وحید یامین پور
🔺️این پنج دقیقه را درباره توحید ببینید. نسبت ما با خدا چیست؟ خدا کجای عالم است؟ جهان از خدا پُر شده
🔺️ تصور کنید شخصیت‌های یک رُمان با خود فکر کنند که هیچکس آنها را خلق نکرده و نویسنده و خالق رُمان را نشناسند و به‌یاد نیاورند! همه ما می‌توانیم در خیال خود کسی یا چیزی را بسازیم یا چیزی را که ساخته‌ایم نابود کنیم. نسبت آن مخلوق خیالی با ما چیست؟ این تمثیل به ما کمک می‌کند نسبت خود را با خدا پیدا کنیم. حُکما و فلاسفه از این مثال استفاده می‌کنند برای توضیح توحید. گویی انسان‌ها و کل عالم در خیال خداوند است که جریان دارد. حیات و مرگ و رشد و رفتارش وابسته به خالق اوست. بود آن‌ها به‌بودن او است. آن مخلوقات خیالی چیزی نیستند جز کلمات خالق. رمان‌نویس وقتی در تدارک سرنوشت شخصیت‌های داستان است، به اقتضائات آن شخصیت نظر می‌کند و بعد کلمه‌ای را بر زبان آن شخصیت جاری می‌کند. هر شخصیتی توانایی‌ها و شرایط خاص خودش را دارد و سرنوشت او در نسبت با این توانایی‌ها و استعدادها تعیین می‌شود. با این حال این استعدادها و آن شرایط در خیال خالق‌اند که مجال بودن یافته‌اند. 🔥 گویی ما "کلمه" هایی هستیم در علم خداوند که هروقت او اراده می‌کند ما را به زبان می‌آورد و آنگاه ما موجود می‌شویم. انَّما أَمرهُ إِذَا أَرادَ شَيئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ : چون به چيزى اراده فرمايد كارش اين بس كه مى‏ گويد باش پس [بى ‏درنگ] موجود می‌شود. با این وصف، آیا ممکن است ما چیزی در دلمان بگذرد و خدا از آن آگاه نباشد؟ همه بود ما از بود او است؛ مگر می‌شود شرایطی برای زندگی ما پیش بیاید و این شرایط جز از اراده او، و جز عین ربط ما به او نباشد؟ او از ما به ما نزدیک‌تر است، چنانکه خالق داستان به شخصیت‌های داستانش. (برای توضیح "وحدت وجود" بهترین مثال وحدت نفس انسان با قوای انسان است. ما خودمان را به عنوان یک شخص میشناسیم در عین حال ما همان فکرمان، شهوتمان، غضب‌مان، هیجان‌مان و... هستیم. نه اینکه ما مجموع شهوت و فکر و غضب و هاضمه و... باشیم. در عین حال که یک ذات مشخص داریم و متخلق به اخلاق مرتبه بالا هستیم، ویژگی های مرتبه پایین را هم داریم. فلاسفه به این نوع وحدت می‌گویند "وحدت حقه‌ی ظلّیه".) 🆔️ @yaminpour