی مثل دیوانه ها تمام خانهها و خصوصا ساختمان های بلند را که میدانستند ممکن است رزمندگان در آنها مستقرباشند، را به توپ و تانک بستند.
🔹 بچه ها با به جا گذاشتن تعدادی زخمی و شهید توانستند حمله شدید آنها را دفع کنند. برادران در سنگرهای سوسنگرد غریب مانده بودند و غریبانه میجنگیدند. واقعا مثل حسین (ع) در دل خود با خدای خود سخن میگفتند که آیا کسی هست ما را یاری دهد؟...
⬅️ ادامه دارد...
📚 منابع:
- کتاب گزارش به خاک هویزه
- خاطرات نصرالله ایمانی
کتاب دِین (خاطرات بچه های مسجد جزایری)
#26_آبان
#آزادسازی_سوسنگرد
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📝 #روایت_مقاومت | سوسنگرد قهرمان (7)
🔹 همینطور صدای شلیک گلوله از خانههای سازمانی به گوش میرسید. حدود ۴۰ دقیقه بود که «تجلایی» رفته و بچه ها به شدت مضطرب و نگران بودند. کم کم از بازگشت او ناامید میشدند و با این ناامیدی احساس میکردند که نبرد به دقایق آخر خود رسیده است. آنجا بود که تأثیر و نقش فرمانده ای مؤمن، شجاع و ایثارگر در میدان نبرد، با تمام وجود لمس می شد. گویی در آن دقایق تجلایی پرچم نبرد رزمندگان بود. پرچمی که تا در اهتزاز باشد، نیروها به پیروزی خود امید و دل میبندند.
🔹 در آن لحظات که دیگر از بازگشت تجلایی نا امید شده بودند، ناگهان متوجه شدند که ماشینی با سرعت به داخل خیابان پیچید. تجلایی بود. رگبار مسلسلها به طرف ماشین باریدن گرفت و تانکها نیز با تیر مستقیم ماشین را هدف گرفتند. هر لحظه انتظار می رفت که ماشین در زیر باران گلوله و تیرهای مستقیم تانک منفجر شود. تجلایی ۴۰ دقیقه یک تنه وسط نیروهای دشمن بود و اکنون با دست پر از راه میرسید. چشم ها به ماشین دوخته شده بود و دل ها در هوای عنایت خدا میتپید.
🔹 رزمندگان با چشم خود، عنایت و لطف خدا را میدیدند. گویی حایلی نفوذ ناپذیر از هر طرف ماشین را حفاظت میکرد. ماشین از راه رسید؛ یکی از همرزمان تبریزی با خوشحالی گفت:خدایا! شکر... خدایا...
در ماشین که باز شد، تجلایی غرق در خون، به زمین غلتید. گلوله کالیبر ۷۵ به رانش اصابت کرده بود.
🔹 در مسجد جامع سوسنگرد، عده زیادی از مجروحان به دلیل خونریزی زیاد به شهادت رسیدند. خون نبود که به مجروحان تزریق کنند. اگر کیسه های خون در اختیارشان بود خیلی از مجروحان زنده می ماندند. در یکی از درگیری های خیابانی «کریمی تبار» از ناحیه دست مجروح شد. او را کشان کشان به مسجد بردند. حوالی ظهر بود که #یونس_شریفی از صحنه در گیری بازار کویت دوباره به مسجد برگشت.
🔹 کریمی تبار از او پرسید :
- اوضاع چطوره؟
برای آنکه به او روحیه بدهد گفت:
- نیروهای کمکی رسیدند و دارن شهر رو از دست دشمن در می آرن.
خودش هم از دروغی که به او گفت، خجالت کشید. نمی دانست آن سوی محاصره چه می گذرد...
⬅️ ادامه دارد...
📚 منابع:
- کتاب گزارش به خاک هویزه
- خاطرات نصرالله ایمانی
کتاب دِین (خاطرات بچه های مسجد جزایری)
#26_آبان
#آزادسازی_سوسنگرد
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh