از فرصت استفاده کنم برم تو خوابش تا خواب شیرینی و پیتزا ببینه. * ساعت دوازده شد باز این جوون خوابیده. باید بروم باباش رو وسوسه کنم که کولر رو خاموش کنه. بلکه گرما و تشنگی بیدارش کنه. اما بابا هم خوابه. قرنطینه همه رو تعطیل کرده. * ای بابا... ساعت یک شد هنوز این بچه خوابه. لعنت به این قرنطینه که من رو هم بیکار کرده. لعنت به من که منترِ یک وجب بچه شدم. * عَه! این چه وضعشه؟ ساعت دو شد. مسخره! مسخرم کردی؟ * پاشو الدنگ! پاشو علاف! ساعت سه شد! شیطونه میگه بزنم با لگد از خواب بیدارت کنم. رسما من رو گذاشتی سر کار. * ساعت چهار شد. ساعت پنج شد. ساعت شش... عِه! بالاخره بیدار شد. خسته نباشی دلاور! خدا قوت پهلوان. الان من توی این دو ساعت چه کار کنم؟ اصلا وقت وسوسه شدن مگر داری؟ اصلا کِی گرسنه میشی که بخوام وسوست کنم؟ تا بلند شی و نمازت رو بخونی و چرخی توی گوشیت بزنی اذان شده که. این چه وضعشه. عَه! @tanzac