داستان فاطمه سلام الله علیها
قسمت صد و یکم
چهرهٔ مضطرب ۱
دل بیتاب فاطمه در واپسین ساعات زندگی پدر شاهد بیمهریهای حیرتانگیزی از سوی برخی بهظاهر اصحابها بود.
فاطمه که تاب و توان دیدن این اندازه از خیرهسری امثال عمربنخطاب رو نداشت گوشهای از اتاق، بیصدا کِز کرده و با مرور خاطرات خوش گذشته، آهستهآهسته اشک میریخت
او با دیدن خناسان، گرداگرد پیکر رنجور و رنگپریدهٔ پدر به یاد بَخِّبَخِّ گفتنهای چابلوسانهٔ همین جماعتِ ریاکار و مُزوّر به شوهرش علیبنابیطالب در سفر حجةالوداع افتاد.
او توی کُنج اتاق به آدمهای بیوجدان و دنیاپرستی نگاه میکرد که در حجةالوداع از پیامبر شنیده بودند: من به هر کسی که ولایت دارم از این به بعد هم علی به او ولایت داره!
مرغ خیال فاطمه به پرواز در اومد. به یاد خبری رازگونه و البته ناگوار افتاد. رسولخدا در بازگشت از حجةالوداع به فاطمه فرموده بود: دخترم! جبرئیل هر ساله یکبار قرآن رو برای من میخوند اما امسال دو بار این کار رو انجام داد.
فاطمه با ابهام پرسیده بود: معنای این اتفاق چی میتونه باشه، که پیامبر پاسخ داده بود: به گمانم امسال آخرین سال زندگی من باشه!
لحظاتی گذشت. بعد از توپ و تشرهای پیامبر به بیرون رفتن عمر و همپالگیهاش، مقداری از شلوغی اتاق کم شد.
فاطمه از فرصت خلوتی دوروبر بستر پدر استفاده کرد و خودش رو به بالین پدر رسوند. به چهرهٔ نورانی رسولالله که به زردی میزد نظاره میکرد و بیمحابا اشک میریخت.
عرقِ مرگ عینهو دونههای مروارید از پیشانی و صورت پدر سرازیر بود. فاطمه با قلبی دردمند و دیدگانی پر از اشک و گلوی گرفته شروع به خوندن یکی از سرودههای پدرشوهرش، ابوطالب دربارهٔ عظمت پیغمبر کرد. شعری که میگه: محمد، چهرهٔ روشنیه که به احترامش از ابرها بارون درخواست میشه. شخصیّتی که پناهگاه یتیمان و نگهبان بیوهزنهاست!
ناگهان نگاه بیرمق پیامبر بازشد و به چهرهٔ مضطرب فاطمه افتاد. رسولخدا با اشارهٔ چشم، فاطمه رو به سمت خود فراخوند. فاطمه به آرومی روی زانوها نشست. اشک، امان زهرا رو بریده بود. پیامبر با دستان مبارکش اشکهای صورت فاطمه رو پاک کرد اما هقهقهای دختر قطع نمیشد. وابستگی غیر قابل وصفی بین پدر و دختر وجود داشت.
پیامبر به سختی لب به سخن بازکرد و آهسته فرمود: دخترم! اینکه خوندی سرودهٔ ابوطالب دربارهٔ من هست. اما عزیزم! با این شرایطی که پیشآمد کرده مناسبتره که این آیه رو یادآور بشی: محمد فرستادهٔ خداست. پیش از او هم پیامبرانی اومدند و رفتند. آیا اگه محمد فوت کنه یا که کشته بشه شما باید به آئین گذشتگان خودتون باز گردید؟! اگه کسی به آئین گذشتگان خودش برگرده با این کار به خدا هیچ ضرری نمیرسونه بلکه خودش زیان میبینه!
الطبقات الکبری: ج ۸ ص ۱۷، تاریخ الطبری: ج ۳ ص ۱۱۴، کشف الغمة: ص ۵۱، الارشاد للمفید: ص ۹۸.
ادامه دارد...
#مشهد_مقدس