باسلام
عزیزانی که مایل به مطالعه وقایع عید غدیر خم در همین کانال هستند به آدرسهای زیر مراجعه فرمایند
https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1690
https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1604
https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1703
https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1692
https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1693
https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1692
https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1715
https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1705
https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1704
باسلام
عرض شد که ابراهیم بن مالک بر عبیدالله بن زیاد غلبه کرد و این عنصر کثیف و قاتل را به دوزخ فرستاد. این جنگ در موصل امروزی به وقوع پیوست و در این جنگ ، حصین بن نُمیر هم به قتل رسید. این آقا همان کسی بود که به دستور یزید ، مکه را به منجنیق بست و کعبه را آتش زد.
در کوفه ، اما مختار مشغول انتقام از قاتلین امام حسین ع بود. قبلا عرض کردم که در مورد روش انتقام ، نقلهای متفاوتی هست و به مسائل حاشیهای خیلی پرداخته شده. این روش در منابع عامهپسند ، خیلی کاربرد دارد. در این منابع ، اشاره به جن و پری ، وقایع ماورائی ، پهلوانهای اسطورهای ، حوادث غیرقابل تصور و.... خیلی پرداخته شده. مثلا در یک کتاب بنام مختارنامه که بنده در کودکی خواندم و به چاپ سنگی بود روش انتقام از شمربن ذیالجوشن به این شکل ذکر شده بود که او را دست و پا بریدند و سپس در دیگ روغن در حال جوش انداختند. و یا ذکر شده که شمر ، در این دیگ روغن تبدیل به سگ شد و از دیگ بیرون آمد و به صحرای کربلا رفت و تا قیامت در این صحرا در طلب آب میچرخد و به مقصود خود نمیرسد.
خب ذکر این مسائل از نظر عوام خیلی جذاب است و به اصطلاح دل آنها را خنک میکند اما در منابع متاخّر که علمیتر بوده و با تطبیق منابع مختلف نگاشته شده ، این مسائل وجود ندارد.
القصه ، مختار رحمة الله علیه ، عمرسعد ، پسر عمرسعد که گفتیم اسمش حفص بود ، شمر ، سنانبن انس ، خولی ، حرمله و.... را به قتل رساند. یکی از کسانی که لازم بود کشته شود ولی فرار کرد ، شبث بن ربعی ، این منافق بالفطره بود که البته بعدها توسط یکی از عوامل زبیری بنام ابنحُر به درک واصل شد.
یکی دیگر از مسائلی که کمتر به آن توجه شده ، این استکه مختار بر تمام عراق مسلط شد و حکامی به شهرهای مختلف عراق فرستاد و به جمعآوری خراج و زکات پرداخت و به معنای واقعی کلمه ، حکومت تشکیل داد.
نکته بعدی این استکه اغلب سربازان و امیران لشکر مختار ، ایرانی بودند و فرمانده همه اینها همان کیان ایرانی بود که قبلا راجع به او در بحث فرقهشناسی شیعه ، صحبت کردم و عرض کردم که فرقه کیسانیه را منسوب به او میدانند. خود مختار هم به ایرانیها، علاقه داشت و به آنها بها میداد.
در منابع ذکر شده که زبان رسمی در بین لشکریان مختار ، فارسی بود و این امر برای عربها سنگین بود . این مسئله، خیلی مهم است و کمتر به آن توجه شده و همین امر بعدها باعث دودستگی و اختلاف در بین لشکر مختار شد.
خلاصه اینکه حکومت مختار جمعا دوسال طول کشید و در اواخر سال ۶۷ ، عبدالله بن زبیر ملعون ، برادرش ، مُصعب را به جنگ مختار فرستاد و به خاطر اختلافی که در لشکر مختار افتاده بود ، مختار شکست خورد و در نهایت به همراه چندتن از یارانش به شهادت رسید. رحمت خدا بر او باد.
یکی از مسائلی که در شکست مختار تاثیر داشت ، اختلاف بین مختار و ابراهیم بن مالک اشتر بود. این اختلاف را زبیریان انداختند و نگذاشتند ابراهیم که در موصل بود به کمک مختار بیاید. متاسفانه، ابراهیم بعد از شهادت مختار به زبیریان پیوست و بعد از اینکه لشکر عبدالملک مروان برای دفع فتنه مصعب بن زبیر به عراق آمد، ابراهیم هم کشته شد.
نسل مالک اشتر از همین ابراهیم منتشر شد و اینها در عراق و ایران خیلی زیاد هستند و مقابر زیادی دارند و شیعه و سنی برای آنها احترام قائلند.
و اما آخرین مطلبی که باید عرض کنم کلاهی است که مصعب در کوفه ، بر سر یاران مختار گذاشت و بین مختار و یارانش اختلاف انداخت. جبهه باطل همیشه با فریب و نیرنگ و وعدههای دروغین، بر جبهه حق غلبه میکند و یاران مختار فریفته وعدههای مصعب شدند و شمشیر را کنار گذاشتند و تسلیم شدند و هرچه مختار بر آنها نهیب زد قبول نکردند و میگفتند که امضای مصعب ، تضمین است و مصعب نمیتواند زیر قولش بزند و به قول معروف اینها با لالایی دشمن خوابشان برد و مختار را تنها گذاشتند و مختار با تعداد اندکی از یارانش آنقدر جنگید تا به شهادت رسید. فردای آن روز ، مصعب دستور داد تمام ۷ هزار سرباز مختار که تسلیم شده بودند را به کردار گوسفند سربریدند.
مصعب از طرف برادرش تا سال ۷۱ در کوفه حکومت کرد و بعد عبدالملک مروان هم عبدالله بن زبیر را در مکه سرکوب کرد و هم مصعب را در کوفه.
این هم شرح برخی از وقایع دوران عبدالملک مروان که عرض شد. انشالله فرداشب بقیه اتفاقات دوره این خلیفه غاصب اموی را ذکر خواهم کرد.
@tarikhbekhanim
باسلام
عرض شد که وضعیت خلافت در ابتدای حکومت عبدالملک ، بسیار آشفته بود.
قبلا دیدیم که پس از مرگ عثمان که علی ع به خلافت رسید ، همزمان کس دیگری هم ادعای خلافت کرد و آن ، معاویه ملعون بود که بالاخره تلاشهای او نتیجه داد و به خلافت رسید. این اولین بار بود که خلافت اسلامی دو نفر مدعی داشت. حالا در زمان عبدالملک ، خلافت اسلامی چندنفر مدعی داشت. یکی عبدالملک بود. یکی عبدالله بن زبیر و یکی هم مختار که مدعی بود که از طرف محمدبن حنفیه حکومت میکند. عبدالملک بر مختار و عبدالله بن زبیر غلبه کرد . بعد از آن شورش خوارج را هم که همیشه با همه حکومتها مخالف بودند سرکوب کرد. پس از تثبیت حکومتش به فتوحات که از ابتدای دوره یزید متوقف شده بود پرداخت . در ابتدا به روم حمله کرد و مناطقی را که دولت روم شرقی از شمال شام ، تصرف کرده بود پس گرفت. این مناطق به خاطر بیلیاقتی یزید و بعد هم آشوبهای ابتدای حکومت عبدالملک به تصرف روم درآمده بود و عبدالملک آنها را پس گرفت.
بعد از آن ، عبدالملک ، سپاهی را روانه شمال آفریقا کرد و تقریبا تمام شمال آفریقا از شرق تا غرب را تصرف نمود و بنادر متصل به دریای مدیترانه را در اختیار گرفت. اینها همه متعلق به روم شرقی بود و سالها بود که روم شرقی ، شمال آفریقا را در اختیار داشت. غربیترین مناطق شمال آفریقا ، تونس و مراکش امروزی هستند که در آن دوره ، دارای بنادر بسیار آباد و مرکز تجارت بودند. عبدالملک همه اینها را از روم شرقی پس گرفت و شهر کاروان را در تونس ، پایهگذاری کرد که محل براندازی کاروانها و کشتیها بود. گفته شده که اولین کاروانی که وارد این شهر شد یک کاروان ایرانی از خراسان بود و لذا اسم این منطقه را کاروان گذاشتند که یک کلمه فارسی است و خود عربها به آن قیروان گفتند که هنوز هم در تونس به این نام است. این کاروانهای ایرانی تعداد زیادی لغت فارسی در زبان مردم شمال آفریقا وارد کردند که هنوز هم استفاده میشود.
یکی دیگر از مناطق بسیار مهم که سپاه عبدالملک ، فتح کرد ، شهر کارتاژ در تونس بود که یک پایگاه مهم دولت روم در شمال آفریقا به حساب میآمد. عربها اینجا را فتح کردند و اسم آن را قرطاجنه گذاشتند که هنوز هم در تونس به اسم قرطاج هست و شهر آبادی است و این کلمه ، مُعرّب کارتاژ است.
غربیترین منطقه هم ، کشور مغرب یا همان مراکش است که توسط سپاه عبدالملک فتح شد . حالا دیگر ، بین مسلمانان و اروپا فقط یک تنگه وجود داشت. اگر مسلمانان از بنادر شمال آفریقا ، از این تنگه عبور میکردند وارد اروپا میشدند و به امپراطوری مقدس روم که همان روم غربی بود هم دستاندازی میکردند. این اتفاق بعدا در دوره جانشینان عبدالملک افتاد و این تنگه به نام تنگه جبلالطارق نامیده شد که شرح آن را خواهیم گفت.
عربها از شمال آفریقا ، به سمت جنوب نرفتند زیرا این مناطق ، شهریت و تمدن نداشت و آن را محل زندگی شيرها و پلنگها و حیوانات وحشی میدانستند و به عبارتی برای آنها ارزش فتح کردن نداشت. برای همین هم ما در نیمه جنوبی و حتی سهچهارم جنوبی آفریقا تا سالها کشور مسلمان نداشتیم. بجز برخی مناطق ساحلی نزدیک عربستان مثل حبشه(اتیوپی فعلی) و زنگبار.
یکی دیگر از اقدامات عبدالملک ، اصلاح نظام اداری و مخصوصا عربی کردن دیوانها بود. قبلا عرض کردم که نظام اداری خلافت، برای اولین بار با نظارت حضرت علی ع در دوره عمر راه افتاد و پایهگذار این دیوانها ایرانیها بودند. دیوان یک کلمه فارسی به معنای دستگاه اداری و مالی است. ایرانیها برای محاسبه خراج و زکات و ثبتنام سربازان و کارمندان اداری و شمارش جمعیت و سهم از بیتالمال ، اداره دربار ، ارسال نامهها و....دیوانهای جداگانه درست کردند و نگارش دفترها به زبان فارسی بود. عبدالملک که خیلی متعصب و نژادپرست بود ، دستور داد که دیوانها را عربی کردند و پرسنل ایرانی را هم اخراج نمودند. دستور عبدالملک حتی در خود ایران هم اجرا شد و دیوانهای استانی هم در استانهای ایران ، عربی شد.
یکی دیگر از کارهای عبدالملک ، ضرب سکه عربی بود. قبلا خدمت شما عرض کردم که عربها سکه نداشتند و از سکههای متداول ایرانی و رومی استفاده میکردند. سکه طلا ، ایرانی بود و دینار نام داشت. سکه نقره رومی بود و درهم نام داشت. تعدادی سکه ور دوران عمر و عثمان و علی ع ، ضرب شده و عبارات اسلامی روی آنها نقش بسته بود. در قسمت قبلی هم عرض کردم که مروان ، پدر عبدالملک ، هم سکه ضرب کرد ولی فرق این ضرب سکه با کاری که عبدالملک کرد این بود که قبلیها، سکههای دیگر را جمع نکردند ولی عبدالملک همه سکههای متعدد قبلی را جمع کرد و فقط سکه عبدالملکی را قانونی دانست. یعنی فقط یک نوع سکه در جامعه باشد. زیرا تعدد انواع سکه باعث اختلال در جمعآوری مالیات و زکات و پرداخت دیه شده بود.
این کار عبدالملک خیلی به یکپارچهسازی نظام مالی کمک کرد.
ذکر شده که عبدالملک ، کار ضرب سکه را به توصیه امام سجاد ع انجام داد.
گفتیم که رابطه عبدالملک با امام سجاد ع در ابتدا خوب بود . اما بعدها به خاطر اعتراضات امام سجاد ع به کشتار شیعیان در عراق ، این رابطه به سردی گرایید و به اصطلاح نه خوب بود و نه بد.
البته امام سجاد ع خیلی احتیاط میکرد و به طور کلی از هیچ قیامی حمایت نمیکرد اما در دعاها و سخنان خود ، مطالبی میفرمود که اهل فن ، منظور امام را میفهمیدند. اینکه چرا امام سجاد ع ، احتیاط میکرد را انشالله در قسمت بعدی عرض خواهم کرد.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
اینکه چرا امام سجاد ع و ائمه بعدی از برخورد مستقیم با حاکمان وقت خودداری میکردند علل زیادی دارد. در مورد امام سجاد ع مهمترین علتها یکی این بود که نسل پیامبر اسلام ص توسط خلفای جابر و مردمان جاهل ، منقرض شده بود و از این شجره طیبه فقط امام سجاد ع ، امام باقر ع و حسن مثنی باقی مانده بودند. قبلا عرض شد که حسن مثنی اقدام به سخنرانیهای آتشین بر علیه خلیفه کرد و به قولی توسط همین عبدالملک ، به شهادت رسید. اگر امام سجاد ع هم قیام میکرد ، ایشان هم به همین سرنوشت دچار میشد.
علت دیگر این بود که بنیامیه و از جمله همین عبدالملک بشدت روی جهل مردم حساب بازکرده بودند و بقدری اهلبیت را بر روی منابر لعن و نفرین میکردند که مردم از اطراف این بزرگان پراکنده شده و اینها تنها بودند و یار و یاوری برای قیام نداشتند. یکی هم اینکه جوّ جامعه آنروز بشدت خفه بود و جاسوسان بنیامیه ، همهجا بودند. گاهی عبدالملک نامههایی به امام سجاد ع مینوشت و اسرار خصوصی زندگی ایشان را به خودش متذکر میشد و بااین کار میخواست به امام سجاد ع بگوید که ما مرتب ، زندگی تو را رصد میکنیم و از همهچیز خبر داریم.
و لذا روش کار امام سجاد ع ، مبارزه علمی و تربیت شاگردان و ستونگذاری مذهب شیعه و همچنین مبارزه در غالب دعا بود. بطوریکه الان کتاب صحیفه سجادیه و سایر آثار امام سجاد ع ، هم در زمینه دعا ، هم مبارزه برعلیه دستگاه ظلم ، هم در مجادله با اهلکتاب ، هم در زمینه حقوق و هم در زمینههای دیگر ، کمنظیر است.
از جمله شاگردان خاص امام سجاد ع ، ابوحمزه ثمالی است . این آقا بعد از شهادت امام سجاد ع ، از محضر امام باقر ع و امام صادق ع هم استفاده کرد و مقدار زیادی از علوم و اخبار پیامبر و ائمه از او به ما رسیده است.ابوحمزه آثار و تألیفات زیادی در اثبات عقاید شیعه از خودش بهجا گذاشت.
روش دیگر مبارزه امام بر علیه ظلم اموی ، مبارزه منفی بود. مبارزه منفی یک روش مبارزه است که مخصوص افراد بانفوذ جامعه میباشد و اینها با نظر منفی دادن راجع به چیزی ، جامعه را نسبت به آن تحریک میکنند. امام سجاد ع شخصیت بزرگ و بانفوذی بود و لذا همینکه راجع به حکومت ، نظر منفی داشت ، مردم جامعه هم نسبت به حکومت بدبین میشدند و این خیلی به عبدالملک فشار میآورد.
خب ، یکی دیگر از اقدامات عبدالملک ، ساخت مسجد صخره یا قبهالصخره است که در همان اوائل خلافتش ساخت. به طور کلی عبدالملک علاقه زیادی به ساخت ابنیه و تبدیل دمشق به شهری باشکوه داشت. اما ساخت قبهالصخره یک حرکت سیاسی بود. این مسجد را بر روی صخرهای ساخت که در نزد یهودیها و مسیحیها و مسلمانان ، محترم بود. شرح این مسجد را قبلا در اینجا گفتهام.
القصه عبدالملک برای اینکه مردم را از رفتن به مکه که محل خلافت عبدالله بن زبیر بود منع کند، این مسجد را روی صخره مقدس ساخت و دور آن یک پرده کشید و مردم را تشویق کرد که دور همین پرده طواف کنند. خداوکیلی ببینید کار خلافت به کجا کشیده بود که حتی حج را هم تحریف کردند. بعدها با کشتهشدن عبدالله بن زبیر ، این مسئله حج هم منتفی شد.
عبدالملک بالاخره در سال ۸۶ فوت کرد . چهار نفر از پسران عبدالملک ، خلیفه شدند که ولید و سلیمان و یزید و هشام هستند ولی خلافت اینها به ترتیب نبود و در بین اینها هم کسانی آمدند که انشالله خواهیم گفت.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
قبلا عرض شد که مروان که داماد عثمان بود بالاخره در سنین پیری خلیفه شد و یکسال خلافت کرد و بعد هم به درک واصل شد. این آقا وصیت کرد که از دو پسرش ، اول عبدالملک خلیفه شود و بعد عبدالعزیز.
