eitaa logo
تاریخ و سیاست
442 دنبال‌کننده
972 عکس
21 ویدیو
11 فایل
دور هم تاریخ بخوانیم.... در این کانال ، مطالب تاریخی با تم سیاسی به ساده ترین زبان ممکن و با پیش مایه ی طنز خدمت شما ارائه میگردد. کپی برداری از مطالب ، کاملا آزاد می باشد. آی دی پژوهشگر مطالب؛ @arefaneh53 ادمین ارتباط؛ @Youzarsif_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
باسلام ماه دی‌الحجه ، آخرین ماه از سال قمری است. خوبه که یه کسی که در مورد تاریخ مطالعه میکنه ترتیب ماه‌ها را در تقویم‌های مختلف بدونه. البته من قبلا در بحث تاریخ اروپا ، یه اشاره کوچیکی به این مسئله کردم . در رشته تاریخ درسی به نام تقویم و گاهشماری هست که اینها را به شکل مفصل توضیح داده و روش‌های تبدیل اونها به همدیگه را گفته که البته محاسبات ریاضی هم داره. حالا من یه خلاصه از اینها خدمت شما عرض میکنم. ترتیب سال‌های قمری عبارتند از محرم، صفر ، ربیع‌الاول ، ربیع‌الثانی ،جمادی‌الاول ، جمادی‌الثانی ، رجب ، شعبان ، رمضان ، شوال ، ذی‌القعده و ذی‌الحجه ماه‌های قمری یا ۲۹ هستند و یا ۳۰ روز . ماه‌های میلادی هم عبارتند از ژانویه ، فوریه ، مارس . آپریل ، می ، ژوئن، ژولای ، آگوست ، سپتامبر ، اکتبر ، نوامبر ، دسامبر ماه‌های میلادی ۲۸ یا ۲۹ یا ۳۰ یا ۳۱ روز هستند که فوریه ۲۸ روز است و در سال‌های کبیسه ۲۹ روز می‌شود.😳 ماه‌های ایران قبل از اسلام ، همین ماه‌های شمسی امروزی بوده که بعد از اسلام به ترتیب به اسامی ذیل تبدیل شد : حمل ، ثور ، جوزا ، سرطان ، اسد ، سنبله ،میزان ، عقرب ، قوس ، جدی ، دلو ، حوت حمل برابر با فروردین هست و همین طور ادامه بدید تا حوت که اسفنده. القصه ، آخرین حج پیامبر اسلام در ماه ذی‌الحجه سال ده هجری بود که آخرین ماه سال ده محسوب میگردید که پیامبر برای انجام اون در اوائل ذی‌القعده ، اعلام عمومی داد و جمعیت کثیری از تمام جزیره‌العرب هم در مدینه و هم در مسیر به کاروان پیوستند. در این موقع علی ع هم در یمن بود و به دستور پیامبر در مسیر به کاروان پیامبر پیوست که ذکر اون را در قسمت قبل گفتیم. بعضی از مورخین معتقدند ، پیامبر بعد از هجرت به مدینه فقط یکبار حج تمتع بجا آورد که همین حجه‌الوداع بوده و بقیه حج‌ها ، عمره بوده مثل عمره‌القضا و عمره فتح مکه . خلاصه در همین قضیه ورود علی ع و تعدادی از قشونش به داخل کاروان پیامبر ، یه سری ناراحتی‌ها و شکایت‌ها از میزان عدالت حضرت علی ع در تقسیم غنائم شد که در همه این موارد پیامبر از علی ع حمایت کرد. حالا اهل سنت همین را عَلَم کرده‌اند و معتقدند ، مسئله غدیر خم در حقیقت ، اعلام حمایت پیامبر از علی ع بوده و نه اعلام خلافت اون. و پیامبر در غدیر خم اعلام کرد که علی ع را دوست داشته باشید و اذیتش نکنید که هرکس دوست منه از این به بعد دوست علی ع هم هست.😳 در حالیکه اصلا اینطور نیست و پیامبر در غدیر خم ، اول یه خطبه طولانی خواند و از مردم تعهداتی برای پس از فوتش گرفت و آنها را به شهادت گرفت که کارش را خوب انجام داده و پیام‌های الهی را به نحو احسن رسانده و بعد علی ع را به عنوان ادامه دهنده این مسیر معرفی کرد. آقایی که معتقدی که واقعه غدیر خم فقط برای رفع کدورت از علی ع بوده ، دلیل تو چیست ؟ چرا پیامبر باید سه روز مردم را در آن هوای گرم معطل کند تا دیگران هم جمع شوند و مطلبی در مورد دوست داشتن علی ع را عنوان کند؟ چرا باید دست علی ع را بگیرد و بالا ببرد و بفرماید من کنت مولاه فهذا علی مولاه؟ چرا باید مسلمانان را تشویق و یا حتی الزام به بیعت با علی ع کند؟ بیعت سر چی بوده؟ سر اینکه قول بدهند علی ع را دوست بدارند؟ اصلا اگر بپذیریم که همین بوده ، آیا واقعا بعد از فوت پیامبر ، اصحاب ، علی ع را دوست داشتند ؟ شما اگر کسی را دوست داشته باشی هیزم بر در خانه‌اش می‌ریزی و درب خانه را آتش میزنی؟ همسرش را کتک میزنی ؟ فرزندش را سقط میکنی؟ ایکاش یک بار دیگر به قسمت‌های قبلی مراجعه کنید و ببینید که مخالفت با پیامبر و اهلبیت او از سالها قبل و از واقعه صلح حدیبیه شروع شد و ربطی به غدیر نداشت و بنده این مطلب را چندبار عرض کرده‌ام. انشالله فرداشب باز هم در این رابطه صحبت خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام واقعه غدیر خیلی مشهورتر از آن‌استکه بنده بخواهم برای شما توضیح بدهم. اما در این مورد چند نکته را خدمت شما عرض میکنم. قبل از واقعه غدیر خم ، که روز ۱۸ ذی‌الحجه و در راه بازگشت از حجه‌الوداع بود ، آیه تبلیغ نازل شد که می‌فرماید يَآ أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی‌طالب امیرالمؤمنین علیه السلام] بر تو نازل شده ابلاغ كن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده‌ای. خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می‌دارد؛ قطعاً خدا گروه كافران را هدایت نمی‌كند. مائده - 67 اغلب مفسرین معتقدند که عبارت والله یعصمک من‌الناس ، دال بر اینه که پیامبر احتمال زیاد میداد که خیلی از صحابه زیر بار این دستور الهی نروند و برضد پیامبر شورش کنند و لذا خداوند می‌فرماید که ای پیامبر این مسئله را ابلاغ کن که من از تو حمایت میکنم و نمی‌گذارم خناسان هیچ غلطی بکنند. اصل قضیه این بود که خیلی از صحابی و خصوصا اهل‌مکه اعم از مهاجرین و اونهایی که تازه مسلمان شده بودند ، از علی ع کینه داشتند ، همونطور که از خود پیامبر کینه داشتند. به طور کلی عرب ، زیر بار کسی رفتن و به اون باج دادن را ننگ میدونست . نگاه اغلب عربها به پیامبر و به حکومتی که پیامبر تشکیل داد ، باج دادن به پیامبر بود. عرب‌ها در مورد زکات دادن خیلی انقلت داشتند و این همه سفارش قرآن در مورد زکات بخاطر همینه. در حالیکه همین عرب‌ها حاضر بودند همه زندگی خودشون را به پای یه مهمون بریزند. اما حاضر نبودند که برای تقویت پایه‌های حکومت اسلامی که برای بهتر کردن زندگی اونها اومده بود و واقعا عرب را از خاک بلند کرد هزینه کنند. اگر به قضیه غدیر خم و بعدش، یعنی واقعه سقیفه از این نگاه بنگریم ، هضم قضیه خیلی آسونتر میشه. خب این مال قبل واقعه بود. بعد از واقعه غدیر هم آیه اکمال‌دین نازل شد که می‌فرماید الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ ۚ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا امروز [با نصبِ علی بن ابی‌طالب علیه السلام به ولایت و امامت و حكومت و فرمانروایی بر امت‌] دینتان را برای شما كامل، و نعمتم را بر شما تمام كردم، و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم. مائده - 3 در این آیه ذکر شده که با ابلاغ این دستور دین اسلام کامل شده و دیگه چیز دیگه‌ای نمونده که گفته نشده باشه. تقریبا تمام علمای بزرگ شیعه و سنی معتقدند که آیه تبلیغ و آیه اکمال دین در مورد قضیه غدیر خم بوده است. حالا برخی از افراد که شاید از علما هم نباشند ، معتقدند که این عباراتی که تحت عنوان آیه اکمال آورده‌ایم قسمتی از یک آیه طولانی است که در مورد ذبایح حلال و حرام اومده و وسط این آیه ، عبارات اکمال دین اومده و لذا حکم ذبایح ، کامل کننده دین بوده و از دین اسلام فقط همین حکم مونده بوده که بالاخره گفته شد و نزول اون هم در ایام واقعه غدیر نبوده. حالا گذشته از اینکه این دلیل ، کاملا آبگوشتی است و در چندجای دیگر از قرآن هم داریم که وسط یک موضوع راجع به موضوع دیگه‌ای صحبت شده ، باید از شما بپرسم که شما را به خدا آیا منطقیه که پیامبر اسلام سه روز مردم را در اون گرمای طاقت‌فرسا نگه‌داره که بگه این گوشت را بخورید و اون گوشت را نخورید و نخود و لوبیا را اینجور بخورید؟ و حالا اگه یه جایی هم مجبور شدید اینکار را بکنید؟ این شبهات را هیچکدوم از علمای بزرگ اهل سنت وارد نکرده‌اند بلکه اغلب اونها ، جدید هستند و روزانه در شبکه‌های اجتماعی ایجاد می‌شوند. علامه امینی اعلی‌الله مقامه مدارک زیادی در کتاب ارزشمند الغدیر آورده که مؤید این مطالب و تایید کننده انطباق این آیات بر واقعه غدیر است و صد البته همه هم از منابع دست اول خودِ اهل سنت است. خب انشالله بقیه مطالب بماند برای فرداشب. @tarikhbekhanim
🦚کانال داستانهای عرفانی. @dastanerfani داستانهای ادبی ، عرفانی ، عقیدتی 📚دور هم داستانهای زیبای ادبی عرفانی بخوانیم. @dastanerfani 🌅داستانهای ادبی عرفانی خود را به آیدی بنده(@arefaneh53) ارسال کنید تا به نام خودتان منتشر شود. @dastanerfani
باسلام و اما وقایع آخرین سال حیات پیامبر اسلام که سال ۱۱ هجری باشد عبارتند از ادعای پیامبری برخی اعراب بدوی قرار گرفتن پیامبر اسلام در بستر بیماری از همان ابتدای سال ۱۱ ماجراهای قبل از فوت پیامبر و سپاه اسامه وفات پیامبر در ابتدای همین سال و آغاز امامت امام علی ع ماجرای سقیفه و خلیفه شدن ابابکر مصادره فدک ماجرای حمله به خانه علی ع و مضروب شدن حصرت فاطمه س شهادت حضرت فاطمه س بیعت اجباری علی ع با خلافت ابابکر شروع جنگ با اصحاب رده و اما ماجرای ادعای پیامبری برخی اعراب از اواخر سال ۱۰ شروع شد اما وقتی فراگیر شد که پیامبر در بستر بیماری بود. این مسئله از یک زن و مرد شروع شد در دوقبیله مختلف. یکی مسیلمه کذاب ، مردی از قبیله ابوحنیفه و یکی هم سجاح ، زنی از قبیله بنی‌تمیم. آوازه ادعای این دوتا به همدیگه رسید و به زودی با هم ازدواج کردند😁 اصل قضیه این بود که خیلی‌ها دیدند که یک نفر انسان تک‌و تنها ، ادعایی کرد و با اون همه ناملایمات که از قوم خودش دید دست از ادعای خودش برنداشت و حتی تا پای جان بر سر این ادعا ایستاد تا بالاخره توانست ادعای خودش را به تمام مردم جزیره‌العرب بقبولاند و کارش بالا گرفت و حکومت تشکیل داد و شروع به حکمرانی کرد. اینها هم گفتند خب اگر محمد ص با اون همه بی‌مهری از جانب قومش بتونه این کار را بکنه چرا ما نتونیم با حمایت قوم خودمون این کار را بکنیم؟ این احمقها به این مسئله توجه نداشتند که پیامبر اسلام ص ، محبوبیتی داشت که دلها را سریع جذب میکرد و این محبوبیت از جانب خدا بود و تصنعی نبود و یه آدم یه لا قبای بی‌هنر و غیرمحبوب نمیتونه بیاد مثل پیامبر اسلام، منشأ اثر بشه. خلاصه این مسیلمه شروع به ساختن تعدادی آیه کرد و مدعی شد که این آیات بر اون نازل شده. از جمله اینکه مدعی بود این آیات بر اون نازل شده: با ترکیب دو سوره القارعه و الفیل چنین گفته است: «اَلفیلُ . مَا الفیلُ . وَ ما أَدراکَ مَا الفیلُ. لَهُ ذَنَبٌ وَ بیلُ وَ خُرطومٌ طَویلٌ! فیل! کدام فیل! چه می دانی که آن فیل چگونه است؟! دارای دمی کلفت و زمخت است و خرطومی دراز!». یعنی به جای ذکر یک سری حکمتهای متعالی و هدایتگر ، اومده فیل را توصیف کرده😂 بعدش در معارضه با سوره کوثر چنین گفته است: انّا أَعطَیناکَ الجَماهِرَ . فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ جاهِر. اِنَّ مُبغِضَکَ رَجُلٌ کافِرٌ . ما به تو توده های مردم را عطا کردیم! پس برای پروردگارت نماز بخوان و صدای خویش را به هنگام نماز بلند کن! همانا دشمن تو مردی کافر است • و نیز در معارضه با سوره ذاریات چنین به هم بافته است: «وَ المُبَذِّراتِ بَذراً وَ الحاصِداتِ حَصداً وَ الذارِیاتِ قَمحاً و الطّاحِناتِ طَحناً وَ العاجِناتِ عَجناً وَ الخابِزاتِ خُبزاً وَ الثارداتِ ثَرداً وَ اللاقِماتِ لَقماً اِهالَهً وَ سَمناً!؛ سوگند به دهقانان و کشاورزان! سوگند به دروکنندگان! سوگند به جداکنندگان گندم از کاه! سوگند به خمیرکنندگان (خمیرگیرها😁)! سوگند به نان پزندگان (نانواها)! سوگند به تردیدکنندگان! سوگند به کسانی که لقمه‌های چرب و نرم برمی دارند!». مسیلمه کذاب درباره قورباغه نیز آیاتی ساخته است! او خطاب به قورباغه می‌گوید: «یا ضَفدَعُ بِنتَ ضَفدَعَینِ نَقَیِ ما تَنِقَینَ نِصفُکِ فِی الماءِ وَ نِصفُکِ فِی الطینِ اَلماءَ تُکَدِّرینَ وَ لَاالشّارِبَ تَمنَعینَ!؛ ای قورباغه خانم! دختر دو قورباغه! (خانم قورباغه و آقا قورباغه) هر چه می‌خواهی آواز بخوان! نیمی از تو در آب است و نیمی دیگر در گل! نه آب را تیره می‌سازی! و نه نوشنده را مانعی!». • یکی از آیاتی که مسیلمه درباره مفلسان و ورشکستگان ساخته است این است : «اِنَّ الَّذینَ یَغسِلُونَ ثِابَهُم و لا یَجِدُونَ ما یَلبِسُونَ أُولئِکَ هُمُ المُفلِسُونَ؛ همانا کسانی که لباس‌های خویش را می‌شویند و دیگر چیزی برای پوشیدن نمی‌یابند، آنان حقیقتاً مفلس و ورشکسته‌اند!». خلاصه که از این مزخرفات زیاد داشت. بعدشم ادعای معجزه کرد. یه کودک کور را آوردند که این آقا شفا بده. مسیلمه هم اومد و یه سری ورد خوند و دستش را کشید رو سر اون بچه بدبخت. تمام موهای اون بچه ریخت😳😳 خب حالا شما به این مسائل می‌خندید و فکر می‌کنید که در اون دوره کسی حرفها و خزعبلات این آقا را باور نمی‌کرده، ولی هم در همون دوره خیلی‌ها بهش ایمان آوردند و هم اینکه اگر توی این دوره بود خیلی‌ها به اون ایمان می‌آوردند. همانطور که الان خیلی‌ها به این آقای احمد‌الحسن بصری کذاب دیوانه ایمان میارند و یا وارد دوره‌های عرفان حلقه میشن. یادتون باشه که در طول تاریخ دوتا مسئله بوده که نهایت نداشته و حدّ یقف اونها معلوم نیست کجاست. یکی انتهای کهکشان‌ها و یکی هم حماقت و خریت بعضی ادمها.
سجاح هم در قبیله خودش یه همچین ادعاهایی داشت و بعدش این دو با هم ازدواج کردند و لشکری درست کردند که می‌خواست بیاد مدینه را فتح کنه. در همین اثنا پیامبر اسلام ، فوت کرد و یا به شهادت رسید و مبارزه با اونها موکول به دوره ابوبکر شده که انشالله خواهیم گفت. @tarikhbekhanim
باسلام از بعد از حجه‌الوداع که به اعتراف شیعه و سنی حجه‌البلاغ (حجی که در آن ، فرمان ولایت علی ع ابلاغ شد) هم نامیده میشود ،اوضاع جسمی پیامبر رو به وخامت گذاشت. روایات زیادی داریم که خود پیامبر چندین بار به مسمومیت خودش ، پس از جنگ خیبر اشاره کرده است. یعنی بعد از خوردن غذایی مسموم که یک یهودیه برای او آورده بود ، حال ایشون منقلب شد و تا اواخر سال ده ، پیامبر از این موضوع شاکی بود. در اواسط صفر سال ۱۱ هجری ، پیامبر رسما در بستر بیماری افتاد و از این تاریخ تا زمان فوت ایشون که ۲۸ صفر بوده و حدودا ۱۰ روز میشود ، وقایعی اتفاق افتاد که خیلی در آینده تاریخ اسلام تاثیر داشت. یکی از این وقایع ، دستور مجدد و اکید به تجهیز و سازماندهی قشون اسامه و حرکت آن به سوی روم شرقی بود . پیامبر ، این فرمان را در محرم صادر کرده بود ولی عواملی باعث شد که کار تجهیز قشون به تعویق بیفتد. این اسامه ، پسر زیدبن حارثه ، پسرخوانده پیامبر بود که در اون موقع ۱۸ سال داشت. اینکه آیا واقعا ، خطری از جانب روم شرقی ، اسلام را تهدید می‌کرد یا نه ، معلوم نیست. همین‌قدر می‌دانیم که پیامبر ، اصرار عجیبی داشت که این لشکر آماده شود و همه افراد بجز علی ع به اون بپیوندند و این لشکر هرچه سریعتر مدینه را ترک کند و از طرف دیگر همه اصحاب علی‌الخصوص ، ابوبکر و عمر و عثمان را ملزم به شرکت در سپاه اسامه کرده بود. به عقیده اغلب مورخین شیعه و سنی در حقیقت هدف اصلی از این قشون کشی ، دور کردن فتنه‌گران از مدینه بود. پیامبر اسلام از همان حجه‌الوداع ، مردم را برای دوره پس از خود آماده کرده بود و مرتب صحبت از این میکرد که اگر محمد(ص) هم در بین شما نباشد باید به بیعت خود وفادار باشید. انگار می‌دانست که افرادی برای بعد از فوتش برنامه چیده‌اند و اهدافی دارند. بنده چندین بار این نکته را تذکر داده‌ام که اینجور حرکات ، سابقه داشت و برخی اصحاب پیامبر شروع به عصیان و سرکشی کرده بودند. خلاصه اینکه ، افراد در پیوستن به جیش اسامه تعلل میکردند و بیماری پیامبر را بهانه میکردند و در اردوگاهی که اسامه در بیرون مدینه زده بود شرکت نمی‌کردند. حتی در کتب معتبر اهل تسنن ذکر شده که ابوبکر و عمر در بین مردم چو انداختند که اسامه ، یک جوان ۱۸ ساله است و ماهایی که شیوخ قوم هستیم چگونه می‌توانیم تحت فرماندهی یه جوان ۱۸ ساله قرار بگیریم. طوری شد که پیامبر اسلام با حال وخیم به مسجد و منبر رفت و فرمود به من خبر رسیده که قومی در باب فرماندهی اسامه سخنانی گفته‌اند و بر او طعن زده‌اند اگر هم اکنون بر اسامه طعن می‌زنید پیش از این بر پدرش نیز طعن زدید با این‌که هر دو به‌راستی برای فرماندهی شایستگی داشتند. لشکر اسامة را روانه کنید. لشکر اسامة را روانه کنید، لشکر اسامة را روانه کنید.» سه بار تکرار کرد و آن‌گاه از منبر فرود آمد. پس مردم با شتاب روی به بار و بنه خویش نهادند به سپاه پیوستند و اسامة سپاه خود را در یک فرسنگی مدینه جایگزین کرد. بعد از این سخنرانی اردوگاه اسامه بالاخره بدون حضور ابوبکر و عمر و عثمان تشکیل شد و در روز دوشنبه ۲۵ صفر قصد اعزام به مرزهای روم را داشت که به آنها خبر رسید که حال پیامبر بسیار وخیم و در شُرف فوت است. جیش اسامه متفرق شد و دیگر از آن خبری نبود تا اینکه حدود دوماه بعد ، از سوی ابوبکر مجددا تشکیل گردید خب این هم از داستان جیش اسامه و دلیل اصرار پیامبر به اعزام هرچه سریعتر این سپاه. انشالله فرداشب بقیه حوادث سال ۱۱ هجری را خدمت شما عرض خواهم کرد. @tarikhbekhanim
وفات پیامبر اسلام باسلام عرض شد که منابع تاریخی زیادی ، وفات پیامبر اسلام را در حقیقت نوعی شهادت می‌دانند. این مسئله علاوه بر منابع تاریخی مبتنی بر منابع روایی هم هست و اصل آن به بعد از جنگ خیبر برمی‌گردد که یک یهودیه غذای مسمومی برای پیامبر آورد و ایشون قسمتی از آن را تناول کرد و فهمید که مسموم است و نخورد. همین میزان سم باعث مشکلات جسمی برای پیامبر شد که بنده فکر میکنم نوعی عارضه کبدی بوده چرا که اولا مسمومیت‌ها اغلب ، عوارض کبدی ایجاد می‌کند و ثانیا در روایات تاریخی ، خیلی به زردی رنگ بدن پیامبر در بستر بیماری اشاره شده که دال بر مشکلات کبدی است. القصه ، پیامبر در لحظات آخر حیات چندین بار به حالت اغما فرو رفت و مجددا هوشیاری خود را بازیافت. این مسئله در زمانهای قدیم شایع بوده و معمولا افراد در ساعت‌های پایانی عمر ، به حالت اغما می‌افتادند و بعد از تکرار چندبار اغما بالاخره به خاطر عوارض اغما از قبیل انسداد مسیر تنفسی و یا ....فوت میکردند در حالیکه الان اینطور نیست و معمولا بیمار قبل از فرو رفتن به حالت اغما ، به بیمارستان مراجعه می‌کند و از این عوارض جلوگیری می‌شود. به هرحال پیامبر اسلام در هربار هوشیار شدن ، دو مسئله را خیلی پیگیری میکردند ، یکی حرکت جیش اسامه و دیگری مطالبه کاغذ و دوات برای نوشتن مطالبی به عنوان وصیت. قبلا خدمت شما عرض کردم که بعضی از مورخین معتقدند که پیامبر اسلام هیچگاه خط ننوشته و اصلا اُمّی بوده و استنباط آنها از امی بودن ، بیسواد بودن است. در حالیکه بعضی دیگر از مورخین با اسناد و مدارکی ثابت کرده‌اند که پیامبر چندبار خط نوشته و امی بودن ربطی به سواد ندارد بلکه به معنای اهل مکه بودن و یا اهل ام‌القری بودن است. به هرحال اگر هم پیامبر در اون موقعیت قصد نوشتن داشت وضیت جسمی او اجازه نمی‌داد و مجبور به املای مطالب بود که عمر نگذاشت. این ماجرای قلم و دوات را بسیاری از منابع معتبر اهل سنت از جمله صحاح سته اهل سنت هم آورده‌اند و خود علمای اهل سنت هم تعجب می‌کنند که چرا کسی برای آخرین درخواست پیامبر اهمیتی قائل نشد و قلم و دوات را نیاوردند تا پیامبر چندجمله‌ای وصیت بنویسد و حتی العیاذبالله وی را متهم به هذیان‌گوی کردند. این کار را عمر کرد و این آقا که از جیش اسامه سرپیچی کرده و به مدینه آمده بود چند بار بر بالین پیامبر حاضر شد و پیگیر اعمال و رفتار پیامبر بود و وقتی پیامبر خواستار قلم و دوات برای املای وصیت شد این آقا گفت که این مرد هذیان می‌گوید و نیازی به آوردن دوات وقلم نیست و قرآن برای ما کافی‌است. انّ هذا الرجل لیهجر. علامه شرف‌الدین عاملی در کتاب بسیار معتبر المراجعات و علامه امینی در کتاب گرانقدر الغدیر منابع این روایت ، در کتاب‌های اهل سنت را به تفصیل ذکر کرده‌اند. اما برخی علمای اهل سنت ، این روایت را قبول ندارند و دلیل آن را این می‌دانند که اگر عمر ممانعت کرد چرا بقیه ، دوات و قلم نیاوردند؟ مثلا آیا حضرت علی ع هم به حرف عمر گوش کرد و نگذاشت که پیامبر وصیت کند؟ آیا فاطمه زهرا س آنجا نبود؟ خب در جواب این شبهه ، چند نکته قابل تامل است. یکی اینکه این روایت هم در صحیح بخاری هست و هم در صحیح مسلم و اهل سنت معتقدند تمام احادیث و روایات این دو کتاب ، صددرصد درست هستند😳 و هیچ خدشه‌ای به اونها وارد نیست. دیگر اینکه در تاریخ ، مسئله دوات و قلم خیلی خوب و با جزئیات ذکر شده اما حضور یا عدم حضور و کیفیت حضور علی ع و فاطمه زهرا س ، را ما نمی‌دانیم و شاید در آن لحظه نبوده‌اند. یک مطلبی هم که خود بنده به اون اعتقاد دارم این استکه خدای متعال در هر مسئله‌ای ، افراد را امتحان می‌کند و ماها مرتبا تحت آزمایش و امتحان هستیم. پس قرار نیست خداوند جواب تمام سوالهای این امتحان را به ما برساند . بعضی جاها لازم است گردنه‌ها و عقبه‌هایی در نظر گرفته شود تا دوغ از دوشاب مشخص شود و اراده خدا در هدایت و ضلالت افراد به سرانجام برسد. خلاصه اینکه نهایتا پیامبر اسلام بدون وصیتنامه کتبی از دنیا رفت اما وصیتنامه شفاهی به میزان خیلی زیادی داشت و هم در روزهای آخر بر روی منبر وصیت کرد و هم مطالب زیادی به علی ع و فاطمه زهرا س فرمود. مضافا بر اینکه سراسر زندگی پیامبر اسلام وصیت و توصیه بوده است. یک‌بار هم به پیامبر خبر رسید که مردم در مسجد از حضور پیامبر به عنوان پیشنماز ناامید شده و ابوبکر پیش‌نماز آنها شده که پیامبر اسلام با اون حال نزار و با کمک دیگران به مسجد آمد و ابوبکر را پس زد و خودش امام جماعت شد و در پایان هم نکاتی را برای مردم وصیت کرد. خلاصه اینکه پیامبر اسلام در روز پنجشنبه ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری فوت کرد و دفتر زندگی این مرد بزرگ که تک و تنها و با هزاران سختی و مشقت و فقط با توکل بر خدا ، دنیا را عوض کرد بسته شد. انشالله در قسمت بعدی ماجرای سقیفه را خدمت شما عرض خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام سقیفه ، به معنای سکّو و سایه‌بان است و سقیفه بنی‌ساعده ، یک محل شور و مشورت متعلق به قبیله بنی‌ساعده از قوم خزرج در مدینه بوده که قبل از ورود پیامبر به مدینه ، خیلی از اون استفاده می‌شده اما با ورود پیامبر ، این مکان ، کاربرد خودش را از دست داد و محل مشورت و تصمیم‌گیری‌ها به مساجد منتقل شد. بلافاصله بعد از وفات پیامبر اسلام ، خزرجی‌ها در این محل جمع شدند و قصد داشتند برای امور داخل مدینه یک حاکم انتخاب کنند. تا روزی که پیامبر زنده بود ، حاکم مطلق مدینه و کل جزیره‌العرب ، پیامبر اسلام بود و حالا که پیامبر فوت کرده ، خزرجی‌ها می‌خواستند برای مدینه حاکم تعیین کنند. مردمان قبیله اوس از این مسئله مستحضر شدند و خودشون را به سقیفه بنی‌ساعده رسوندند و در امر تعیین حاکم شرکت کردند. این در حالی بود که بدن مبارک پیامبر هنوز در منزل خودش در حال غسل و اجرای مراسم کفن و دفن بود و پیامبر اسلام را در همین خانه خودش که متصل به مسجدالنبی بود دفن کردند که در حال حاضر هم این مکان جزئی از مسجدالنبی است. قطعا همه مسلمانان امکان ورود به منزل پیامبر را نداشتند و لذا این مراسم توسط بنی‌هاشم که در راس آنها علی ع قرارداشت ، اجرا شد. و لذا مردم مدینه در اون ساعات در یک حالت حیرانی قرار داشتند و به قول خودمون بیکاری دست به یقه اونها کرده بود و هرجا خبری می‌شنیدند به سمت اون هجوم می‌آوردند. یکی از علل حضور مردم مدینه در اون ساعات، در سقیفه شاید همین بوده. این را به این خاطر عرض کردم که خیلی‌ها می‌پرسند که چرا بدن پیامبر را رها کردند و به مسئله خلافت پرداختند. اینجاست که نقش بیکاری و حیرانی در میزان نفوذ افکار شیطانی مشخص می‌شود. شاید اگر در اون موقعی که بنی‌هاشم مشغول کفن و دفن پیامبر بودند ، عده‌ای از خواص ، مردم را هدایت میکردند و برنامه‌هایی برای اونها تدارک می‌دیدند و مثلا دسته‌جات عزاداری راه می‌انداختند، فرصتی برای تشکیل سقیفه بوجود نمی‌آمد. من گاهی اوقات فکر میکنم که مهم‌ترین ابزار تبلیغ دین و یا جلوگیری از انحراف دین ، هنر است. هنر و هنرمند در بزنگاه‌های تاریخی ، هدایتگر جامعه است. شما ببینید یک سریال امام علی ع و یا یک سریال مختارنامه و یا فیلم‌هایی مثل توبه نصوح یا حضرت ایوب ع یا یوسف پیامبر ، چقدر در آگاهی‌بخشی و هدایت مردم نقش داشت. اینقدری که مردم از این فیلم‌ها مطلب یاد گرفتند از کتاب‌ها و روضه‌ها مطلب یاد نگرفتند. این همه تکه‌کلامها که از این فیلم‌ها ماندگار شد ، از کتاب‌ها ماندگار نشد. این استکه عرض میکنم که اگر هنرمندان فرهیخته جامعه که هنر هدایتگری را از پیامبر اسلام آموخته بودند، در اون بزنگاه تاریخی ، وارد عمل شده بودند و مثلا دسته‌جات عزاداری راه انداخته بودند ، سقیفه‌ای بوجود نمی‌آمد. این هنرمندان و هادیان و خواص سرنوشت‌ساز در اون برهه کجا بودند؟ چرا گذاشتند در موقعی که علی ع مشغول مراسم کفن و دفن پیامبر بود هدایت افکار عمومی جامعه بدست شیطان بیفتد؟ والله اینها همه عبرت است و نه برای آتیه مسلمانان ، که برای آتیه بشری سرلوحه است. القصه، خزرجی‌ها به رهبری رییس‌شون که سعدبن‌عباده بود خواستند حاکمی برای مدینه تعیین کنند. اوسی‌ها متوجه شدند و خودشون را رسوندند. بحث بالا گرفت و هر قبیله میخواست که حاکم مدینه از خودشون باشد. انگار دوباره برگشته بودند به دوره قبل از هجرت و دعواهای اوس و خزرج. خبر به مهاجرین رسید. ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح که خودشون را بدون هیچ دلیلی از بزرگان مهاجرین میدونستند ، سریع به سقیفه اومدند و با یک سری مغلطه‌ها و حدیث‌سازی‌ها، به همه قبولاندن که خلیفه باید از مهاجرین باشد. یکی نبود اون وسط که بگه خب ما چکار به خلیفه داریم؟ بحث ما حاکم مدینه است. ببینید این سه نفر یعنی ابوبکر و عمر و ابوعبید چقدر راحت و با چه ظرافتی کلمه خلیفه را در دهان مردم انداختند و هیچکس هم متوجه عمق فاجعه نشد. اینها آمده بودند که برای مدینه ، حاکم تعیین کنند و شاید منظور آنها به قول امروزی شهردار بوده. یه سری از تحلیل‌گران تجمع انصار در سقیفه را زاییده ترس از آینده و سرنوشتشون پس از رحلت رسول خدا(ص) می‌دونند. به‌ویژه که پس از فتح مکه از شکل‌گیری یه جبهه متحد قریش به‌گونه‌ای که موازنه را در آینده به ضرر اونها رقم بزند، نگران بودند. بحثهای خیلی زیادی در سقیفه صورت گرفت و افراد مختلفی صحبت کردند . سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج که آدم موقر و بانفوذ بود در اون موقعیت ، بیمار بود و نتونست خوب حرف بزنه. اوسی‌ها که رقیب خزرجی‌ها بودند برای مخالفت با خزرجی‌ها ، جانب مهاجرین را گرفتند و در نهایت ، عمر که دیگه کم‌کم سخنگوی مهاجرین شده بود یه روایتی نقل کرد و دهان همه را بست. بعضی‌ها میگن که این روایت را ابوبکر نقل کرده.
حالا این روایت چی بود؟ روایت معروف 《الائمه من قریش》 . یعنی امامت و پیشوایی مردم ، متعلق به قریش است. اینکه آیا پیامبر اسلام اصلا چنین سخنی فرموده یا نه و اگر فرموده خطابش به چه کسانی از قریش بوده ، خودش بحث مفصلی است. اما مسئله اینجاست که آقایان مهاجرین آمدند و گفتند که پیامبر اسلام از قریش بوده و ما وارثان پیامبر هستیم و قطعا خلافت به ما می‌رسد. اوسی‌ها جانب این حرف را گرفتند و در نهایت با تعارفاتی که بین ابوبکر و عمر صورت گرفت و چندتا از اوسی‌ها هم وارد عمل شدند ، ابوبکر خلیفه شد. ببینید شیطان از چه راههایی انسان را فریب می‌دهد و عقل بشر را بازیچه‌ء دست خودش می‌کند. یکی نبود بگوید که مگر ما آمده بودیم خلیفه تعیین کنیم؟ اصلا مگر خلیفه پیامبر در حجه‌البلاغ و در غدیرخم تعیین نشد؟ مگر ما بااین خلیفه تعیین شده در غدیرخم بیعت نکردیم؟ مگر عرب بیعت شکنی میکند؟ خدا میداند که چقدر بنده راجع به این مسئله فکر کرده‌ام که آیا شیطان همه اینها را از یاد سقیفه‌ایها برد یا اینکه یادشون بود و هوای نفس باعث شد پا روی بیعت خودشون بگذارند. آیا کینه‌ای که اینها از حضرت علی ع داشتند و در قسمتهای قبلی کلی راجع به اون صحبت کردیم ، عقل اونها را زایل کرده بود و نتوانستند تصمیم درستی بگیرند؟ آیا آیندگان که آمدند و این وقایع را تحلیل کردند نفهمیدند که این تصمیم اشتباه بوده؟ اینها مطالبی است که انشالله باز هم راجع به اون صحبت خواهیم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام در روایات تاریخی در کتب شیعه و سنی در جاهای مختلفی ذکر شده که ابوبکر بارها گفته است که واقعه سقیفه ، یک فلته بود. فَلته در زبان عربی به کاری می‌گویند که ناخودآگاه و یکدفعه و بدون اندیشه انجام می‌شود. ابوبکر در جاهای مختلفی از قضیه سقیفه ناراضی بود و اون را یک ظلم به اسلام می‌دونست که از دست خودش خارج بود و ابوبکر برای جلوگیری از ایجاد اختلاف در بین امت اسلام ، خلافت را پذیرفت. اما در جایی عنوان نشده که عمر از سقیفه به بدی یاد کرده باشه و در عوض خیلی هم به نتیجه سقیفه ، خشنود بود. خب حالا دوتا مسئله هست. یا این روایاتی که در مذمت سقیفه از قول ابوبکر گفته‌اند دروغه و ابوبکر ، با دمش گردو میشکست که دنیا چرخید و چرخید تا اینکه شاهین خلافت و سعادت روی شانه اون نشست. یا اینکه واقعا نمی‌خواست اینجور بشه و در معذوریت قرار گرفت و نتونست در مقابل تعارفات عمر و ابوعبیده جراح ، مقاومت کنه و اینها همه نقشه‌های عمر بوده. بنده فکر میکنم ، ابعاد روحی روانی انسان اینقدر وسیع و متنوع هست که در اغلب مسائل تاریخی ، تا در همون زمان و همون مکان و همون جمع نباشی نمی‌توانی نظر بدهی. یکی از تفاوت‌های علومی مثل تاریخ ، باستان‌شناسی و تا حدودی زمین‌شناسی با سایر علوم همین است که می‌خواهیم راجع به وقایعی قضاوت کنیم که صدها یا هزاران سال از آنها گذشته و فقط به تعدادی شواهد محدود دسترسی داریم. اما مسئله اینجاست ، همین آقا اگر واقعا بیگناه بوده و تقصیری نداشته ، چرا باز هم بر بقای بر این منصب اصرار داشت؟ مگر نگفت که آنچه از دل سقیفه به در آمده، «فلتة» (امر ناگهانى و فتنه‏انگیز و بدون اندیشه و تدبیر) بود که خدا مردم را از شر آن نگاه داشت و هرکس بخواهد مانند آن عمل کند، باید کشته شود. پس چرا خودش فلته را ادامه داد و در زمان فوتش باز هم فلته‌ای دیگر بوجود اورد؟ آقایی که ادعا میکنی سقیفه مصداق بارز دموکراسی بود و بنیانگذار دموکراسی در دنیا اسلام بوده ، چرا پس خلیفه اول‌تان گفته که سقیفه یک فلته بود؟ اگر دموکراسی خوب است پس چرا گفته فلته؟ و اگر بد است پس چرا به آن افتخار میکنید؟ آقایی که ادعا میکنی خلفای اسلام بر اساس دموکراسی انتخاب شده اند ، می‌شود لطف کنی و بگویی کدام خلیفه اسلام بر اساس دموکراسی انتخاب شد؟ ابوبکر که با رای حدود ۵۰ نفر از انصار و مهاجرین انتخاب شد که آن هم به قول خلیفه اول‌تان فلته بود و دیگر نباید تکرار شود. خلیفه دوم که با وصیت ابوبکر تعیین شد. خلیفه سوم هم که در یک شورای شش نفره منصوب عمر، که کاملا بدعت بود و بعدها هیچگاه تکرار نشد. این وسط فقط و فقط علی ع بود که بیعت با او با اجماع صحابه و برخی تابعین از سراسر کشور بزرگ اسلامی انجام شد. بیعتی که برای بار دوم بود. بعد از علی ع هم گفتند خلیفه آن کسی است که به هر دلیل به تخت خلافت بنشیند ولو به وراثت یا بالسیف. یعنی هر خلیفه‌ای که به شکل ارثی بر تخت بنشیند و یا به زور شمشیر خلیفه بشود ، اطاعت از او واجب است و مخالفت از او به معنای خروج از دین است. ببینید این کاری که آقایان در سقیفه کردند به کجا کشیده شد که ۵۰ سال بعد نوه پیامبر و اهلبیت پیامبر و تعدادی از صحابه پیامبر را به همین بهانه واهی خروج از اسلام به بدترین وضع ممکن به شهادت رساندند. اینها جمع شده بودند که برای مدینه ، حاکم تعیین کنند اما خلیفه تعیین کردند و نام او را خلیفه رسول‌الله گذاشتند. بعد از چند سال اسم این منصب شد خلیفه‌الله. یعنی جانشین خدا. و بعدها شد خلیفه‌الله فی طول الارض و عرضها. یعنی خلیفه خدا بر روی کره زمین. ببینید یک لحظه دنیاطلبی و جاه‌طلبی و حماقت و به قول خودشان فلته ، چه بلایی بر سر مردمان کره زمین آورد که یک مشروب‌خوار زن‌باز میمون باز به نام یزید خلیفه خدا روی کره زمین شد. انشالله فرداشب باز هم در این رابطه صحبت خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام بعد از واقعه سقیفه ، قضیه دفن پیامبر پیش آمد. عرض شد که کفن و دفن پیامبر در همان منزل خودش انجام گرفت و علی ع شخصا متصدی غسل و کفن کردن پیامبر بود و لاغیر. بعد از آن قرار شد بر پیکر پیامبر نماز میت خوانده شود و لذا تعداد زیادی از صحابی پیامبر در بیرون منزل پیامبر ایستادند و بعد به نوبت وارد منزل می‌شدند و نماز می‌خواندند. در بعضی منابع معتبر ، ذکر شده که نماز بر پیکر پیامبر حدود سه روز طول کشید و اهلبیت مقید بودند که جسد مبارک ایشون از منزل خارج نشود و چون منزل ، کوچک بود سه روز طول کشید تا همه صحابه بر پیامبر نماز خواندند. باز ذکر شده که اول کسی که این نماز را شروع کرد ، عباس عموی پیامبر بود و در چند مورد هم نماز به امامت علی ع انجام شد. بعد از سه روز ، قبری در همین منزل حفر شد و پیامبر در آن دفن شد. و باز ذکر شده که فقط دونفر در قبر پیامبر وارد شدند و پیامبر را در قبر گذاشتند ، یکی علی ع بود و دیگری اسامه بن زید که قبلا در مورد او توضیح دادیم. همین اسامه بعدها ، عثمانی مذهب شد و در جریان بیعت مردم با علی ع در سال ۳۵ هجری ، با علی ع بیعت نکرد. یکی از مطالبی که در کتب اهل سنت هم نقل شده این استکه شیخین یعنی ابوبکر و عمر هم بر بدن پیامبر نماز خواندند اما در مراسم تدفین وی حاضر نبودند و تدفین توسط معدود افرادی صورت گرفت که در راس اونها علی ع بود. خب در طی این سه روز که مراسم کفن و دفن طول کشید ، جریان سقیفه کاملا تثبیت شد و به قولی اصلا جریان سقیفه در روز دوم بوده و روز سوم که روز دفن پیامبر بوده ، عمر و ابوبکر در مسجدالنبی که چسبیده به منزل پیامبر بود ، جلسه‌ای گرفتند و شرح ماوقع را برای صحابه گفتند و اینکه اصحاب پیامبر بر بیعت با ابوبکر اجماع کرده‌اند و لذا باید بقیه هم بیعت کنند تا اتحاد بین مسلمین به‌هم نخورد و اگر کسی مایل به بیعت نیست در حقیقت بر دین پیامبر خروج کرده . اغلب صحابه با این توضیحات فریب خوردند و بنده فکر میکنم وقتی هوای نفس بر عقل آنها غلبه کرد ، غدیر را فراموش کردند یا اینکه اراده کردند که فراموش کنند و توضیحات عمر را قانع کننده دانستند. خبر به اهل‌بیت پیامبر رسید که گفتیم در منزل بغلی و چسبیده به مسجد در حال انجام مراسم دفن بودند. بعضی از آنها در مسجد حضور پیدا کردند و با این مراسم و این بیعتها مخالفت کردند اما علی ع مجاز به خروج از منزل نبود چرا که هم مشغول مراسم دفن بود و هم اینکه پیامبر اسلام دستور به جمع‌آوری قرآن داده بود و به علی ع وصیت کرده بود در خانه بماند و قرآن را جمع‌آوری کند و تا اینکار را به طور کامل انجام نداده از منزل خارج نشود. بماند که بنده خودم این را قبول ندارم و بعید می‌دانم علی ع ملزم به ماندن در خانه و جمع‌آوری قرآن بوده باشد که دلیل اون را در قسمت بعدی خدمت شما میگم. مخالفت آن دسته کوچک و اقلیت از اهل‌بیت تاثیری نداشت و اکثریت اصحاب در دام شیطان افتادند و با ابوبکر بیعت کردند. خب حالا آبها از آسیاب افتاده. چند روزی از این ماجرا میگذرد که بنا به نقل منابع اهل سنت ۵۰ روز بوده و هنور افرادی هستند که به تاسی از علی ع ، بیعت نکرده‌اند و صدالبته در راس اونها خود حضرت علی ع است. علی ع باید بیعت کند و تا او بیعت نکند ، اهل‌بیت پیامبر بعلاوه بعضی از کبار صحابه مثل ابوذر و مقداد و سلمان فارسی و زبیر و ...بیعت نخواهند کرد و تفرقه در بین جماعت مسلمین همچنان پابرجا خواهد بود. اینجا بود که جریان میخ درب و سینه فاطمه س پیش آمد. منابع تاریخی و روایی شیعه ، علی‌الاطلاق واقعه آتش‌زدن درب خانه علی ع و آسیب دیدن فاطمه زهرا س و سقط جنین داخل شکم ایشان را تایید کرده‌اند. در بین منابع اهل تسنن ، منابع خیلی معتبر اونها ، این واقعه را تایید کرده‌اند اما منابعی که آن را قبول ندارند و از ساخته‌های شیعیان می‌دانند خیلی کم و بی‌اهمیت هستند. اگر بخواهید در این مورد تحقیق بیشتری بکنید و منابع اهل سنت در این زمینه را ببینید لازم است سری به کتاب ارزشمند 《آتش به خانه وحی》 تالیف جناب آقای سیدمحمدحسین سجاد بزنید تا شرح ماجرا را با ذکر تمام منابع معتبر اهل سنت برای شما بگوید. خب داستان این مسئله انشالله بماند برای فرداشب. @tarikhbekhanim
باسلام به طور کلی در تاریخ ، رسم است که بعد از فوت هر شخصیت مهم و تاثیرگذار تاریخی ، مطالبی در وصف وی گفته شود. ما هم بنا داریم در ارتباط با شخصیت پیامبر اسلام ص مطالبی عرض نماییم اما باید مسئله سقیفه که یکی از مهمترین مسائل صدر اسلام است را به جایی برسانیم و بعد در این مورد در خدمت شما خواهیم بود. گفتیم که اغلب منابع تاریخی ، مسئله آتش زدن درب خانه حضرت فاطمه س را ۵۰ روز بعد از فوت پیامبر ذکر کرده‌اند و اینکه کتک خوردن حضرت فاطمه س در وسط کوچه و بند به گردن حضرت علی ع انداختن و او را به مسجد بردن و بیعت گرفتن ، همگی در همین روز اتفاق افتاده. خب چه عواملی باعث شد ، ابوبکر که دیگر ۵۰ روز بود خلیفه شده بود و حکمرانی می‌کرد تصمیم بگیرد که این‌کار را بکند. شرح ماوقع دال بر این استکه ، اوضاع مدینه کم‌کم داشت واژگونه میشد. وجدانهای خفته کم‌کم بیدار میشد . فاطمه س رفته بود به مسجد و در حضور خلیفه و یارانش سخنانی گفته بود که مردم مدینه هیچکدام را نمی‌توانستند انکار کنند. انگاری که خود پیامبر برایشان سخن گفته. از هردری در باب فضیلت علی ع سخن گفت که یک کدام از این فضائل در افراد دون‌مایه همچون ابوبکر و عمر نبود. شرح این خطبه را اینجا بخوانید. این خطبه به خطبه فدکیه مشهور شده و تمام علمای شیعه و اهل سنت آن را به تواتر ذکر کرده و هیچ شبهه‌ای در آن نیست. اما اینکه چرا اهل سنت تحت تاثیر این خطبه قرار نمی‌گیرند بحث جدایی است که بعدا خواهم گفت. نکته بعدی حضور حضرت علی ع به همراه همسرش فاطمه زهرا س بر در خانه انصار و مهاجرین است. قضیه از این قرا بود که علی ع ، همسرش فاطمه را سوار بر مرکبی نمود و همراه با حسنین ع ، چند شبی به درب خانه صحابه پیامبر رفت و به اصطلاح آنها را توجیه نمود و در دفاع از حق خود مطالبی عنوان کرد. حرف همه اونها این بود که ، علی! تو دیر آمدی. ما بیعتی کرده‌ایم و دیگر نمی‌توانیم آن را بشکنیم. یکی نبود به اینها بگه مگر در غدیرخم به توصیه پیامبر با شخص علی ع بیعت نکردید ، پس چرا آن را شکستید؟ چرا رُک و راست نمی‌گویید که ای علی! شیطان بر ما غلبه کرده. ما را از تو متنفر کرده. نمی‌خواهیم خلیفه ما باشی. اگر صالح‌ترین هستی ، اگر شجاعترین هستی ، اگر فصیح‌ترین هستی ، اگر عالم‌ترین هستی ، اگر قوی‌ترین هستی ، هستی که هستی . برای خودت هستی . اما ما نمی‌خواهیم که تو بر ما حکمرانی کنی. ای خاک بر دهان آن مردمانی که علی و فاطمه به درب خانه آنها بروند و از آنها چیزی بخواهند و آنها امتناع کنند. فکر نکنید که اینها چیز جدیدی بوده. رفتار با وصی انبیاء قبلی هم همینطور بوده. مگر وصی حضرت عیسی ع که پطرس بود را انکار نکردند؟که جریانش را قبلا گفتیم. مگر وصی حضرت موسی ع را در ابتدا انکار نکردند؟ اصلا مگر خود انبیاء قبلی را انکار نمی‌کردند. این هم سر آنها. ۴۰ نفر از اینها که علی ع و فاطمه س به درب خانه آنها رفتند قول دادند که از علی ع حمایت کنند. علی ع فرمود فردا صبح با سرهای تراشیده و شمشیر به دست در مسجد حاضر شوید. فرداصبح فقط ۴ نفر آمدند که مقداد و سلمان و ابوذر و زبیر بودند. ببینید کار علی ع را به کجا کشانده بودند که از آن همه صدهزار نفری که در غدیر با او بیعت کردند فقط ۴ نفر قول یاری دادند . اینکه دیشب عرض کردم که بعید می‌دانم که پیامبر ، علی ع را ملزم به در خانه ماندن کرده باشد تا قرآن را جمع‌آوری کند یکی از شواهد روایی و عقلایی بنده همین است که انبیاء کار غیر عقلائی نمی‌کنند. مگر جمع‌آوری قرآن کار یک روز و دو روز و چند روز بود؟ اگر علی ع در خانه بماند پس چه کسی حکمرانی کند؟ پس جامعه با آن همه التهابات به چه کسی سپرده شود؟ این روایات را با روایات خروج مکرر علی ع و فاطمه زهرا س از منزل برای دفاع از حق علی ع چگونه جمع کنیم؟ خلاصه ،داستان فدک هم قوز بالاقوز شده بود که خلیفه از فاطمه زهرا غصب کرد و اختلاف شدت پیدا کرد. این داستان فدک هم بحث مفصلی است که اگر بخواهم وارد آن شوم خیلی طولانی می‌شود و انتظار دارم که شما با مراجعه به اینجا ، مطالب آن را مطالعه بفرمایید ذکر شده که از بس خطبه فدکیه غراء و تاثیر گذار بود خلیفه به منزل رفت و تا سه روز بیرون نیامد و میخواست از خلافت انصراف بدهد که عمر نگذاشت و باز با توجیهات شیطانی ، ابوبکر را ترغیب به غصب خلافت کرد. در نهایت ، عمر دید که تا علی ع بیعت نکند همین آش است و همین کاسه. علی و فاطمه و اهلبیت باید بیعت کنند و تا اینها بیعت نکنند جامعه ، یکدست نمی‌شود و نمی‌توان حکمرانی کرد. اینجا بود که قضیه حمله به خانه اهل‌بیت پیش آمد که خدمت شما خواهم گفت. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که عمر ، مصمم شد، به هر نحوی که شده از علی ع و فاطمه س بیعت بگیرد . چرا که فکر می‌کرد عدم بیعت اینها باعث چند دستگی در جامعه مسلمین می‌شود در حالیکه این چند دستگی را خودش ایجاد کرده بود و اگر از همان ابتدا بر بیعت غدیر باقی مانده بودند انشقاق در بین مسلمین نداشتیم. و لذا ۴ مرتبه افرادی را فرستاد تا از اهل‌بیت دعوت کنند به مسجد بیایند و در جلو چشم همه بیعت خودشان را بکنند و جامعه را یکدست کنند. اما اینها نیامدند . در نهایت ،عمر ، ابوبکر را جلو انداخت و به همراه جمعی به درب خانه اهل‌بیت آمدند در حالیکه به جز علی ع و فاطمه س و حسنین ع ، چند نفر دیگر از بنی‌هاشم و یاران علی ع از جمله زبیر هم آنجا بودند. علامه عسکری ، عمار و سلمان و مقداد و ابوذر را هم ذکر کرده. خلاصه اینکه در برخی منابع قدیمی شیعه نقل شده است که در واقعه هجوم به خانه فاطمه، درِ خانه را آتش زدند و فاطمه(س) آسیب دید و جنینش سِقط شد. در کتاب سلیم بن قیس آمده است که عمر بن خطاب تهدید خود را عملی کرد و درِ خانه فاطمه(س) را آتش زد و وارد خانه شد و وقتی با مقاومت فاطمه(س) روبه‌رو گردید با غلاف شمشیر به پهلوی او زد. همچنین در کتاب اثبات الوصیه منسوب به علی بن حسین مسعودی مورخ قرن چهارم آمده است: «به خانه هجوم بردند و درِ آن را آتش زدند و علی(ع) را به زور بیرون بردند و سرور زنان را پشت در فشار دادند، به‌طوری که محسن سِقط شد.» در نقل دلائل الامامة آمده است که عمر به قنفذ دستور داد فاطمه(س) را بزند. خب همه اینها از منابع شیعه بود. اما در منابع اهل سنت هم همانطور که در قسمت قبلی ذکر شد حتی در صحاح سته نیز به این آتش زدن و کتک زدن‌ها اشاره شده که گفتیم در کتاب آتش بر خانه وحی ، این منابع را ذکر کرده. بعد از این قضایا ، وارد منزل شدند و علی ع را به زور و کشان کشان از خانه بیرون کشیدند در حالیکه به گردن ایشون بند انداخته بودند و علی ع هیچ مقاومتی نکرد. زبیر شمشیر کشید و خواست که از علی ع دفاع کند اما با اشاره علی ع ، کوتاه آمد . عمر از همین مسئله استفاده کرد و دستور داد شمشیر زبیر را بگیرند. قُنفذ نامی که می‌گویند از غلامان عمر بوده خیلی این وسط ، موش دوانی کرد. علی ع را به وسط کوچه آورده بودند که فاطمه س بیرون دوید و دست در دامان علی ع انداخت که او را نبرند. همین قنفذ با دستهء شمشیر ضربه محکمی به بازوی یگانه بانوی عالم زد که باز هم به دستور عمر بود. علی ع خشمگین شد و با یک حرکت خود را آزاد نمود و عمر را از اسب به زیر انداخت و روی سینه او نشست . یک بار دیگر واقعه عمروبن عبدود تکرار شد و علی ع بر خشم خود غلبه کرد و کظم غیظ نمود و از روی سینه عمر بلند شد و فرمود ای عمر به خدا سوگند اگر نبود عهدی که با پیامبر داشتم ، به تو میفهماندم که نباید وارد این منزل میشدی. علی ع را بالاخره به مسجد بردند و خواستند به زور از او بیعت بگیرند. دستش را مشت کرد و اجازه نداد. در تاریخ ذکر شده که چندین مرد که هر کدام از پهلوانان بودند ، با همدیگر تلاش کردند که دست علی ع را باز کنند و در دست ابوبکر بگذارند که موفق نشدند. دست آخر ابوبکر آمد و خودش دست راستش را روی دست مشت کرده علی ع مالید و قضیه را تمام شده اعلام کرد. علی ع ، صبر کرد . چیزی نگفت. اعتراضی نکرد و این همه به خاطر مصالح اسلام بود. اگر علی ع شمشیر می‌کشید و همچون بدر و خیبر ، همه را از دم تیغ می‌گذرانید مشکل حل میشد؟ شما فکر می‌کنید مردمی که علی ع را نمی‌خواستند و از او کینه داشتند حاضر بودند زیر بار حکومت علی ع بروند؟ فکر می‌کنید اگر در آن لحظه‌ای که روی سینه عمر نشست ، سر از تن عمر جدا می‌کرد و غائله را ختم می‌کرد ، علی ، خلیفه میشد؟ خیر. نمیشد که نمیشد. اینها همه بر می‌گردد به قبول عامه. علی ع ولایت تکوینی داشت، اما ولایت تشریعی برای او قائل نشدند. یعنی بار ولایت و امامت از طرف خدا بر روی دوش او گذاشته شد. شئونات امامت هم در اختیار او قرار گرفت اما عامه مردم حکومت علی ع را بر خودشان قبول نکردند. القصه، علی ع به خانه بازگشت و از آن روز که پنجاهمین روز فوت پیامبر بود ، حال فاطمه زهرا س رو به وخامت گذاشت و در نهایت ۲۰ یا ۴۰ روز بعد از آن به شهادت رسید. از زمانی که خلیفه ، فدک را از فاطمه س غصب کرد ، فاطمه س دیگر با ابوبکر و عمر حرف نزد و به اصطلاح با آنها قهر و از دست آنان خشمگین بود. در حالیکه پیامبر اسلام چندین بار فرموده بود که فاطمه پاره تن من است. هرکس او را اذیت کند مرا اذیت کرده و هرکس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است.
علامه امینی رحمه‌الله علیه ذکر می‌کند که در جلسه‌ای با علمای اهل سنت بحث حدیث : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته الجاهیه. شد. این حدیث ، می‌فرماید که اگر کسی فوت کند و امام برای خودش انتخاب نکرده باشد ، به مرگ جاهلیت مرده. علامه امینی از علمای اهل سنت می‌پرسد در این مدتی که از فوت پیامبر گذشت ، امام حضرت فاطمه س چه کسی بوده؟ تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت ، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختند و چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی یکی جلسه را ترک کردند و با خود می گفتند اگر بگوییم امامش را نمی شناخت، پس باید بگوییم که فاطمه (سلام الله علیها ) کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد و اگر بگوییم امامش را می‌شناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده؟ خب انشالله باقی بماند برای فرداشب. @tarikhbekhanim
عرض شد که واقعه حمله به خانه اهل‌بیت ۵۰ روز بعد از وفات پیامبر بوده. اما در اینکه شهادت فاطمه زهرا س ، چه روزی بوده ، اختلاف نظر هست که علت اون ، در عکس بالا توضیح داده شده. انشالله بعدها در مبحث تاریخ قرآن به شما توضیح میدهم که نقطه از چه زمانی و بنابر چه ضرورتی اختراع شد. @tarikhbekhanim
وضعیت فعلی باغ فدک فَدَک دهکده‌ای حاصلخیز در نزدیکی خیبر، در ۱۵۰ کیلومتری مدینه ،در منطقه حِجاز بود که یهودیان در آن زندگی می‌کردند. این منطقه در جنگ خیبر بدون درگیری به دست مسلمانان افتاد. پیامبر پس از نزول آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْ‌بَیٰ حَقَّهُ؛ و حق خویشاوند را بده» آن را به دخترش فاطمه(س) بخشید. @tarikhbekhanim
اگر کلمه خیبر را در گوگل مپ ، سرچ کنید به این منطقه زیبا و سرسبز در عربستان می‌رسید که هنوز نخلستان است @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که در طی حدود ۳ ماه از فوت پیامبر تا شهادت حضرت فاطمه س ، اتفاقات غمباری افتاد که برای اهل‌بیت بسیار ناگوار بود. فاطمه‌ای که عزیزدردانه پیامبر بود به طرز بسیار زشتی تحقیر شد . کتک خورد . پهلویش شکست و از همین مصیبت‌ها، بیمار شد و از دنیا رفت. دو فرزندش که در زمان حیات پیامبر ، عزت و احترام داشتند و نازپرورده دامان پیامبر بودند ، همه مصیبت‌ها را با چشم خودشان دیدند و لب‌ ، گاز گرفتند و جگرشان ،خال زد. علی ع خیلی صبر کرد. صبر که نه. حِلم. درستش حلم است. صبر وقتی استکه تو نمی‌توانی کاری بکنی و مجبوری تحمل کنی. به این می‌گویند صبر. مثلا زینب س ، صبور بود. خیلی هم صبور بود. اما حلم وقتی استکه میتوانی همه‌کار بکنی. میتوانی بزنی زیر همه‌چیز و دنیا را به هم بپیچی تا به هدفت برسی. اما نمیکنی. به هر حال تک پهلوان عرب هستی. با همین دست‌های تو درب خیبر از جا کنده شده. ۱۴۰۰ سال است که هر کس می‌خواهد رجز پهلوانی بخواند اسم تو را می‌آورد. مرحب‌ها کشته‌ای . پوزه عمروبن عبدودها را به خاک مالیده‌ای. همین الان هم میتوانی بزنی زیر میز و بازی را بهم بریزی و با چهارتا داد و هوار همه را سرجایشان بنشانی و خودت بشوی خلیفه. بشوی حاکم جامعه. اما نمیکنی. قُنفُذ ، سگ کی باشد که بخواهد همسر تو را جلو چشم تو بزند و تو نگاه کنی. به این می‌گویند حلم. حالا فرق حلم و صبر را متوجه شدید. این استکه می‌گویند علامه امینی رحمه‌الله علیه روزانه به زیارت قبر امیرالمؤمنین در نجف میرفت و اولین جمله‌ای که می‌گفت این بود که السلام علیک ای اول مظلوم عالم. علی ع ،مظلوم بود. همه او را تنها گذاشتند. جامعه او را رها کرد و رفت دنبال کیف خودش. رفت دنبال یهود و نصارا. رفت دنبال زرق و برقِ دنیای بعد از علی. ببینید کار به کجا کشید که ابوسفیان به علی ع پیشنهاد کمک داد. گفت ای علی تو بر ضد ابوبکر و عمر قیام کن. من کمکت میکنم. علی ع قبول نکرد. نه که فکر کنید ابوسفیان ، دلش به حال اسلام سوخته بود. نه اینجور نبود. ابوسفیان اصلا مسلمان نبود. از اول هم اسلام ظاهری داشت و چون دلش می‌خواست اسلام را ریشه‌کن کند ، این پیشنهاد را به علی داد. دلش به حال علی ع و اسلام نسوخته بود. وگرنه اگر علی ع میخواست قیام کند ، مگر به امثال ابوسفیان نیاز داشت؟ ذوالفقارش را برمی‌داشت و تکلیف را یکسره می‌کرد. خلاصه اینکه فاطمه س از دنیا رفت. علی ع تک و تنها شد . تصمیمش را گرفت. دیگر کاری با جایی نخواهد داشت. بگذار دنیاطلبان هر غلطی می‌خواهند بکنند. بگذار جامعه‌ای که علی را نمیخواهد ، بی علی بتازد و جلو برود تا ببینیم به کجا می‌رسد. یک کلنگ چاه‌کنی هم خرید و رفت سر مزرعه . رفت برای کندن چاه تا سر در آن بکند و بدون اجازه از آن جامعه هرچه خواست بگوید. این چاه‌ها هنوز هم در اطراف مدینه هستند و به آبار علی معروفند. چاه می‌کند و وقف حاجیان می‌نمود تا در سفر حج از آب آنها استفاده کنند. زمین ، آباد می‌کرد و نخلستان می‌ساخت تا همان قُنفذ که همسرش را کتک زده بود در سایه درختان آن استراحت کند. بعضی وقتها هم شاگرد تربیت میکرد تا اسلام و سنت پیامبر فراموش نشود. سلمان و عمار و ابوذر و کمیل و مقداد و مالک اشتر ، اینقدر که از علی چیز یاد گرفتند و در محضر علی ع از قرآن بهره برداری کردند، در محضر پیامبر ، نکرده بودند. چون که در آن موقع ، وقت نشده بود. حالا یک فرصتی دست داده بود که علم علی ع بر همگان آشکار شود و خواص از آن بهره ببرند. هرچند وقت یکبار هم به کمک خلفا میرفت و به آنها مشورت میداد تا از انحراف اسلام جلوگیری شود . تا حکمی خلاف اسلام جاری نشود. تا بیگناهی قصاص نشود. خلاصه با اینکار ۲۵ سال علی را در خانه نشاندند و زمام خلافت ، دست به دست میشد و هنوز ، جامعه ، علی را نمی‌پذیرفت. آن روز هم گه جامعه سراغ او آمد و گفت الّا و بلّا باید خلیفه بشوی ، دلش به حال علی نسوخته بود. جامعه به فکر خودش بود که چرا عثمان ، سهم ما را نمی‌دهد و همه خرج قبیله خودش می‌کند. آن روز هم علی را برای دنیای خودشان می‌خواستند. برای همین بود که علی ع قبول نمی‌کرد تا اینکه او را مجبور کردند. انشالله در شبهای آینده داستان آن را برای شما خواهم گفت. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که در طی حدود ۳ ماه از فوت پیامبر تا شهادت حضرت فاطمه س ، اتفاقات غمباری افتاد که برای اهل‌بیت بسیار ناگوار بود. فاطمه‌ای که عزیزدردانه پیامبر بود به طرز بسیار زشتی تحقیر شد . کتک خورد . پهلویش شکست و از همین مصیبت‌ها، بیمار شد و از دنیا رفت. دو فرزندش که در زمان حیات پیامبر ، عزت و احترام داشتند و نازپرورده دامان پیامبر بودند ، همه مصیبت‌ها را با چشم خودشان دیدند و لب‌ ، گاز گرفتند و جگرشان ،خال زد. علی ع خیلی صبر کرد. صبر که نه. حِلم. درستش حلم است. صبر وقتی استکه تو نمی‌توانی کاری بکنی و مجبوری تحمل کنی. به این می‌گویند صبر. مثلا زینب س ، صبور بود. خیلی هم صبور بود. اما حلم وقتی استکه میتوانی همه‌کار بکنی. میتوانی بزنی زیر همه‌چیز و دنیا را به هم بپیچی تا به هدفت برسی. اما نمیکنی. به هر حال تک پهلوان عرب هستی. با همین دست‌های تو درب خیبر از جا کنده شده. ۱۴۰۰ سال است که هر کس می‌خواهد رجز پهلوانی بخواند اسم تو را می‌آورد. مرحب‌ها کشته‌ای . پوزه عمروبن عبدودها را به خاک مالیده‌ای. همین الان هم میتوانی بزنی زیر میز و بازی را بهم بریزی و با چهارتا داد و هوار همه را سرجایشان بنشانی و خودت بشوی خلیفه. بشوی حاکم جامعه. اما نمیکنی. قُنفُذ ، سگ کی باشد که بخواهد همسر تو را جلو چشم تو بزند و تو نگاه کنی. به این می‌گویند حلم. حالا فرق حلم و صبر را متوجه شدید. این استکه می‌گویند علامه امینی رحمه‌الله علیه روزانه به زیارت قبر امیرالمؤمنین در نجف میرفت و اولین جمله‌ای که می‌گفت این بود که السلام علیک ای اول مظلوم عالم. علی ع ،مظلوم بود. همه او را تنها گذاشتند. جامعه او را رها کرد و رفت دنبال کیف خودش. رفت دنبال یهود و نصارا. رفت دنبال زرق و برقِ دنیای بعد از علی. ببینید کار به کجا کشید که ابوسفیان به علی ع پیشنهاد کمک داد. گفت ای علی تو بر ضد ابوبکر و عمر قیام کن. من کمکت میکنم. علی ع قبول نکرد. نه که فکر کنید ابوسفیان ، دلش به حال اسلام سوخته بود. نه اینجور نبود. ابوسفیان اصلا مسلمان نبود. از اول هم اسلام ظاهری داشت و چون دلش می‌خواست اسلام را ریشه‌کن کند ، این پیشنهاد را به علی داد. دلش به حال علی ع و اسلام نسوخته بود. وگرنه اگر علی ع میخواست قیام کند ، مگر به امثال ابوسفیان نیاز داشت؟ ذوالفقارش را برمی‌داشت و تکلیف را یکسره می‌کرد. خلاصه اینکه فاطمه س از دنیا رفت. علی ع تک و تنها شد . تصمیمش را گرفت. دیگر کاری با جایی نخواهد داشت. بگذار دنیاطلبان هر غلطی می‌خواهند بکنند. بگذار جامعه‌ای که علی را نمیخواهد ، بی علی بتازد و جلو برود تا ببینیم به کجا می‌رسد. یک کلنگ چاه‌کنی هم خرید و رفت سر مزرعه . رفت برای کندن چاه تا سر در آن بکند و بدون اجازه از آن جامعه هرچه خواست بگوید. این چاه‌ها هنوز هم در اطراف مدینه هستند و به آبار علی معروفند. چاه می‌کند و وقف حاجیان می‌نمود تا در سفر حج از آب آنها استفاده کنند. زمین ، آباد می‌کرد و نخلستان می‌ساخت تا همان قُنفذ که همسرش را کتک زده بود در سایه درختان آن استراحت کند. بعضی وقتها هم شاگرد تربیت میکرد تا اسلام و سنت پیامبر فراموش نشود. سلمان و عمار و ابوذر و کمیل و مقداد و مالک اشتر ، اینقدر که از علی چیز یاد گرفتند و در محضر علی ع از قرآن بهره برداری کردند، در محضر پیامبر ، نکرده بودند. چون که در آن موقع ، وقت نشده بود. حالا یک فرصتی دست داده بود که علم علی ع بر همگان آشکار شود و خواص از آن بهره ببرند. هرچند وقت یکبار هم به کمک خلفا میرفت و به آنها مشورت میداد تا از انحراف اسلام جلوگیری شود . تا حکمی خلاف اسلام جاری نشود. تا بیگناهی قصاص نشود. خلاصه با اینکار ۲۵ سال علی را در خانه نشاندند و زمام خلافت ، دست به دست میشد و هنوز ، جامعه ، علی را نمی‌پذیرفت. آن روز هم که جامعه سراغ او آمد و گفت الّا و بلّا باید خلیفه بشوی ، دلش به حال علی نسوخته بود. جامعه به فکر خودش بود که چرا عثمان ، سهم ما را نمی‌دهد و همه خرج قبیله خودش می‌کند. آن روز هم علی را برای دنیای خودشان می‌خواستند. برای همین بود که علی ع قبول نمی‌کرد تا اینکه او را مجبور کردند. انشالله در شبهای آینده داستان آن را برای شما خواهم گفت. @tarikhbekhanim
باسلام برای آشنایی با صفات برجسته اخلاقی و محسنات پیامبر اسلام ص به سایت زیر مراجعه فرمایید https://www.google.com/amp/s/www.mizanonline.ir/fa/amp/news/671001 و برای آشنایی با شخصیت حضرت فاطمه زهرا س هم به این سایت مراجعه فرمایید https://fa.wikishia.net/view/%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA_%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87_%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7_%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%D8%A7
باسلام از امشب ، تاریخ دوران بعد از پیامبر اسلام ص را خدمت شما خواهم گفت که به تفکیک نام خلفا و سلسله‌ها میباشد و لذا مورخین کتاب‌هایی که در این زمینه نوشته‌اند را تاریخ خلفا نامگذاری کرده و بعضا این مبحث با تاریخ امامت هم تداخلات زیادی دارد. اولین خلیفه بعد از پیامبر اسلام ابوبکر بود که روش به قدرت رسیدن وی را در قسمتهای قبلی عرض کردم. وی حدودا دوسال و چندماه از پیامبر کوچکتر بود و دقیقا اندازه پیامبر هم عمر کرد و در سن ۶۳ سالگی فوت کرد و لذا مدت خلافت او هم حدود دوسال و نیم بود. اسم اصلی ابوبکر عبدالکعبه بن عثمان و کنیه‌اش ابوبکر بود. وی از اولین کسانی است که به پیامبر ایمان آورد و پیامبر بلافاصله بعد از اسلام ، اسم او را عبدالله گذاشت و شد عبدالله بن عثمان. اسم پدرش ، عثمان با کنیهء ابی‌قُحافه بود که در مُرّه به اجداد پیامبر متصل میشد. ابوبکر قبل از اسلام تاجر موفقی بود و مال و ثروت زیادی داشت. مال و ثروت ابوبکر در راه اسلام هزینه شد و به معنای واقعی کلمه وقتی که فوت کرد اندوخته‌ای نداشت‌ . بیشتر مال ابوبکر ، برای خریدن و آزاد کردن برده‌هایی هزینه شد که مسلمان می‌شدند. در تاریخ ، چیزی از شجاعت وی نقل نشده و صفت برجسته‌ای هم نداشته و مهمترین فضیلتی که اهل سنت برای اون نقل می‌کنند اینست که در زمان هجرت پیامبر از مکه به مدینه ، دنبال پیامبر بود و در راه با او همسفر شد و در غار ثور هم با او بود و به اصطلاح یار غار پیامبر بود. البته بعضی از مورخین ، چه شیعه و چه سنی معتقدند که اون ابوبکری که در سفر هجرت به مدینه ، دنبال پیامبر بود ، کس دیگری است. القصه، ابوبکر در مدینه هم باقیمانده ثروت خود را هزینه کرد و برای پیشبرد اسلام از نظر اقتصادی مفید بود. این آقا در زمان حیات پیامبر در مدینه ، شخصیت برجسته‌ای نبود و فقط در ۴ قضیه اسم او آمده که عبارتند از فرماندهی لشکر اسلام برای فتح خیبر که به شکست انجامید😳 ، ماجرای ابلاغ آیات برائت در ابتدای سوره توبه که آن هم نیمه‌کاره ماند و به علی ع سپرده شد و شرکت در سپاه اسامه که علیرغم اصرار پیامبر برای شرکت عموم مردم در این سپاه ، ابوبکر و عمر به مدینه بازگشتند. و آخرین مورد هم نماز خواندن در مسجد به جای پیامبر که در بستر بیماری افتاده بود . اینکه این مسئله واقعا اتفاق افتاده یا نه ، خبر متواتر نیست. اما اهل سنت خیلی این مسئله را بزرگ کرده و معتقدند همین مسئله دالّ بر جانشینی ابوبکر بعد از فوت پیامبر است😳 القصه ، بعد از جریان سقیفه ، این آقا خلیفه شد ولی خیلی‌ها با او بیعت نکردند. از جمله سعد بن عباده ، رئیس قبیله خزرج که قبلا توضیح دادیم سعد بن عباده تا پایان عمر خود با ابوبکر و عمر بن خطاب بیعت نکرد. وی در خلافت عمر به شام کوچ کرد و در حوران نیم‌شبی او را کشته یافتند.😳😳 این آقای سعد بن عباده ، پدر قیس بن سعد است که از شیعیان خاص امیرالمؤمنین ع و امام حسن ع بوده است. علی ع هم با ابوبکر بیعت نکرد و داستان چگونگی بیعت اجباری او را در قسمت قبلی خدمت شما عرض کردم. اینکه بعد از اون و بعد از وفات فاطمه زهرا س ، تکلیف بیعت علی ع با ابوبکر چه شد و آیا علی ع در نمازهای جماعت به امامت ابوبکر شرکت میکرد یانه و ..... خیلی محل اختلافه که مورد بحث ما هم نیست. ابوبکر جمعا ۵ همسر اختیار کرد. یکی از اینها ، اسماء بنت عمیس هست که قبلش همسر جعفر بن ابیطالب ، برادر حضرت علی ع بود و پس از شهادت جعفر در جنگ موته ، با ابوبکر ازدواج کرد و از ابوبکر صاحب فرزندی به نام محمدبن ابی‌بکر شد. وقتی ابوبکر فوت کرد ، اسماء با علی ع ازدواج کرد و محمد بن ابی‌بکر در خانه علی ع و تحت نظر ایشون بزرگ شد و از یاران خاص امیرالمومنین گشت. اسماء ، از جعفر هم فرزند داشت و یکی از اینها ، عبدالله بن جعفر بود که همسر حضرت زینب س شد. بعد از شروع خلافت ابوبکر ، چند اتفاق افتاد که انشالله آنها را فرداشب خدمت شما خواهم گفت. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که ابوبکر بلافاصله بعد از پیامبر خلیفه شد و حدودا دوسال و نیم خلافت کرد. ابوبکر ، خودش را در روش حکومت‌داری ، پیرو کتاب و سنت پیامبر می‌دانست. از مال دنیا چیزی برنگرفت و تا مدتها بعد از شروع خلافت ، حقوق نداشت و به طور کلی رسم نبود که برای خلیفه حقوقی قائل باشند. تااینکه بعد از مدتی حقوق ناچیزی در حد دو دست لباس سالیانه و مقدار اندکی گوشت گوسفند روزانه به او می‌دادند. ابوبکر به اعتراف شیعه و سنی ، زاهدانه زندگی کرد و اگر خیانت‌های او در حق اهل‌بیت که باعث انحرافات اساسی و بنیادین و ماندگار در اسلام شد نبود ، ایراد دیگری نمیشد بر او گرفت. در طی مدت خلافت کوتاه این آقا ، چند اتفاق افتاد که مهم‌ترین آنها عبارتند از : ۱.اعزام سپاه اسامه برای جنگ با رومیان ۲.بیعت علی ع و صحابه با ابوبکر ۳. جنگ با اصحاب رده ۴.آغاز فتوحات ۵. جمع‌آوری قرآن در مورد سپاه اسامه ، همانطور که قبلا خدمت شما عرض کردم ، این دستور پیامبر بود که اسامه بن زید بن حارثه (که فرزندِ پسرخوانده پیامبر محسوب میشد )، به سمت شام لشکرکشی کند و حتما تعداد زیادی از صحابه را با خود ببرد و علی ع در مدینه بماند و همراه با جیش اسامه نرود. همه اینها دستور پیامبر بود و گفتیم اولویت اصلی در این فرمان دور کردن صحابه از مدینه برای فتنه‌انگیزی بود و مبارزه با برخی قبایل پیمان‌شکن در آن منطقه شاید اولویت بعدی بوده است که البته نتیجه جنگ اسامه ، همین مسئله را هم ثابت کرد. خلاصه اینکه چون پیامبر اصرار زیادی به حرکت هرچه سریعتر سپاه اسامه داشت ، ابوبکر هم وقتی به خلافت رسید ، سپاه اسامه را مجهز کرده و دستور حرکت داد و علی ع را هم در مدینه نگهداشت چرا که دستور پیامبر همین بود . اما در مورد خودش و عمر که دستور اکید پیامبر، شرکت آنها در جیش اسامه بود به اجتهاد خودش عمل کرد و خودش و عمر هم در مدینه ماندند. این اسامه از همان ابتدا با خلفا از در سازش درآمد و روابط خوبی با آنان داشت و بعدها هم که امام علی ع خلیفه شد با ایشان بیعت نکرد و به اصطلاح عثمانی مذهب شد.😳 اغلب صحابه با حرکت سپاه اسامه به سمت شام مخالف بودند چرا که اصحاب ردّه که گفتیم مرتدانی بودند که در اواخر عمر پیامبر سربرآورده بودند ، خطر بزرگتری بودند و جنگ با آنان اولویت داشت. اما ابوبکر با استناد به اینکه فرمان پیامبر مبنی بر حرکت جیش اسامه حتما باید اجرا شود ، اهمیتی به نظر بقیه صحابه نداد. خب اگر جنابعالی اینقدر مقیّد به اجرای نظر پیامبر بودی چرا اصرار پیامبر بر ولایت و خلافت علی ع را نادیده گرفتی؟ چرا خودت در راه افتادن سپاه اسامه به سمت شام در زمان حیات پیامبر اینقدر سوسه آمدی؟ چرا وصایای پیامبر در مورد رعایت حال اهل‌بیت را نادیده گرفتی و خلاصه چرا در انحراف دینی که همین پیامبر آورده بود تلاش کردی؟ مورد بعدی ، بیعت علی ع و صحابه دیگر با ابوبکر بود. عرض شد که در جریان حمله به خانه فاطمه زهرا س ، علی را به مسجد بردند و ابوبکر بر روی دست مشت کرده علی دست گذاشت و آن را بیعت حساب کرد. خیلی از مورخین ، بیعت علی ع با ابوبکر را در همین حد می‌دانند. اما برخی از مورخین معتقدند که ۶ ماه بعد از شهادت فاطمه زهرا س ، وقتی که خطر اصحاب ردّه و حتی امپراطوری روم شرقی ، کشور اسلامی را تهدید می‌کرد ، علی ع با ابوبکر رسماً بیعت کرد تا سایر صحابه هم که هنوز بیعت نکرده بودند ، بیعت کنند و به جنگ با اصحاب رده بروند. البته شخص حضرت علی ع در هیچکدام از این جنگها شرکت نکرد و دخالت مستقیم نداشت. اینکه آیا علی ع بعد از این بیعت ، در نمازهایی که در مسجدالنبی و به امامت ابوبکر برگزار می‌شد شرکت میکرد یا نه و اینکه آیا به ابوبکر اقتدا می‌کرد یا فرادا می‌خواند، اینها شدیدا محل اختلاف است و واقعیت و مصالح را نمی‌دانیم. خب انشالله موارد بعدی بماند برای فرداشب. @tarikhbekhanim
باسلام و اما مورد بعدی که در زمان ابوبکر اتفاق افتاد و در همون دوره هم تمام شد و دیگه صحبتی از اون نشده جنگ با اصحاب ردّه و به عبارت دیگر مرتدین است. اگر یادتون باشه گفتیم که در اواخر عمر شریف پیامبر اسلام ص ، در حجاز ، چند نفر ادعای پیامبری کردند. اینها وقتی دیدند کار پیامبر اسلام گرفت و تونست با یک ادعا تمام عربستان را مطیع خودش بکنه ، گفتند خب پس چرا ما نتونیم. غافل از اینکه سخن پیامبر اسلام فقط ادعا نبود و ایشون مویدمن‌عندالله بود. یعنی علاوه بر خصوصیات شخصی و مقام عصمت که داشت ، از جانب خدای واحد هم کمک میشد و صرفا یک ادعای پوچ نبود. تعداد اینها را تا حدود ۶ نفر هم گفتند که معروفترین اونها مسیلمه کذاب و همسرش سجاح هستند . بعد از این دو نفر ، اسود عَنَسی و طُلیحه‌بن خویلد اسدی و اشعث بن قیس کندی هم بودند. این اشعث همان منافق دورویی است که بعدها در صف یاران علی ع درآمد و بعد آمد جزو خوارج شد . دخترش جُعده ، قاتل امام حسن ع شد و پسرش محمدبن اشعث ، در دستگیری مسلم بن عقیل در کوفه نقش اساسی داشت. القصه ،عمر شریف پیامبر اسلام به جنگ و لشکرکشی علیه اینها کفاف نداده بود و موکول به زمان ابوبکر شد. نقل شده که حدود ۶ ماه بعد از فوت پیامبر ، ابوبکر لشکری را به فرماندهی خالدبن ولید و لشکر دیگری را به فرماندهی عکرمه بن ابی‌جهل و لشکر سوم را هم به فرماندهی خالدبن سعید بن عاص به سراغ اینها فرستاد. این خالدبن ولید همان کسی است که خیلی با پیامبر دشمن بود و در جنگ احد هم مشرکین را به دور زدن کوه عینین راهنمایی کرد ولی بالاخره در سال ۷ هجری ایمان آورد و مسلمان شد. عکرمه ، هم پسر ابوجهل بود که تا آخرین روزهای فتح مکه ، ایمان نیاورد تا اینکه مجبور به تسلیم شد. ببینید این آقایون خلیفه ، چه کسانی را دور خودشون جمع کرده بودند و اینها را مقایسه کنید با یاران علی ع همچون عمار و مقداد و سلمان و ابوذر و مالک. القصه ، جنگ با مرتدین حدود یکسال طول کشید و بالاخره سفره اینها جمع شد. یه واقعه اسفناک که در جنگ با اصحاب رده اتفاق افتاد این بود که جنگ با اینها ، با یک مشکلی که بین برخی قبایل بوجود اومده بود مخلوط شد. یعنی بعضی از قبایل گفتند که ابوبکر چجوری خلیفه شده؟ یعنی چه ؟ کی باهاش بیعت کرده؟ ما که اصلا این آقا را نمی‌شناسیم و در غدیر ، شاهد بودیم که علی ع به عنوان خلیفه انتخاب شد و با علی ع هم بیعت کردیم. دیگه این شامورتی بازیا چیه؟ اگر اینطوره ما مسلمان هستیم ، نماز هم میخونیم ، ولی به این دولت مستعجل ، زکات نمیدیم. ابوبکر هم گفت ندادن زکات دالّ بر خروج از اسلامه. بین صحابی اختلاف افتاد . اغلب صحابی گفتند کی میگه زکات ندادن دال بر خروج از اسلامه؟ ابوبکر گفت من میگم. همینه که هست. خالدخان برو همه را بکش. یکی از اینها مالک‌بن نویره بود که آدم شریف و مسلمان معتقدی بود و پا وایساد که من زکات به ابوبکر نمیدم و من اصلا این مردک را قبول ندارم. خالد بن ولید هم با لشکرش سراغ مالک رفت و خودش و همه قبیله‌اش را کشت و همان‌شب با همسر مالک همبستر شد. خبر به مدینه رسید. دوباره بین صحابه اختلاف افتاد که مگر ما نگفتیم کسی که زکات ندهد از اسلام خارج نشده؟ خالد باید قصاص و سنگسار بشه. ابوبکر نگذاشت و خلاصه با ترفندی خالد را نجات داد. از همین واقعه تاریخی خیلی از علمای علم کلام نتیجه گرفتند که کی گفته صحابه ، عادل هستند؟ خالد ، صحابی بود ، مالک بن نویره هم صحابی پیامبر بود. بالاخره یکی از این دوتا از اسلام خارج شده. چجور میشه هم عادل بود هم کافر. ببینید وقتی خشت اول کج گذاشته میشه و حق به حقدار نمیرسه چه مصیبتهایی درست میشه. علی ع هم گلنگ به دست داشت چاه می‌کند و زمین آباد می‌کرد. یکی نرفت نظر علی ع را بخواد. همه توی این مسئله نظر دادند بجز اونی که باید بده. ای خاک بر سر اون جامعه‌ای که علی ع در بین اونها باشه و اصلا باهاش حرف نزنند. هنوز که هنوزه اهل سنت نتونستند با این مسائل کنار بیان. توی همین کانال چندبار عرض کردم که ما شیعه‌ها زیر پتوی گرم و راحت خوابیدیم و داریم از معارف اهل‌بیت استفاده می‌کنیم. اهل سنت‌های بدبخت ، از این معارف محرومند. یکی‌شون میگه همه صحابه معصومند. یکی شون میگه پس چرا همدیگه را کشتند؟ اون یکی میگه عایشه خوبه ، اون یکی میگه پس سوره تحریم در مذمت کی نازل شده؟ اگه از اول به تنه و اصل اسلام چسبیده بودند اینقدر دچار انحراف و مصیبت نمی‌شدند. خب بقیه انشالله بماند برای فرداشب. @tarikhbekhanim
باسلام اتفاق بعدی که در دوران ابوبکر افتاد ، شروع فتوحات بود. فتوحات ، به معنی لشکرکشی برای توسعه کشور اسلامی و قلمرو خلافت است. مورخین اعتقاد دارند که دستور فتوحات را خود پیامبر صادر کرده بود و اگر پیامبر ، فوت نمی‌کرد و زنده می‌ماند، همین کاری را می‌کرد که ابوبکر و خلفای بعدی آغاز کردند و کشور اسلامی را توسعه میداد. در حالیکه برخی از مورخین معتقدند ، پیامبر اسلام دستوری مبنی بر فتوحات نداده و روش پیامبر برای توسعه اسلام هیچگاه اینطور نبوده و اگر پیامبر زنده می‌ماند ، قطعا به این روش عمل نمی‌کرد و مبنای توسعه اسلام را بر اساس توسعه فرهنگی و تبلیغی می‌گذاشت. همان‌طور که در دوره حیات خودش اینچنین بود. یکی از دلایلی هم که علی ع و فرزندانش هیچگاه در فتوحات شرکت نکردند همین بوده که این روش را نمی‌پسندید و معتقد به روش تبلیغی و تالیف قلوب بودند. بعدها این مسئله باز هم در دوره خلافت خود حضرت علی ع ثابت شد. القصه ، فتوحات ابتدا از سمت ایران آغاز شد و بعد از سمت روم شرقی. اما سرعت گسترش فتوحات در روم شرقی بیشتر بود و به عبارت دیگر مقاومت ایرانی‌ها کمی بیشتر از رومی‌ها بود که علت اصلی آن شاید قوی‌تر بودن ارتش ایران بوده. هر دو کشور ایران و روم در نهایت انحطاط قرار داشتند و هر کشور خارجی می‌توانست این فتوحات را انجام دهد. در مبحث تاریخ ایران قبل از اسلام در اینجا خدمت شما عرض کردم که از اواسط دولت خسروپرویز ، وضعیت هردو کشور ایران و روم ، از هر نظر ، بسیار وخیم شده بود. جنگهای طولانی ، هر دو کشور را ضعیف کرده و هر دو کشور آماده تجزیه شده بودند. در ایران بعد از مرگ خسرو پرویز تا به تخت نشستن یزدگرد سوم که ۴ سال طول کشید ، ۶ پادشاه بر سر کار اومدند که دوتا از آنها زن بودند که این سابقه نداشت. حتی بعضی گفتند ۱۲ پادشاه اومدند😳 ببینید اوضاع پادشاهی کشور چقدر آشفته بود که در طی این مدت کوتاه ، این همه پادشاه عوض شد. اتفاقا ، یزدگرد سوم یکی از لایق‌ترین پادشاهان بود و ۱۹ سال سلطنت کرد و خیلی در مقابل اعراب مقاومت نمود اما اوضاع کشور اینقدر پریشان بود که از دست این آقا هم کاری بر نیامد. داستان شروع فتوحات در دوره ابوبکر از اینجا شروع شد که بعد از جنگ با اصحاب رده ، در اواخر سال ۱۱ ، دو نفر عرب از عراق که اون موقع جزئی از ایران بود ، به نام‌های مثنی بن حارثه شیبانی و سوید بن قحطبه شیبانی ، اومدند مدینه نزد ابوبکر . اینها از روسای قبیله بنی‌شیبان بودند و این قبیله ، همون قبیله‌ای هست که در جاهلیت و قبل از اسلام دختران خودشون را زنده به گور میکردند وگرنه همه عربها اینجور نبودند و دختران خودشون را زنده به‌گور نمی‌کردند و اگر اینجور بود که نسل عرب‌ها برمیافتاد.😳😁 و خلاصه اینکه بعضی قبائل خاص فقط اینکار را میکردند. یکی دیگه از کارهای اینها ، راهزنی بود و به عبارتی ، شغلشون این بود که مرتب به مرزهای ایران حمله میکردند و پاسگاه‌های مرزی ایران را خراب میکردند و یا با رشوه می‌خریدند و وارد ایران می‌شدند و شهرها و روستاها را لخت میکردند و می‌رفتند و لذا با اوضاع داخلی ایران خیلی آشنا بودند. اینها اومدند پیش ابوبکر و گفتند آقا چرا نشستی؟ ایران خیلی ضعیف شده . پاسگاه‌های مرزی خراب و ویران ، اوضاع ، آشفته . کارمندان دولت ،مرخص. اختلاف طبقاتی ، زیاد. لشکریان ، گرسنه . مردم ناراضی. پس چته دیگه بیا حمله کن و ایران را بگیر. ابوبکر و بقیه امرای مدینه ، باور نمی‌کردند. چونکه اصلا تصور اینها از ایران یه چیز ماورایی بود. اینقدر این دونفر ، قسم و آیه سرهم کردند که بالاخره ابوبکر یه لشکر به فرماندهی خالدبن ولید جور کرد و دنبال این دو نفر فرستاد و گفت فعلا از باب تست و آزمایش، از حیره شروع کنید ببینید چطوریه. اینها اومدند و با یه حمله کوچیک ، حیره تسلیم شد و جنگ جدی رخ نداد و فهمیدند که واقعا ایران ضعیف شده و بهتره که ادامه بدیم. یه نامه فرستادند برای ابوبکر که آقا لشکر بفرست تا برای تو گونی گونی، طلا بفرستیم. ابوبکر یه لشکر دیگه به فرماندهی سعدابی وقاص فرستاد و خالد را مرخص نمود و اون را به شام اعزام کرد تا به کمک ابوعبیده جراح بره. سعد ، شهرهای انبار و عین‌التمر در غرب عراق را گرفت و بعدش دیگه ابوبکر فوت کرد و ادامه فتوحات افتاد به دوره عمر که خواهیم گفت. از اون ور هم ، خالد بن ولید که به شام و به کمک ابوعبیده جراح رفته بود ، دمشق را فتح کرد که این دمشق یکی از شهرهای بسیار مهم و آباد روم شرقی حساب میشد و فتح اون از فتوحاتی که تا اون موقع در ایران انجام شد مهمتر بود. بعد از فتح دمشق هم ابوبکر فوت کرد و ادامه فتوحات در روم شرقی افتاد برای دوره عمر. یادتون باشه هم ایران و هم روم شرقی در شمال عربستان بودند و یکی در سمت شرق بود و یکی در سمت غرب. نقشه اون را در پایان بحث خدمت شما ارائه میدهم. انشالله بقیه بماند برای فرداشب. @tarikhbekhanim
موقعیت عربستان ، ایران و روم شرقی در زمان ابوبکر @tarikhbekhanim