باسلام منصور دوانیقی در سال ۱۵۸ به درک واصل شد در حالیکه دست او به خون پاک امام صادق ع و بسیاری از سادات ، آغشته بود و در سال ۱۴۸ امام صادق ع را مسموم و شهید کرد. قبلا امام صادق ع را چندین بار به بغداد دعوت کرده و قصد قتل ایشان را داشت که هر بار منصرف شده بود . یکبار هم کسی را برای ترور امام فرستاد که این شخص با کارد به امام حمله کرد ولی موفق نشد و در نهایت امام را مسموم نمود. در مورد مسئله مسمومیت ائمه و دلایل و روشهای آن به اینجا مراجعه کنید. بعد از امام صادق ع به شرحی که قبلا در مبحث فرقه اسماعیلیه عرض کردم ، امام موسی کاظم ع به وصیت پدرشان به امامت رسید. پس شروع امامت ایشان در دوره منصور و در سال ۱۴۸ بوده و پایان امامت ایشان ، شهادت‌شان در دوره هارون‌الرشید، در زندان و در سال ۱۸۳ بوده است .یعنی ایشان دوره ۴ خلیفه غاصب را درک کردند ، منصور و مهدی و هادی و هارون. بعد از فوت منصور ، پسرش مهدی به خلافت رسید. مهدی ۱۰ سال خلافت کرد و دوره خلافت او تماما با دوره امام کاظم ع هم‌زمان بود. اسم اصلی مهدی ، محمد بود و منصور برای انحراف اذهان عمومی و برای اینکه به مردم غالب کند که این فرزند من همان مهدی موعود است ، لقب المهدی بالله را به او داد و قصد او این بود که مردم ، قضیه محمد نفس زکیه را فراموش کنند و به آنها بقبولاند که مهدی موعود ، او نبوده بلکه این پسر من ، مهدی موعود است. همین مسئله یک سنت شد که خلفای بعدی عباسی همگی یک لقب داشتند که به کلمه الله ختم میشد. مثل المهتدی بالله و الواثق بالله و المتوکل علی الله و... به جز هادی و هارون که از این امر مستثنی بودند. حوادث مهم عصر مهدی عباسی عبارتند از لشکرکشی به طبرستان و هند و روم و همچنین مبارزه قاطع و بی‌رحمانه با زندقه. مهدی عباسی به طبرستان یعنی سواحل دریای خزر ، لشکرکشی کرد و قسمت‌هایی از آنجا را فتح کرد. تا این موقع کسی نتوانسته بود این کار را بکند و طبرستان هنوز زرتشتی بودند و در اختیار اسپهبدان ایرانی. یعنی فرماندهان لشکر ایران قدیم و نسل آنها بر این مناطق حکمرانی میکردند. علت اصلی عدم موفقیت مسلمانان در فتح این مناطق ، جنگلی و کوهستانی بودن این مناطق بود که باعث صعب‌العبور بودن میشد. دیگر اینکه مهدی به هند هم لشکر کشید و به اصطلاح ، پاکستان امروزی را به تصرف خود درآورد. مهدی در روم شرقی هم تا نزدیک آنقره که همان آنکارای فعلی باشد پیش رفت . مهدی آدم نرمخو و اهل سیاست و بخشنده‌ای بود و در ابتدای حکومتش ، شیعیان و سادات را از زندانهای پدرش آزاد کرد و خیلی از اموال مصادره شده‌شان را به آنها برگرداند. اما در اواخر عمرش با توجه به راه افتادن مجدد شورش‌های سادات و شیعیان ، دوباره بر آن‌ها سخت گرفت و حتی مدتی امام موسی کاظم ع را هم زندان کرد. در دوره این آقا ، شخصی به نام المُقنّع در ماوراء‌النهر ، ادعای خدایی کرد و به اصطلاح زندیق شد. این آقا که هاشم بن حکیم ، نام داشت در ابتدا زیر نظر ابومسلم ، فعالیت می‌کرد اما در جریان نهضت شعوبیه که قبلا توضیح دادم ، شروع به تدوین افکار مانوی کرد و بعد ادعای پیامبری و بعد هم ادعای خدایی کرد. این آقا در قبال لباس عباسیان که گفتیم سیاه بود ، لباس سفید را برگزید و گروه او معروف شدند به سپیدجامگان. معجزه المقنع ، جریان ماه نخشب است که در ادبیات فارسی خیلی معروف است و این آقا با تردستی و فریب مردم ، یک گوی کروی بزرگ از داخل چاهی در شهر نَخشَب خارج می‌کرد که به آسمان می‌رفت و تا یک شعاعی را روشن می‌کرد. خیلی‌ها با همین ترفند ، گول خوردند و به او ایمان آوردند . بعد از قتل المقنع ، از داخل چاه ، یک گوی بزرگ شیشه‌ای جیوه اندود درآوردند که با یک شمع که درون آن روشن میشد ، میدرخشید😄 مهدی ، لشکری را به ماوراءالنهر فرستاد و این لشکر ، با پیروان المقنع جنگید و المقنع از ترس اسارت خودکشی کرد. رفتار مهدی با زنادقه خیلی سخت بود و خیلی‌ از مخالفینش را هم به بهانه زندقه از بین برد. این خلیفه عباسی هم در سال ۱۶۹ در یکی از روستاهای شهر ایلام در ایران فوت کرد . بعد از مهدی به ترتیب دوتن از پسرانش خلیفه شدند . هادی و هارون که انشالله شرح آنها رافرداشب خدمت شما عرض میکنم. @tarikhbekhanim