ادامه تدبر ۸ (ضرورت انحصاری تسلیم محض بودن در برابر معصومان)
اما غیر اینان، هیچکس، حتی فقیهان و عالمان دینی نیز چنین جایگاهی ندارند که انسان تسلیم محض آنها بشود؛
و اگرچه انسان غیرمجتهد - هنگام عدم دسترسی به امام معصوم ع و بر اساس توصیه خود امامان معصوم ع - وظیفه دارد به سراغ راویان حدیث (كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص484) و فقهایی که مواظب نفس خویش و حافظ دین و مخالف هوای نفس و مطیع امر مولای خویشاند (الإحتجاج، ج2، ص458) برود، و در مسائل دینی "هرچه را نمیداند" بر اساس تعلیم آنان عمل کند؛
اما حتی در پیروی از ایشان هم کسی حق ندارد که انسانی غیرمعصوم را جلوی خود بگذارد و هرچه گفتند چشم و گوش بسته بپذیرد
(حدیث۱۶) .
📜یکی از اساتید ما میفرمودند:
اوایلی که قم مشرف شده بودم جملهای از
#آیتاللهـبهجت (قده) شنیدم خیلی جامع، فرمودند: «از الطاف خدا در حق شیعه این بود که در ابتدای غیبت کبری دو بزرگ شیعه که بچههای شیعه هم بزرگی آنها را میدانند، هر دو اشتباهی کردند که بچههای شیعه هم میدانند که اشتباه است! شیخ صدوق «سهو النبی» قائل شد و شیخ مفید «عالم ذر» را منکر شد! این برای این بود که در ابتدای کار به شیعه بگویند معصوم را با غیر معصوم فرق بگذارید.» (قریب به این مضمون، ر.ک:
در محضر بهجت، ج۲، ص۲۶۳)
✅تبصره
سخنان فوق نباید بهانهای شود که در عرصههایی که واقعا دانش کافی نداریم و میدانیم فقهای دین تلاش خود برای کشف حکم خدا را انجام دادهاند، صرفا به خاطر اینکه از نظر آنها خوشمان نمیآید نظر خود را بر ایشان ترجیح دهیم؛
بلکه مساله این است که نباید چشم و گوش بسته هرچه گفتند قبول کنیم؛
یعنی در جاهایی که در حد درک متعارف انسانی تشخیص دادیم که مرتکب گناه و خطا شدهاند، وظیفه تحقیق از ما ساقط نمیشود و اگر تحقیق کردیم و مطمئن شدیم که آنان نابجا یا جانبدارانه موضع گرفتهاند حق پیروی از ایشان را نداریم.
📘برای اینکه مطلب بهتر معلوم شود این سخنان شهید
#مطهری را با هم مرور کنیم:
... پس معلوم میشود که تقلیدِ ممدوح و مشروع، «سرسپردن» و چشم بستن نیست، چشم باز کردن و مراقب بودن است و اگر نه مسئولیت و شرکت در جرم است...
داستان موسی و عبد صالح که در قرآن کریم آمده داستان عجیبی است. یک نکته بزرگ که از این داستان استفاده میشود این است که تابع و پیرو تا آنجا تسلیم متبوع و پیشواست که اصول و مبادی و قانون نشکند و خراب نشود. اگر دید آن متبوع کاری برخلاف اصول و مبانی انجام میدهد نمیتواند سکوت کند. گو اینکه در این داستان عملی که عبد صالح کرد از نظر خود او که افق وسیعتری را میدید و به باطن موضوع توجه داشت برخلاف اصول نبود بلکه عین وظیفه و تکلیف بود، ولی سخن در این است که چرا موسی ع صبر نمیکرد و زبان به انتقاد میگشود؟ با اینکه وعده میداد و به خود تلقین میکرد که اعتراض نکند، باز هم اعتراض و انتقاد میکرد. نقص کار موسی در اعتراض و انتقاد نبود، در این بود که به رمز مطلب و باطن کار آگاه نبود. البته اگر به رمز مطلب آگاه میشد اعتراض نمیکرد؛ و مایل بود که برسد به رمز مطلب، ولی مادامی که از نظر او عملی برخلاف اصول و قانون الهی است، ایمان او به او اجازه نمیدهد سکوت کند...
به هر حال خواستم عرض کرده باشم که تقلید جاهل از عالم سرسپردگی نیست. تقلیدِ ممنوع جاهل از عالم همان است که شکل سرسپردگی پیدا کند و به صورت «جاهل را بر عالم بحثی نیست، ما دیگر نمیفهمیم، شاید تکلیف شرعی چنین و چنان اقتضا کرده باشد» و امثال اینها ادا میشود...
البته این نکته واضح است که مخالفت یک عالِم روحانی با هوای نفس، فرق دارد با مخالفت یک نفر از عوام؛ زیرا هوای نفس هرکسی در امور معینی است. هوای نفس جوان یک چیز است و هوای نفس پیر یک چیز دیگر. هرکسی در هر مقام و هر درجه و هر طبقه و هر سنی که هست یک نوع هوای نفس دارد. مقیاس هواپرستی یک عالِم روحانی این نیست که ببینیم مثلاً شراب میخورد یا نمیخورد؟ قمار میکند یا نمیکند؟ نماز و روزه را ترک میکند یا ترک نمیکند؟ مقیاس هواپرستی او در جاه و مقام و میل به دستبوسی و شهرت و محبوبیت و علاقه به اینکه مردم دنبال سرش حرکت کنند و در مصرف بیتالمال در راه آقایی خود و یا باز گذاشتن دست کسان و خویشان و مخصوصاً آقازادگان گرام در بیت المال و امثال اینهاست.
بعد امام علیه السلام فرمود: وَ هُمْ بَعْضُ فُقَهاءِ الشّیعَةِ لا جَمیعُهُم. یعنی کسانی که دارای این فضائل و ملکات عالیه باشند بعضی از فقهای شیعه هستند نه همه آنها.
📚ده گفتار، ص۱۲۱-۱۲۶
@yekaye