هدایت شده از جان و جهان
بچه‌ها داشتند توی کوچه بازی می‌کردند. از دور گرد و خاکی پیدا شد. مأمون بود که داشت به شکار می‌رفت. همه بچه‌ها فرار کردند؛ اما یکیشان سر جایش ایستاده بود. مأمون جلوتر آمد: «تو چرا فرار نکردی؟» _فرار مال گناهکار است، من گناهکار نبودم. راه هم تنگ نیست که من جلوی راه تو را گرفته باشم. بیشتر نگاهش کرد. با تعجب پرسید: «تو کیستی؟» - من محمدم، پسر علی‌بن‌موسی. جان و جهان؛ 🥀 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan