«او با من است هرجا هستم» شب آرام مرا در آغوش می‌گیرد و در سکوتش فرو می‌برد. بغضم می‌شکند، اما نه برای آرامشم؛ بلکه چون دستی بی‌رحم، نمک می‌پاشد بر زخم‌های کهنه‌ام. خاطرات گذشته، شیرین و تلخ، باهم هجوم می‌آورند و مرا در میان خود اسیر می‌کنند. از این بار سنگین، دیگر توان ادامه ندارم. اما در دل این سیاهی، خدایم را می‌طلبم؛ او که تنها پناه من است. اوست که جانم را تازه می‌کند و امید را به قلبم بازمی‌گرداند. وقتی فرو می‌ریزم، همچون باغبانی مهربان، مرا آب می‌دهد و ریشه‌هایم را دوباره به خاک می‌سپارد تا از نو سبز شوم. با اشک و بغض، بارها زمزمه می‌کنم: «إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ» و هر بار، ایمانم بیشتر می‌شود که او کنار من است. دوستت دارم، معبودم؛ تو که دلیلِ بودن و روشنیِ راه منی. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ https://eitaa.com/ShugheParvaz