یعنی دقیقا مثل سلطنت پادشاهی. کار خلافت اینطور شده بود که یک خلیفه غاصب بیاید وصیت کند که بعد از من چه کسی خلیفه باشد. بعد هم یک سری آدم ابله بیایند بهبه و چهچه کنند که بله اسلام پایهگذار دموکراسی است و این مسئله مایه افتخار ماست. در حالیکه تمام خلفای مورد قبول آنها یا با زور شمشیر ، خلیفه شدند و یا با وصیت پدر.
متاسفانه در بین اهلسنت ، خشت اول ، کج گذاشته شده و این دیوار تا ثریا دارد کج میرود و علمای اهلسنت به خاطر یک سری تعصبات بیجا حاضر نیستند که دست از این دیوار کج بردارند و متوسل به دیوار صاف بشوند.
القصه ، عبدالملک خلیفه شد و عبدالعزیز را حاکم مصر کرد. بعد از مدتی برای عبدالعزیز ، شاخ شد که تو بیا انصراف بده تا پسر من ، ولیعهد من بشود. عبدالعزیز ،قبول نکرد تااینکه پول زیادی به او داد تا قبول کرد و بالاخره پسر عبدالملک به نام ولید ، ولیعهد شد خداوکیلی این مدل را دیگر ندیده بودیم که با پول هم میشود جانشین پیامبر شد. این هم وضعیت خلافت بعد از پیامبر.
بعد از یه مدتی هم عبدالعزیز را مسموم کردند و در مصر فوت کرد
خلاصه ، در سال ۸۶ عبدالملک ، فوت کرد و پسرش ، ولید جای او را گرفت. ولید در اولین اقدام ، حجاج بن یوسف ثقفی را در امارت بر کوفه ، ابقا کرد . بعد هم برادرش ، مسلمه را به جنگ روم فرستاد و بقیه فتوحات را ادامه داد. خلفای بنیامیه علاقه زیادی به فتوحات داشتند و علت آن مسلمان کردن مردمان کشورهای دیگر نبود بلکه هدف اصلی آنها غارت اموال آنها بود. کسی که خلافت را از اهلبیت پیامبرش غارت کند، با اموال غیرمسلمانان چه میکند؟ اما در بین سربازان و فرماندهان ، کسانی بودند که به فکر گسترش اسلام بودند و در جنگها رعایت انصاف و مروت را میکردند و در این رابطه داستانهای تاریخی زیادی آمده است و یکی از علل اینکه مردمان این مناطق ، زود مسلمان میشدند همین رفتارهای جوانمردانه از مسلمانان بود. یکی دیگر از این علل هم ، شعارهای زیبای مسلمانان مبنی بر برادری و مساوات بین همه بوده است. دلیل دیگر ، تاثیر لفظ و معانی قرآن کریم بود که به سرعت در بین مناطق مفتوحه ، دست به دست میشد و مردمان این مناطق نسبت به این کتاب عجیب و پرمعنا و فصیح و بلیغ علاقه نشان میدادند. یکی دیگر از دلایل این بود که وقتی مسلمانان بر آنها حاکم میشدند مالیات کمتری از آنها میگرفتند و حتی مبلغ جزیه که از غیرمسلمانان گرفته میشد از همان زکات و مالیاتی که از مسلمانان میگرفتند کمتر بود و شاید اگر جذابیتهای دیگر اسلام نبود ، برخی غیرمسلمانان ترجیح میدادند اسلام نیاورند. نقل شده که در عراق ، اینقدر جزیه ، کم بود که خیلیها تصمیم گرفتند دست از اسلام بکشند و به دین قبلیشان برگردند. حجاج بن یوسف ثقفی ، امر کرد اگر کسی این کار را کرد ، هم باید جزیه بدهد و هم زکات.😳
خب ، یکی از مهمترین خصوصیت فتوحات در دوران اموی این بود که هر فرمانده که مامور به فتح یک منطقه میشد در کار خودش مستقل بود و اینطور نبود که بخواهد مرتبا از خلیفهء دمشق کسب تکلیف کند. خودش فرمان جنگ و صلح صادر میکرد و فقط موظف بود که اموال غنیمتی را به دمشق بفرستد. بعد هم که آن منطقه را فتح میکرد یکی از سران لشکرش را امیر آن منطقه میکرد و خودش به فتوحات ادامه میداد. یا اینکه خودش امیر آن منطقه میشد و بقیه را برای فتوحات بیشتر جلو میفرستاد.
خلاصه وقتی ولید در سال ۸۶ خلیفه شد ، عمده کار خودش را روی فتوحات متمرکز کرد و چندبار به روم حمله کرد. این روم که میگوییم همان روم شرقی است که شامل یونان و جزایر آن و ترکیه فعلی و شامات و شمال آفریقا میشد و حالا مسلمانان همه این مناطق را بجز یونان و ترکیه فعلی از روم شرقی گرفته بودند و به تدریج در حال پیشرویهای بیشتر بودند.
ولید بن عبدالملک ، افرادی را هم برای انجام فتوحات در شرق ایران فرستاد و اینها قسمتهایی از هندوستان که پاکستان فعلی باشد را فتح کردند.
ولید آدم بسیار بدخو و بداخلاق و بیسوادی بود و بر خلاف پدرش که با سیاست ، حکمرانی میکرد ، این آقا میخواست که با تهدید و تطمیع و قتل و غارت و زورگویی و ... حکومت کند. در دوره ولید ، خیلی در دمشق زلزله آمد و کلا دوره ولید دوره بدی بود و مردم خیلی زجر کشیدند.
یکی از کارهای این آقا ، به شهادت رساندن امام سجاد ع بود که در سال ۹۲ اتفاق افتاد . در این مورد البته خیلی اختلافنظر هست. برخی میگویند ، ولید به برادرش هشام دستور داد که امام را با سم ، سربهنیست کند و هشام هم اینکار را کرد. برخی هم میگویند که شهادت امام سجاد در سال ۹۸ و بعد از مرگ ولید و در دوره سلیمان و یا یزید بوده.
علت شهادت امام را وسعت نفوذ امام سجاد ع در بین مردم مکه و مدینه ذکر کردهاند.
ولید حدود ۱۰ سال خلافت کرد و در سال ۹۶ فوت کرد و برادرش سلیمان بن عبدالملک جانشین او شد که داستانش را انشالله فرداشب خواهم گفت.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
قبلا عرض شد که خلافت اموی به دو شاخهء سفیانی و مروانی تقسیم شد.
شاخه سفیانی شامل معاویه و یزید و معاویه دوم هستند.
شاخه مروانی شامل مروان حکم و فرزندان و نوادگان او هستند .
عبدالملک بن مروان ، مقتدرترین خلیفه اموی از شاخه مروانی است و بعد از او دولت اموی رو به ضعف گذاشت.
بعد از عبدالملک ، ولیدبن عبدالملک به مدت ۱۰ سال و بعد سلیمان بن عبدالملک به مدت ۳ سال و بعد عمر بن عبدالعزیز به مدت ۲ سال و نیم خلیفه شدند.
این عمربن عبدالعزیز پسر همان عبدالعزیز بود که گفتیم برادر عبدالملک میشد و قرار بود بعد از عبدالملک خلیفه بشود و عبدالملک او را با پول خرید. یعنی میشد عمربن عبدالعزیز بن مروان. اینکه سلیمان بن عبدالملک چرا عمربن عبدالعزیز را جانشین خود کرد معلوم نیست. برخی میگویند قرار بود فتنهای بهپا بشود و بااین کار فتنه خوابید.
این عمربن عبدالعزیز که عمر دوم نامیده میشود رفتارش با بقیه ، خیلی متفاوت بود. آدم عاقل و نجیبی بود و روابط او با اهلبیت خوب بود. لعن حضرت علی ع بر منابر را ممنوع کرد. فدک را به اهلبیت بازگرداند و اهلبیت شروع به استفاده از آن کردند و تمشیتی به اوضاع پریشان خود دادند. خمس مال خود را به اهلبیت میداد . به حاکم کوفه دستور داد که به مردم کوفه که شیعه بودند سخت نگیرد و آنها را از خراج ، معاف کند و بالاخره ممنوعیت کتابت حدیث را که از زمان عمر متداول شده بود ، برداشت و خیلی کارهای دیگر که در تاریخ گزارش نشده است.
نقل شده که امام باقر ع ، روابط خیلی خوبی با عمربن عبدالعزیز داشت و نامههایی بین آن دو رد و بدل میشد و امام باقر ع او را نجیب بنیامیه خطاب میکرد.
عمر بن عبدالعزیز آدم بسیار سخاوتمندی هم بود و داستان فروش انگشترش برای رفع قحطی دمشق در اشعار سعدی هم آمده است. برخی میگویند چونکه خلافت را در اختیار اهلبیت قرار نداد ، مورد لعن قرار گرفته. اما بنده میگویم، حکومت شیعی هم داشتیم که نگذاشتند فرزندان پیامبر و یا حتی علمای وقت در راس حکومت قرار گیرند و به همان خلفای سنیمذهب عباسی بسنده کردند و آن دولت البویه بود.
خلاصه اینکه عمر دوم در جوانی و درسال ۱۰۱ وفات کرد و او را در نزدیکی حمص سوریه دفن کردند. برخی معتقدند که فرزندان عبدالملک ، او را مسموم کردند چرا که تمایلات شیعی داشت. والله اعلم.
بعد از عمربن عبدالعزیز ، یزید بن عبدالملک خلیفه شد و ۴ سال خلافت کرد که داستان زندگی او را انشالله فرداشب خواهم گفت.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
عرض شد که بعد از عمربن عبدالعزیز ، یکی دیگر از فرزندان عبدالملک به نام یزید بن عبدالملک به خلافت رسید. این آقا را یزید دوم هم مینامند و منظور از یزید اول ، همان ملعونی است که تراژدی کربلا را ایجاد کرد. البته یزید دوم از طرف مادری هم نوه یزید اول بود.
این یزید دوم در سال ۱۰۱ به خلافت رسید و در سال ۱۰۵ هم سقط شد. یزید دوم همان ملعون شرابخوار و هوسبازی است که عمر خودش را در حرمسرا و دربین زنان زیبا طی کرد. یزید دوم تمام کارهای خوب عمربن عبدالعزیز را هم لغو کرد و دوباره لعن علی ع را بر روی منابر تجدید کرد . فدک را از اهلبیت پس گرفت ، بر اهلبیت و شیعیان کوفه سخت گرفت و خراج و مالیات آنها را زیاد کرد. این دیوانه حتی بر بنیامیه هم رحم نکرد و تعداد زیادی از عموها و پسرعموهایش و نزدیکان خودش که به روش کار او معترض بودند را زندان ویا اعدام کرد.
بله ، این عنصر کثیف و ابله و دیوانه ، جانشین و خلیفه پیامبر شده بود و در همین حال معصومی بهنام امام باقر ع ، نواده پیامبر ، مخزن علوم مختلفه ، از پاکترین سلاله و داراری طولانیترین سابقه در اسلام ، در مدینه ، منزوی شده و فرمایشاتش خریدار نداشت.
یزید دوم یکی از معشوقههای خوشصدا و زیبایش را بر محل فتوا رساند و گاهی او را خلیفه صدا میکرد و بر سجادهاش مشروب میریخت و در حال مستی ، امام جماعت میشد. اینها همه در کتابهای تاریخ خلفا که اهل سنت از جمله طبری و بلاذری و ابوحنیفه دینوری، نوشتهاند موجود است .
حالا اهل سنت ، همینها را جانشین پیامبر میدانند و معتقدند که چون اجماع مسلمین بر این قرار گرفته که اینها خلیفه بشوند و لذا ما باید تمکین کنیم و حق اعتراض نداریم. اینها اگر حکمی بکنند که درست باشد ، خدمت به مؤمنین است و ثواب میبرند و اگر هم حکمی کنند که خلاف اسلام و مسلمین باشد باید فقط به آنها تذکر داد و هر نوع قیام بر علیه آنها مردود است . چون باعث اختلاف در بین مسلمین میشود.
ای لعنت بر ابلیس جنایتکار که این خزعبلات را در مغز یک مشت مدعی علم و فقه کرده و ۱۴۰۰ سال است که با همین استدلهای بیپایه سوار بر گُرده مسلمانان شده و آنها را از اختلاف در بین مسلمانان میترساند و با همین ترفند همه را به جان هم انداخته و این همه کشتار و خونریزی انجام داده و هنوز هم در جامعه ، از این افراد فریبخورده ابلیس به وفور داریم که به بهانه انجام اصلاحات در امور مسلمین ، به دنبال ایجاد جنگ و کشتار و خونریزی هستند.
القصه ، یزید دوم فقط ۴ سال خلافت کرد.
در دوره این آقا ، اوضاع از دست حکومت خارج شد و خوارج که قبلا با تمهیدات عمربن عبدالعزیز ، ساکت شده بودند ، دوباره در جاهای مختلف کشور اسلامی شورش کردند و کشتار راه انداختند. چند نفر از فرماندهان اموی مدعی خلافت شدند و نزدیک بود خلافت از دست بنیامیه خارج بشود. سادات بنیعباس هم به بهانه دفاع از حق اهلبیت و کسب رضایت آلمحمد کمکم و مخفیانه دعوت خودشون را آغاز کردند. غفلت یزید دوم از امور کشورداری ، باعث شد که امام باقر ع در مدینه ، کمکم شروع به ایجاد کلاسهای درس بنماید و علومی که در دوران پدرانش در جامعه علمی منتشر شده بود را تدوین کند.
ما قبلا در مورد تلاشهای علمی امام سجاد ع و آثار ارزشمندی که ایشان از خودش بجا گذاشت در اینجا توضیح کامل دادیم و نقش امام باقر ع و بعد هم امام صادق ع در این اوضاع ، تدوین و تبیین این علوم بود که به نحو احسن انجام دادند و در قسمتهای بعدی به بیان آن خواهیم پرداخت.
یکی دیگر از مسائلی که در این روزها کمکم بوجود آمد ، اختلافات فکری و فقهی در بین تابعین بود. بسیاری از صحابه در این دوره فوت کرده بودند و مراجعه به ائمه شیعه هم با توجه به بایکوتی که از طرف حکومت میشد ، سخت بود و اصلا بسیاری از تابعین در مناطق دور از مدینه ، مثل شام و ایران و عراق از وجود ائمه شیعه که معدن علم و فقه بودند ، خبر نداشتند و لذا در بین بسیاری از علمای دور و نزدیک اختلافات فکری و فقهی بروز کرد و مکاتبی مثل معتزله و اشاعره بوجود آمد. در خواندن قرآن ، در احکام شرعی ، در تفسیر و علوم عقلی و نقلی ، اختلافات عمیق ایجاد شد. اینها همه در بین اهل تسنن بود و شیعیان هیچ اختلافی نداشتند چرا که ائمه و یا شاگردان ائمه در دسترسشان بودند و هرچه این بزرگواران میگفتند همان کار را میکردند . ائمه هم که طبیعتا هیچ اختلافی با هم نداشتند. اینها را بعدا باز هم توضیح میدهم.
خلاصه اینکه یزید دوم در سال ۱۰۵ راهی جهنم شد و برادرش هشام بن عبدالملک جانشین او شد که انشالله فرداشب خدمت شما معرفی خواهم کرد.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
عرض شد که بعد از فوت یزید دوم ،درسال ۱۰۵ هشام بن عبدالملک به خلافت رسید.
این آقا حدود ۲۰ سال خلافت کرد و از او به عنوان یک خلیفه مقتدر یاد شده اما اوضاع خلافت به قدری افتضاح شده و از دست دررفته بود که اقتدار هشام و تدبیرهای او ، ثمربخش نبود و بیتدبیرهای یزید دوم باعث ایجاد شورشهایی شده بود که این شورشها به دوره هشام کشیده شد.
در دوره این آقا فشار بر شیعیان خیلی زیاد شد. جوانان اهلبیت و سادات حتی پول برای ازدواج نداشتند. به دستور خلیفه ، هیچ کاری به سادات و اهلبیت و شیعیان ارجاع نمیشد. اینها را از جامعه حذف کرده بودند . حقوق آنها از بیتالمال را قطع کرد. اهلبیت در فقر مطلق به سر میبردند و صدایشان به جایی نمیرسید و بالاخره امام باقر ع را هم در سال ۱۱۴ به شهادت رساند.
خوارج از گوشه و کنار کشور اسلامی قیام کردند و هشام کوشید که قیام آنها را سرکوب کند.
در نهایت ، شیعیان هم به رهبری زیدبن علی ع ، پسر امام سجاد ع ، قیام کردند. این زید که پسر امام سجاد ع و برادر بزرگ امام باقر ع میشد ، آدم بسیار متقی و دانشمندی بود و در نزد پدرش و برادرش و امام صادق ع شاگردی کرده بود و هیچوقت هم ادعای امامت نداشت. اما بعدا تعدادی از شیعیان ، پیرو او شدند و امامت امام باقر ع را کنار گذاشتند و امامت زید را پذیرفتند و به زیدیه معروف شدند که داستان آن را در اینجا عرض کردهام.
قیام زید بعد از شهادت برادرش بود . یعنی در زمان امام صادق ع بود و این قیام فقط دو روز طول کشید و خیلی زود سرکوب شد. این قیام راه را برای قیامهای دیگر شیعه باز کرد که خدمت شما عرض خواهم کرد.
زید برای شروع قیام خودش نزد امام صادق ع آمد و از ایشان خواست که از او حمایت کند. اینکه آیا امام صادق ع ، قیام زید را تایید کرد یا اینکه از او خواست که قیام نکند و فعلا سکوت اختیار کند ، محل اختلاف است . برخی مورخین میگویند امام صادق ع ، مستقیما حمایت نکرد چرا که حساسیت هشام را برمیانگیخت، اما با سخنانی که فرمود از مردم خواست که او را حمایت کنند.
زید از دانشمندان بزرگ زمان خودش بود و ابوحنیفه ، پایهگذار مکتب حنفی، مدتی از شاگردان او بوده ، و لذا خیلی از بزرگان شیعه در قیام او شرکت کردند و به شهادت رسیدند. امام صادق ع قبلا به زید تذکر داده بود که در این مسیر به شهادت میرسی و قیام تو به شکست میانجامد.
زید در کوفه قیام کرد و طبق روش معمول ، مردم کوفه ، او را تنها گذاشتند. سپاه هشام به جنگ او رفت و او در بحبوحه جنگ به شهادت رسید. بنیامیه ، جسد او را در کوفه به دار کشیدند و زید ۶ سال بر دار بود تا اینکه دیگر چیزی از او باقی نماند و استخوانهایش بر زمین ریخت. استخوانها را جمع کرده و آتش زده و خاکسترش را در دجله ریختند.
این یکی از اقدامات هشام بن عبدالملک در برخورد با قیام سادات بود.
هشام بن عبدالملک همان خلیفه ای است که امام باقر ع را به شام دعوت کرد و چند روز ایشان را در دمشق نگه داشت. در یک مسابقه تیراندازی که در دمشق و در حضور خلیفه برگزار شد ، هشام از امام باقر ع خواست تا او هم در مسابقه شرکت کند . امام ع ، پیری را بهانه کرد و از شرکت در مسابقه امتناع نمود اما هشام اصرار کرد و بالاخره امام ، تیراندازی کرد و چنان دقیق هدفگیری کرد که در جهان بیسابقه بود و هر تیر ، تیر قبلی را میشکافد و به هدف میخورد تا اینکه ده تیر به هدف خورد و هشام مسابقه را تعطیل کرد و با ناراحتی به کاخ رفت.
در مورد زندگی امام باقر ع انشالله فرداشب توضیح خواهم داد.
و اما یک اتفاق دیگر در دوره هشام این بود که تبلیغات بنیعباس روز به روز بیشتر میشد و اینها مثل موریانه پایههای دولت اموی را سست میکردند تا اینکه در سال ۱۳۲ که شرح آن را خواهیم گفت ، دولت اموی را سرنگون کردند و خودشان خلیفه شدند. تمام شعار اینها حمایت از اهلبیت پیامبر بود و مردم فکر میکردند که اگر به اینها کمک کنند و اینها به قدرت برسند ، امام صادق ع را بر مسند خلافت مینشانند . البته امام صادق ع از این جریانات کاملا مطلع و آگاه بود و هیچگاه در دام اینها نیفتاد . اما تعدادی از سادات حسنی که ذکر آنها را خواهیم کرد فریب اینها را خوردند و با اینها همکاری کردند و دست آخر وقتی بنیعباس خلیفه شدند آنها را به شهادت رساندند.
القصه، خلافت هشام در دوره امامت دو امام شیعه بود. امام باقر ع و امام صادق ع. هشام در اواسط دوره امامت امام صادق ع در سال ۱۲۵ راهی دوزخ شد و بعد از او تا سال ۱۳۲ که بنیامیه برافتاد و بنیعباس روی کار آمد ، ۴ خلیفه بر سرکار آمدند که خواهیم گفت.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
از سال ۱۲۵ تا سال ۱۳۲ که بنیامیه ساقط شدند ۴ خلیفه روی کار آمدند که عبارتند از:
ولید بن یزید یا ولید دوم حدود یکسال
یزید بن ولید یا یزید سوم به مدت چندماه
ابراهیم بن ولید حدود یکسال
مروان حمار حدود ۵ سال
جمع خلافت این ۴ نفر ، ۷ سال طول کشید. بازهم ببینید اوضاع خلافت به کجا کشیده بود که همدیگر را برای اینکه جانشین پیامبر بشوند به قتل میرساندند.
خب ، شیعه میگوید خلافت هم مثل رسالت است و اگر کسی بخواهد خلیفه بشود ، خدا باید او را منصوب کند ولاغیر. خدا از چه طریقی خلیفه و جانشین پیامبر و امام جامعه را معرفی میکند؟ از زبان پیامبر در مکانها و زمانهای مختلف.
اما علمای اهل سنت معتقدند هرکس به هر طریقی خلیفه شد باید از او اطاعت کرد چه لایق باشد و چه نباشد. چه با زور و توطئه و فریب و پولپاشی و قتل و تهدید ، خلیفه شده باشد و چه با شورای مسخره ششنفره بدعتی و چه با وصیت خلیفه قبلی و چه به شکل موروثی.
تمام بدبختی و حیرانی و سرگردانی اهل سنت به همین برمیگردد. این است که میگویند ولایت و امامت اصلیترین پایهء اسلام است.
خلاصه اینکه در سال ۱۲۷ مروان بن محمد بن مروان به خلافت رسید. این آقا هم نوه مروان بن حکم بود که گفتیم پایهگذار خلافت اموی از شاخه مروانی است.
از بس بنیامیه ، همدیگر را کشتند و حذف کردند دیگر کسی نمانده بود که به خلافت برسد و سراغ این آقا رفتند. اتفاقا این مروان بن محمد یا مروان دوم ، آدم نسبتا مقتدری بود و در جنگها هم بسیار شجاعت به خرج میداد. قبل از خلافت ، حاکم ارمنستان و آذربایجان بود و خوب حکمرانی میکرد و آدم مقتدری بود و اینقدر این بشر زوربازو داشت که او را به کنایه ، مروان حمار مینامیدند. یعنی اندازه خر زور داشته😊 اما اوضاع خلافت بنیامیه به قدری آشفته شده بود که از دست او هم کاری بر نیامد و بنیعباس ، کار خلافت را از دست آنها خارج کردند و به شرحی که خواهیم گفت خودشان بر تخت نشستند.
بله معاویه و یزید و سایرین ، آنهمه جنایت کردند تا یک خلافتی را پایهگذاری کنند و برای فرزندانشان به جا بگذارند که نود سال بعدش دو دستی تقدیم بنیعباس بکنند و دیگر اسمی از آنها در تاریخ نیاید.
اما ائمه بزرگوار ما که بر آنها ظلم شد و از خلافت کنار گذاشته شدند ، ۱۴۰۰ سال است که از سوی شیعه و سنی و مسیحی و یهودی و زرتشتی و گبر و کافر ، تکریم میشوند و اروپاییها در مورد قیام آنها کتابها مینویسند و جرججرداق مسیحی در مورد اولین آنها آن همه مطلب مینویسد و به اینکه مثل علی ع ، عرب است افتخار میکند و مقابر همه آنها زیارتگاه است.
القصه ، مروان حمار در طول این ۵ سال خلافتش ، مرتب درگیر شورشهای مختلف در گوشه و کنار کشور اسلامی مخصوصا از جانب خود بنیامیه بود. هر ننهقمری از بنیامیه قیام کرده بود و در عراق و شام ، مردم را دور خودش جمع کرده و میخواست خلیفه بشود. تمام وقت مروان حمار ، صرف مبارزه با این شورشها شد و از اوضاع ایران و خراسان و مخصوصا کوفه ، غافل شد یا اینکه خبر داشت اما واقعا دیگر قدرتی برای او نمانده بود که در مورد آنجاها اقدامی بکند.
لذا دعوت و تبلیغ بنیعباس در آن مناطق گسترش یافت و کار بنیعباس بالا گرفت. ابومسلم خراسانی که رئیس دعوت در خراسان بود با شعار «الرضا من آل محمد» برسر بیعت با شخصیت پسندیده از اهلبیت پیامبر ص ، از مردم بیعت گرفت. سپاه خراسان به فرماندهی ابومسلم خراسانی ، حاکم اموی خراسان را سرنگون کردند و کمکم کار خراسان و ایران به دست آنها افتاد و به کمک بنیعباس در کوفه آمدند. لشکر بزرگی فراهم شد و به خلافت ابوالعباس سفاح ، گردن نهادند. مروان حمار که دید یک خلیفه هم در کوفه درست شده ، به سمت کوفه ، لشکر کشید و در نهایت پس از ۱۱ روز جنگ و فراز و نشیب ، از سپاه عباسی شکست خورد و فرار کرد. هرجا که میرفت دروازه شهرها را به روی او میبستند. به موصل ، حران ، حمص ، دمشق ، اردن ، فلسطین و هرجا که میرفت، دروازهها را به روی او بستند و سپاه عباسی هم در تعقیب او.
در نهایت در مصر ، گرفتار سپاه عباسی شد و به قتل رسید و سفره دولت اموی جمع شد و از آن روز به بعد دولت عباسی آغاز به کار کرد که در سال ۱۳۲ بود.
همه اینها را انشالله بعدا ریز به ریز توضیح میدهم که عباسیان چه کسانی بودند و چه شد که روی کار آمدند. اما قبل از آن انشالله فرداشب ، یک بحثی در مورد امام باقر ع و امام صادق ع خواهم داشت که همه این اتفاقات در دوره این دو بزرگوار افتاده بود.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
دوران امام باقر ع و امام صادق ع ، یک دوران طلایی برای شیعه است . چرا که در دوره این دو امام بزرگوار ، اختلاف در جناح نفاق و دشمنان اهلبیت افتاد و این دو امام بزرگوار نفس راحتی کشیدند و فرصتی یافتند که به تدوین میراث علمی و عرفانی اجداد بزرگوارشان بپردازند . البته این دوران طلایی از اواسط دوره امامت امام باقر ع شروع شد و تا اواسط دوره امامت امام صادق ع ادامه یافت و با روی کار آمدن دولت بنیعباس ، دوباره اختناق و فشار بر اهلبیت آغاز شد که توضیح خواهم داد.
امام باقر ع به قولی در سال ۵۷ به دنیا آمد و در این سال هنوز تعداد کمی از صحابه پیامبر از جمله جابر بن عبدالله انصاری زنده بودند. اگر بگوییم که ایشان در سال ۵۷ به دنیا آمده پس در کربلا هم حضور داشته واگر قول دیگر مورخان که معتقدند امام باقر ع در سال ۶۲ به دنیا آمده را قبول کنیم ، ایشان در کربلا حضور نداشته. اما قول اول درستتر است و روایات مستندی داریم که ایشان به عنوان یک کودک ۴ ساله در کربلا بوده و اسیر شده و به شام هم رفته و سختیهای سفر را تحمل کرده و جنایات یزید را دیده و برخی را هم بعدها روایت کرده است.
پدر ایشان امام سجاد ع و مادرشان فاطمه ، دختر امام حسن ع بوده است.یعنی هم از طرف پدر و هم از طرف مادر ، علوی و فاطمی بوده.
امام باقر حدود ۲۰ سال امامت کرد یعنی از سال ۹۵ تا ۱۱۴ و دوره امامت ایشان با ۵ تن از خلفای بنیامیه همزمان بود و به قولی در سال ۱۱۴ یعنی اوائل قرن دوم هجری به دستور هشام بن عبدالملک و یا ابراهیم بن ولید به شهادت رسید.
خیلیها سوال میکنند که بر چه اساسی ما میگوییم که فلان امام را مسموم کردند؟ چه دلیلی بر این مسئله داریم؟
اولا که مسموم کردن افراد در قدیم یکی از راههای کشتن بیدردسر بوده و در خیلی کشورها و تمدنها هم متداول بوده است.
ثانیا این روش مسموم کردن ، خصوصا در دولت بنیامیه خیلی متداول بوده و خود معاویه ملعون هم چندبار از این روش استفاده کرد و مالک اشتر و حتی برخی رقبایش را به این روش حذف کرد و مشهور است که میگفت خداوند لشکری از عسل دارد که با آن دشمنان ما را سربه نیست میکند.
و منظور او عسل مسموم بود که به شکل شربت انگبین به انحاء مختلف به خورد دشمنانش میداد. مضافا بر اینکه شمشیرها را هم به زهرهای مختلف آغشته میکردند تا اگر زخم شمشیر ، کاری نبود ، زهرش مصدوم را به قتل برساند.
سمهای خوراکی معمولا گیاهی یا عناصر موجود در خاک ، بودند و از قارچها و یا به شکل پودر بدست میآمدند . از معروفترین اینها سم قارچ آمانیتا فالوئیدوس است که در بدن ایجاد تهوع و استفراغخونی ناشی از خونریزی معده و تشنج و در نهایت ، مرگ میکند. اغلب ائمه بزرگوار ما به این روش به شهادت رسیدند.
آرسنیک هم یک عنصر سمی است که از قدیم به عنوان مرگموش و همچنین در داروی نظافت به کار میرفت و خاصیت سمی داشت ولی برای مرگ انسان باید مقادیر زیاد آن مصرف میشد و لذا به عنوان عامل قتل افراد ، کمتر بهکار میرفت. آرسنیک در چرخه سلولی باعث حذف فسفات میشد و لذا فعالیتهای مغزی مختل و فرد به کوما میرود و در نهایت مرگ.
برای زهرآلود کردن شمشیر معمولا از زهرهای حیوانات و مخصوصا توتیا و مار استفاده میشد. اینها با تجزیه خون و یا با ایجاد اختلال در فعالیت مغز ، فرد را به قتل میرساند. بنابر روایات ، شمشیر ابنملجم ملعون که فرق علی ع را شکافت آغشته به سم بوده و شاید همین سم توتیا بوده و باعث تجزیه خون شده و لذا نقل شده که رنگ رخسار علی ع از روز دوم بشدت زرد شد که ناشی از تجزیه خون و تجمع بیلیروبین بوده است. والله اعلم.
انواع سمها که در عربستان و شام خیلی زیاد یافت میشده ، از هندوستان و مصر خریداری میشده و اصلا یکی از کالاهای تجاری اعراب که ارزش زیادی داشته سم بوده.
مطلب بعدی اینستکه ، ما واقعا دلیل قطعیِتاریخی بر اینکه برخی ائمه ما مسموم شده اند نداریم. اما روایات از ائمه در این رابطه زیاد است. مثلا امام صادق ع میفرمایند
و ما منّا الّا مقتول او مسموم.
هیچکدام از ما ائمه نیست مگر اینکه یا با شمشیر کشته شده و یا با سم.
روایات مستند دیگری هم در این رابطه داریم. نقل شده که مثلا در مورد شهادت امام حسن عسگری ، واقعا دلیلی بر اینکه ایشان مسموم شده نداریم. اما بر اساس همین روایات مستند ، اگر ایشان با شمشیر به قتل نرسیده پس حتما مسموم شده.
القصه ، امام باقر ع در طول دوره امامت خودشان دو مرحله را طی کردند. یکی ابتدای آن که همزمان با اختناق اموی بود و ایشان اجازه فعالیت نداشت . یکی هم از حدود سال ۱۰۰ که دولت اموی رو به ضعف نهاد و امام باقر کرسی تدریس در مدینه راه انداختند و شاگردان زیادی تربیت کردند و به مناظره با بزرگان اهل سنت ، اسقف مسیحیان ، یهودیان و زرتشتیان پرداختند و به شدت با اسرائیلیات مخالفت کردند و به نقل حدیث پرداختند.
نقل شده که از بس این امام بزرگوار ، عالِم و دانشمند بود ، بزرگان ادیان و مذاهب ، دوست داشتند که با ایشان مناظره کنند تا مطالبی را یاد بگیرند و یا مدتی در نزد ایشان تلمّذ کنند. روی همین اصل ایشان را باقرالعلوم نامیدند یعنی شکافنده علوم.
در دوره ایشان ، خصوصا علوم غربی و ایرانی ، خیلی وارد اسلام شد و بحث پیش آمد که چطور از این علوم استفاده کنیم که ذکر آن را انشالله فرداشب خدمت شما خواهم گفت.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
یکی از اتفاقاتی که در دوره امام باقر ع و بعد هم در دوره سایر ائمه افتاد ، ورود حجم زیادی از کتابها و متون علمی از یونان و روم و ایران و هند و مصر به داخل شبه جزیره عربستان بود که باعث شروع نهضت ترجمه شد.
قبلا خدمت شما عرض کردم که در تاریخ ذکر شده که اولین علاقمندی به ترجمه کتابها در خالدبن یزید بن معاویه بوجود آمد که پسر همان یزید ملعون بود. این آقا علاقه زیادی به نجوم و کیمیا و طب داشت و لذا تعدادی از افراد مصری که مسلط به زبان عربی هم بودند را واداشت تا کتابهایی در این زمینه ترجمه کنند. قبلا خدمت شما گفتم که دولت بطالسه در مصر ، زبان یونانی را در آنجا فراگیر کردند و مصریها به زبانهای یونانی و رومی صحبت میکردند و پس از فتح آنجا توسط مسلمانان کمکم زبانشان عربی شد که هنوز هم هست.
گفته میشود که این خالد بن یزید ، توقع منافع مادی از ترجمه و فهم این علوم داشت و قبلا هم گفتیم که برخی از مورخین اصلا وجود این فرد را انکار میکنند.
