🍃
#قسمت38
____
📚طرح کتابخانی..👇👇
🌱 فقط بعضی جاودانه اند🌱
(خاطرات زندگیشهیدمجتبی کرمی)
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
ساعت حدود سه بعد از ظهر بود و داشتم از دانشگاه برمی گشتم خونه آبان ماه بود و هوای همدان رو به سردی می رفت صدای زنگ تلفن حواسم رو از دستفروش های کنار خیابون پرت کرد
گوشی تلفن همراه رو مجتبی برای اولین تولدم در دوران عقد خرید شب تولد دعوتمون کرد خونه مادرش و بعد از شام کادو و کیک رو آورد از اینکه اولین کادوی تولد را از مجتبی می گرفتم خوشحال بودم و از اینکه حالا راحت تر می توانستم با او تماس بگیرم خوشحال تر از اون به بعد وقتی ماموریت بود مدام با اون در تماس بودم
بیشتر وقت ها از طریق پیام تماس داشتیم همیشه تو پیام هاش تمام احساسش رو بروز می داد کلماتی مثل عزیزم جانم را هیچ وقت ترک نکرد
اگه یه بار یکی از این کلمات رو نمی نوشت فکر می کردم از من دلگیر شده گوشی رو از کیفم بیرون آوردم مامان خودم پشت خط بود صداش نگران بود و از نگرانی اون منم نگران شدم پرسیدم خبری شده
گفت نگران نباش من با مجتبی تماس گرفتم حالش خوبه گفتم مگه برای مجتبی اتفاقی افتاده الان کجاست گفت فکر کردم تو خبر داری
طوری نیست تو رزمایش زخمی شده بردنش بیمارستان زودتر برو خونه و مادر شوهر و پدر شوهرت رو ببر بیمارستان نگران نباش
من با خودش حرف زدم سریع ماشین دربست گرفتم و رفتم خونه مادر و پدر خبر نداشتن طوری که خیلی نگران نشن خبر رو به اونا گفتم و با هم رفتیم بیمارستان در تمام طول مسیر گریه می کردم و سعی می کردم مادر و پدر متوجه نشن...
📥ادامه دارد...
#شهیدهمدانی
#شهیدمجتبیکرمی
#واحدفرهنگیاجتماعیاوقافناحیه۲
#تیمخادمینافتخاریشهداییاس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
شهداي ياس همدان🕊️
🕊⃟🇮🇷
@shohadayeyas 🕊⃟🇮🇷