🔷🔷 چند نکته در حاشیه یادداشت برادر عزیز، مهدیزاده، در کانال ساخت ایران
1️⃣ از 2️⃣
آقای مهدیزاده از فضلای خوشفهم و خوشنویس حوزه علمیّه است. سالهاست که در مسیر دانایی و پژوهش سعی و پشتکاری گرمابخش برای سالکان این راه از خود نشان داده است. گاهگاهی که توفیق یار همراه میشود و یادداشتهایش را میخوانم، بسیار محظوظ میشوم و بارقههای خوشهچینی محضر اساتید در نوشتارش نمایان است.
این روزها یادداشتی نوشته است در کانالش با نام «ساخت ایران» به آدرس:
@social_theory در پیامرسان ایتا، یا عنوان «گرما|گرمایش زمین» فرصت تا تهدید؟»، پیشنهاد میکنم دوستان این یادداشت را بخوانند.
اینجا میخواهم چند نکته یا حاشیه را به این یادداشت ضمیمه کنم.
اوّل: با ظهور انقلاب اسلامی، دوران نفی گذشته است. حالا چرا برخی نمیتوانند بعد از 44 سال این را درک کنند، بحث دیگریست. امام خمینی(ره) چیزی به ما آموخت. رخنه. رخنه در پایههای این برساخت تاریک و سیاه و تَرَک زدن بر دیوارهای زندان مدرنیته.
دوّم: ما قبل از هر چیز باید این آموزه را روایت کنیم و مسیر این آموزه تا امروز را روندنگاری کنیم. از دل چنین نگاه عبرتپژوهانهای قاعدتاً باید جوانههای بسیاری شکوفا شود. تجربه به ما میگوید هر گاه تاریخ چنین خوانش شده است، نسیم بهاری، دانههای گردهافشانی شدۀ زنبورهای اَحلی مِنَ العَسَل را در زمین زمان، رویانده است.
سوّم: در جنگ روایتها، پیروزی روایتی بر روایت دیگر معنادار نیست، یا آن معنای اصلی در این پیروزی خودش را نمایش نخواهد داد. بلکه نسبت هر روایت با حقیقت است که معنای اصلی را خواهد ساخت و ماندگار خواهد شد. باید در عبارتِ «تاریخ ناموس هستی است» بیشتر تأمّل کنیم. نسبت داشتن با حقیقت، همیشه نسبت اقبالی نیست البتّه، گاهی نسبت ادباریست و همین آن نکتۀ باریکتر ز مو است برای تأمّل بیشتر.
چهارم: از این جنس کنشهای مقطعی که همیشه سویهای سرمایهدارانه داشته است، چه در بخش کلانش و چه در بخش خُردَش، بسیار آمده و رفته است، مثلاً داستان سال 2012، و ...، و خُب برخی از این موارد هپروتیتر بودند و مواردی واقعنماتر. ما علاوه بر روایت خودمان یا آنچه آقای مهدیزاده
#ضد_روایت مینامند، نیازمند یک
#روندنگاری هستیم، روندنگاری، آگاهی را همراه با عبرت به مخاطب منتقل میکند و زمینۀ روشن شدن آتش ذهن او را فراهم میکند و همین روشنایی، ولو اندک، راهنشان خواهد بود.
پنجم: پس ما برای دریافتن نبض زمان و بحرانهای آن، هم به مهارت روایت نیاز داریم و هم به نگاه تاریخی. برای شکار این نبض نیز نیازمند رصد هوشمندانه هستیم. البته هوشمندی تنها نزد ذهنهای تیز استقرار یافته است و برای ذهن تیز داشتن باید با متن اصیل مأنوس بود، مخصوصاً متنهای اصیل ادبی. ما معمولاً صیّادان خوبی نیستیم، چون حتّی وقتی هم رصدگر باشیم، غیرهوشمندانه است، و برای همین بسیاری از صیدهای ناب از دستمان در میروند یا وقتی بهشان میرسیم که لاشهمرداری بیش نیستند. پیشنهاد میکنم نگاهی به کتاب «فردا؛ عوامل دگرگونساز جهان در قرن بیست و یکم» از «ال گور» بیندازید.
شش: امّا ضدّ روایت یا همان ضدّ حمله را پاسداشتن، نیازمند توان، قوّت و مهارت در روایت و حمله است. تشبیه آقای مهدیزاده بسیار جالب و قابل استفاده و بازکنندۀ بحث است. امّا یک حاشیۀ مهم و آن اینکه اگر بازیکنان شما قوّت لازم را نداشته باشند، یک فرصت ضدّ حمله که هیچ، هزار تا فرصت ضدّ حمله هم پیش بیاید، دردی را دوا نخواهد کرد. یادتان هست ما تیم مالدیو را در سال 1376 با نتیجه 17 بر 0 بردیم؟ حالا فرض کنید همان تیم مالدیو بیفتد با قهرمان آن دوره از جام جهانی و هزار و یک فرصت ضدّ حمله هم پیدا کند، اتفاقی خواهد افتاد؟
اگر کمی ناامیدانه است، ببخشید، ولی بسیار نزدیک به واقعیّت است.
... ادامه دارد ...
https://ble.ir/esmaeil851