خاطرات زنده جوان خوش قیافه رزمنده ابوالقاسم عموحسینی دور دوم که شروع شد،دیدم یکی از بچه ها از صف بیرون آمد.گفتم:آقا بیا برو توی صف.داری نظم را به هم می زنی.بعد می گویند بچه های آخر صف بی نظم هستند. لبخندی زد و چشمی گفت و برگشت توی صف.داشتیم دور میدان صبحگاه می دویدیم.با خود فکر می کردم چرا دیشب تا حالا من این نیرو را ندیده بودم.ماشاالله چقدر هم خوش قیافه است. دو که تمام شد برای صبحانه رفتیم.آن جوان خوش قیافه هم سر سفره نشست.از بغل دستی ام پرسیدم:این جوان را می شناسی؟در کدام قسمت مشغول به کار است؟گفت:این آقای زین الدین است فرمانده تیپ17. https://eitaa.com/shohadayeqom_ir