در اواخر عمر شریف امام باقر ع که اوایل قرن دوم هجری باشد ، ورود این کتابها خیلی زیاد شد. عدهای ایرانی ، مرتب کتابهای ادبیات فارسی را به عربی ترجمه میکردند و با اینکار پایهگذار نثر عربی شدند. عدهای هم کتابهای طب و نجوم ایرانی و هندی را ترجمه میکردند. اما مهمترین کتابها، کتابهای فلسفه بود که از یونان و مصر و روم شرقی میآمد. من قبلا در اینجا خدمت شما مطالبی در مورد فلسفه مسیحیت گفته بودم. به همان دلایلی که مسیحیت مجبور به استفاده از فلسفه و منطق یونان باستان شد مسلمانان هم کمکم به این نتیجه رسیدند که برای مناظره و محاجّه با دیگران و خصوصا غیر مسلمانان ، برای استنباط احکام از قرآن ، برای تشخیص روایات درست و نادرست و به هزار دلیل دیگر نیاز به یک سری قوانین از پیش تعیین شده است که اسم این علم ، علم منطق و استدلال بوده و باید آن را یاد گرفت. از همینجا اختلاف بین مسلمانان شروع شد .
عدهای به فراگیری علوم عقلی پرداختند و در این رابطه راه افراط پیمودند و حتی گفتند که عقل برای شناخت اسلام ، کافی است و نیازی به روایات و بعضا نیازی هم به قرآن نیست. عقل انسان حکم میکند که طهارت را رعایت کند ، در اقتصاد ، چنین عمل کند . در سیاست ، چنان باشد . در رعایت اخلاق ، اینطور باشد و.... اینها بیشتر در دوره عبدالملک مروان پیدا شدند و در دوره امام باقر ع به اوج شهرت خودشان رسیدند. پایهگذار این مکتب کسی بود بهنام واصلبن عطا و به این مکتب گفتند ، معتزله.
عدهای میگفتند هیچ نیازی به استفاده از علوم غربی و یا غیر اسلامی نیست. هرآنچه بخواهیم در قرآن و روایات آمده است. راه سعادت فقط از متون قرآن و روایات میگذرد. به عبارت دیگر ، حرف اینها این بود که نقل بر عقل ترجیح دارد. منظور از نقل ، قرآن و روایات است و منظور از عقل ، علوم عقلی مثل منطق و فلسفه است. اینها بعدها و خیلی سال بعد از معتزله بوجود آمدند. افراط معتزله در اتکاء به عقل و محو شدن در علوم غربی ، باعث شد که طرفداران نقل در مقابل آنها موضع بگیرند و مکتب اشاعره را درست کنند.
اشاعره یا اشعریگری در مقابل معتزله بود و بنیانگذار این مکتب یکی از نوادگان ابوموسی اشعری ، بهنام ابوالحسن اشعری است.
خب ، اگر بخواهیم وارد این مبحث و تاثیرات این دو مکتب فکری بر تاریخ اسلام بشویم بحثمان خیلی طولانی میشود و از موضوع اصلی دور میشویم. ولی انشالله بعدها در مبحث تاریخ علم ، مفصل خدمت شما خواهم گفت.
همین مقدار عرض کنم که شیعه از همه این اختلافات به دور بود. شیعه راه و روش خودش را داشت و تا وقتی ائمه ، در بین شیعیان حضور داشتند ، نیازی هم به این علوم غربی نبود و شیعیان هر سوالی داشتند یا در مورد هر موضوعی قصد تحقیق داشتند ، ائمه یا شاگردان ائمه در دسترس آنها بودند و از آنها راهنمایی میخواستند.
این راه و روش از دوره امام سجاد ع و با معارف عمیقی که ایشان در اختیار شیعیان گذاشت شروع شد و در دوره امام باقر ع و امام صادق ع به اوج خودش رسید. به طوریکه بسیاری از دانشمندان اهلسنت هم در مجالس درس این دو امام بزرگوار شرکت میکردند و تحصیلات خود را تکمیل میکردند.
دوره امام باقر ع و امام صادق اوج این مجادلات علمی بود. علاقه شدید مسلمانان مخصوصا در عراق و شام و ایران به علم و علمآموزی و ترجمه و تالیف به جایی رسید که بعدها در دوره عباسی ، از تمام دنیا برای تحصیل به بغداد و موصل و .... میآمدند.
القصه ، دوران امام باقر ع دوران شروع تدریس نظاممندِ فقه و عقاید شیعهٔ امامیه است. این دوران توسط فرزندش، امام صادق ع در اوج خود قرار گرفت. امام باقر ع شاگردان زیادی داشت و با اینکه در مدینه سکونت داشت، بیشترین شاگردانش کوفی بودند. بعد از کوفه از بصره و شام و مکه میتوان نام برد.
تفسیرُ الْباقر، «اَلْمناسِک»، اُمُّالْکتاب و «رسالهٔ جُعفی» بخشی از سخنان امام باقر ع است که توسط شاگردانش گردآوری شدهاست.
امام باقر ع در مدینه بسیار مورد احترام بود و جایگاه و نفوذ ویژهای در جامعه آن روز داشت و همین مسائل باعث شد که توسط خلفای اموی به شرحی که ذکر شد به شهادت برسد .
یکی از همسران امام باقر ع ، امّفَروَه نوه محمد بن ابیبکر است که این خانم ، مادر امام صادق ع میشود.
این محمدبن ابیبکر ، همان فرزند ابوبکر است که در خانه علی ع بزرگ شد و بسیار به علی ع علاقمند و از شیعیان خاص بود. علی ع دو خواهر را به امام حسین ع و محمدبن ابیبکر تزویج کرد که دختران یزدگرد بودند و شهربانو و جهانبانو یا کیهانبانو نام داشتند. این نقلها البته ضعیف است و شاید هم اینطور نبوده. از شهربانو ، امام سجاد ع بوجود آمد و از جهان بانو ، قاسم بن محمدبن ابیبکر.
از امام سجاد ع ، امام باقر ع بوجود آمد و از قاسم هم امّفروه.
امام باقر ع با امفروه ازدواج و ثمرهء آن شد امام صادق ع .
با توجه به این شجرنامه ، امام صادق ع هم از نظر پدری و هم از نظر مادری ، نژاد ایرانی داشته و لذا نقل شده که امام صادق ع چشمانی آبی و موهایی مجعّد داشته است . والله اعلم
انشالله فرداشب ، شروع دولت عباسی را خدمت شما خواهم گفت.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
عرض شد که بنیعباس با استفاده از دوره ضعف بنیامیه و اختلافات زیادی که در جامعه اسلامی ایجاد شده بود و همچنین با سوء استفاده از مظلومیت اهلبیت و سیاهپوشیدن برای عزای آنها و وعده دادن به مردم برای انتقام گرفتن از بنی امیه ، از مدتها قبل شروع به تبلیغ و دعوت مخفیانه کردند و بالاخره با مروان حمار جنگیدند و بنیامیه را ساقط کردند و خودشان حاکم شدند.
خب ، این بنیعباس چه کسانی بودند؟
اگر یادتان باشد ، عرض شد که اولین سادات که در بین عربها بوجود آمد و سَیّد نامیده شد ، هاشم ، پدر عبدالمطلب بود که نسل او به بنیهاشم معروف شدند. عباس عموی پیامبر هم پسر عبدالمطلب بود و لذا بنیعباس هم سید بودند . اما بنیامیه که فرزندان رقیب هاشم یعنی فرزندان امیه بودند جزو اینها نیستند و لذا از سادات هم نبودند.
عباس ، عموی پیامبر ، تعدادی پسر داشت که معروفترین آنها عبدالله بن عباس و عبیدالله بن عباس هستند. عبیدالله در همان قضیه خیانت به امام حسن ع ، در تاریخ گم شد و لذا معروفیت ندارد.
اما عبدالله ، همان مفسّر معروف ، از شاگردان و شیعیان خاص حضرت علی ع بود و در دوره امام حسن ع و امام حسین ع و حتی بعد از آن هم همیشه در کنار اهلبیت بود و به قولی بعد از شهادت امام حسین ع ، علیرغم کهولت سن ، اینقدر برضد بنیامیه روشنگری کرد تا اینکه عبدالملک دستور قتل او را صادر کرد.
این عبدالله به علت علاقه زیاد به علی ع ، اسم فرزند خودش را هم علی گذاشته بود. علی ، پدر محمد بود و محمد دارای سه فرزند به نامهای ابراهیم امام ، ابوالعباس جعفر و منصور بود که این سه برادر قیام برضد بنیامیه را با فریب سادات بنیالحسن ع و سادات زیدی شروع کردند. یعنی چه؟
اگر یادتان باشد قبلا عرض کردم که فرزندان امام حسن ع ، خیلی اهل قیام و شورش بوده و بعد از واقعه کربلا مرتب در حال تحریک مردم به قیام برضد بنیامیه بودند. از جمله حسن مثنی فرزند امام حسن ع.
حسن مثنی پسری بهنام عبدالله داشت که به او عبدالله محض میگفتند. چرا؟ چون مادرش دختر امام حسین ع بود و پدرش پسر امام حسن ع. لذا سید محض محسوب میشد😊
حالا تااینجا اگر گیج نشده اید تا ادامه بدیم.😁
نقل شده که این عبدالله محض در کربلا هم همراه پدرش بوده و اسیر هم شده.
خلاصه عبدالله محض پسری به نام محمد داشت که به محمد نفس زکیه معروف بود. از بس این آقا ، عابد و زاهد بود به اون نفس زکیه میگفتند.
بنیعباس ، یعنی همون سه تا برادر ، هی زیر پای این پدر و پسر نشستند که چرا قیام نمیکنید؟ مگر این محمد نفس زکیه همان مهدی موعود نیست؟ مگر پیامبر نفرموده که اسم مهدی موعود ، محمد است؟ خب مهدی موعود همینه دیگه . بابا قیام کنید و انتقام اهلبیت را از بنی امیه بگیرید. ما کمکتون میکنیم. رهبری قیام با شما . جنگیدن با ما.
این اتفاقات در زمان امام صادق ع افتاد.
هرچی امام صادق ع نصیحت کرد که فریب بنیعباس را نخورید فایده نداشت. هرچه برای آنها از مهدویت و مشخصات مهدی موعود و زمان قیام او که فرانرسیده و .... گفت فایده نداشت.
عبدالله محض به امام صادق ع گفت تو حسودی میکنی. پسر من همان مهدی موعود است و باید قیام کند. تو فکر میکنی ما میخواهیم رقیب تو بشویم. امام صادق ع فرمود روزی را میبینم که همین بنیعباس ، پسرت محمد را میکشند و خودشان خلیفه میشوند. عبدالله محض ناراحت شد و یه کم بد و بیراه گفت و رفت. در نهایت هم بنیعباس ، یعنی همون سهتا برادر رهبری قیام را به محمدنفس زکیه سپردند و به اسم او در کوفه قیام کردند و بعد که پیروز شدند ، محمد را در کوفه دار زدند.
این از فریب بنیالحسن.
حالا فریب زیدیه چطوری بود؟
قبلا عرض کردم که زید ، پسر امام سجاد ع یکی از دانشمندان و زاهدان عصر خودش بود که برعلیه بنیامیه قیام کرد و به شهادت رسید. این زید یک پسر داشت به نام یحیی که بعد از شهادت پدرش به خراسان فرار کرد و ساکن آنجا شد و چون حاکم خراسان هم اموی بود ، مجبور شد که مخفی شود. یحیی بن زید ، یک آدم بسیار زاهد و پرهیزکار و مردمداری بود و آوازه زهد او به همه ولایت بزرگ خراسان رسید و مردم خیلی علاقمند به او شدند خصوصا اینکه نواده پیامبر بود و مردم خراسان به اهلبیت خیلی علاقه داشتند. بالاخره یحیی در سال ۱۲۵ قیام کرد و قیامش بشدت سرکوب شد و یحیی هم به شهادت رسید. نقل شده که مردم خراسان تا یکسال سیاهپوش شدند و نام فرزندان پسر خود که به دنیا میآمدند را یحیی گذاشتند.
این سیاهپوش شدن بعدها شد عَلَم بنیعباس و بنیعباس برای فریب خراسانیان ، سیاهپوش شدند و به سیاهجامگان معروف گردیدند و تا قرنها این رسم را داشتند.
مردم خراسان برای اینکه انتقام یحیی را بگیرند با مردم ری متحد شدند و به فرماندهی شخصی به نام ابومسلم خراسانی ، به بنیعباس چراغ سبز نشان دادند و قیام کردند و حاکم اموی خراسان را برانداختند و خلاصه ایران را به دست گرفتند . بنی عباس به رهبری آن سه برادر از عراق و ایرانیان به رهبری ابومسلم خراسانی از ایران به سمت شام راه افتادند و در سال ۱۳۲ به شرحی که قبلا عرض شد در کنار رود زاب ، رودی که از دجله جدا میشد ، با مروان حمار جنگیدند و پیروز شدند.
مروان حمار هم به شرحی که گفتیم فرار کرد و در نهایت کشته شد.
بنی عباس پیروز شدند و تمام بنی امیه را قتل عام کردند. یکی از نوادگان عبدالملک به آندلس فرار کرد و در آنجا دولت امویان آندلس را پایهگذاری کرد که داستان آن را فرداشب خدمت شما عرض میکنم.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
باسلام
قبلا در اینجا عرض کردم که سرتاسر شمال آفریقا و مغرب که همان مراکش امروزی باشد در زمان عبدالملک ، فتح شد. بعد از این مسئله حالا دیگر فقط یک تنگه بین مسلمانان و اروپا وجود داشت که این تنگه حدفاصل بین قاره آفریقا و اروپا است. این تنگه بعدها تنگهء جبلالطارق نامیده شد. چرا که فرمانده مسلمانان که از این تنگه عبور کرد و خودش را به آنطرف یعنی به اروپا رسانید ، شخصی به نام طارق بن زیاد بود. این آقا کوه آنطرف تنگه را به نام خودش ، جبلالطارق نامید و این تنگه هم شد تنگه جبلالطارق.
ورود مسلمانان به این دماغه بسیار باریک، مبدا فتوحات بعدی شد و این اتفاق در دوره ولید اول یا همان ولید بن عبدالملک و در سال ۹۷ انجام گرفت.
عمده موفقیت طارق بن زیاد بواسطه همکاری شخصی به نام ژولیان بود. این ژولیان در شمال آفریقا میزیست و از طرف روم شرقی ، حاکم قسمتی از آنجا بود و ضمن شرح اوضاع آشفته اسپانیا برای طارق ، او را تشویق به حمله به اسپانیا کرد و کشتیها و قایقهای لازم برای این کار را در اختیار او گذاشت.
طارق با این کار ، وارد اسپانیا شد و این اسپانیا بعدها توسط عربها اشبیلیه نامیده شد و خودش جزئی از سرزمین آندلوزیا بود که عربها میگفتند آندلس.
طارق کم کم پیشروی کرد و کل اندلوزیا را گرفت و بعدها مسلمانان فتوحات او را ادامه دادند و تا جنوب فرانسه هم آمدند و جنوب فرانسه را اشغال کردند. ای منطقه هنوز مسلمانان زیادی دارد .
در سال ۱۳۲ که مروان حمار کشته شد ، یکی از نوادگان عبدالملک به نام عبدالرحمن ، ابتدا به مغرب فرار کرد چرا که مادرش از بربرهای مغرب بود و در آنجا با امویان آندلس مکاتبه کرد و در نهایت و در تحت حمایت امویان ساکن در آنجا ، حکومت آندلس را در دست گرفت. عباسیان افرادی را به تعقیب او به آندلس فرستادند. امویان آندلس با آنها جنگیدند و آنها را برای همیشه از آندلس بیرون کردند و آندلس دیگر هیچگاه تحت حکومت عباسیان قرار نگرفت. از آنجا که عبدالرحمن با دعوت ، به آندلس داخل شده بود نام او را عبدالرحمن داخل گذاشتند😁 . عبدالرحمن پس از سالها حکومت در سال ۱۷۲ وفات کرد.
شخص عبدالرحمن و جانشینان او خیلی در آبادانی آندلس کوشیدند و آثار و ابنیه و کتابخانه و مسجد و حمام و.... ساختند بطوریکه بهشت اروپا و یک سرمشق زندگی سالم برای اروپاییها شد و دانشمندان زیادی از آندلس به پا خواست و شهرهای معروفی در آن درست شد . از این آثار هنوز هم تعداد زیادی در اسپانیا موجود است.
این تمدن تا حدود ۵۵۰ سال پیش ، پابرجا بود و اضمحلال دولتهای اسلامی موجود در آندلس توسط مسیحیان بوسیله رواج فساد و لهو و لعب ، ضربالمثل تاریخ است.
خب این هم در مورد امویان آندلس. در این مورد بعدا در تاریخ کشورهای اسلامی ، باز هم صحبت میکنم.
انشالله از فرداشب باز به تاریخ تشکیل و پایهگذاری دولت عباسی برمیگردیم.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹نام مبارک ائمه اطهار بر دیوار حرم مطهر پیامبر اسلام
🔹اين کتیبهها از زمان حكومت عثمانی در مسجدالنبی مدینه نقش بسته و در سفرنامه های دوره قاجاری نيز به آنها اشاره شده است.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
این کتاب اثر دکتر محمد ابراهیم آیتی یکی از رفرنسهای بسیار معتبر در زمینه تاریخ آندلس است.
البته بنده منابع دیگر را نخواندهام ولی این منبع ، عالیه.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
در مورد تاریخ خلافت تا پایان سال ۱۳۲ ، این کتاب عالیه.
#تاریخ
@tarikhbekhanim
کتابخانه ابن لئون ، یکی از آثار بسیار معروف به جا مانده از دوره امویان آندلس
#تاریخ
@tarikhbekhanim
نمایی امروزی از شهر گرانادا در اسپانیا که عربها به آن غَرناطه میگفتند.
اسپانیا پر از آثار مسلمانان در دوره امویان است.
#تاریخ
@tarikhbekhanim