در اوایل زندگی، از نظر وضع مالی پریشان بودم. ه راز چند گاهی خدمت آقای می رسیدم و زبان به شکوه می گشودم. ایشان هم آرامم می کرد و می گفت: حاجت تان را می گیرم. مدتی بعد به همراهی آقای حافظیان که از شاگردان بزرگ آیت الله نخودکی اصفهانی بودند و عده ای دیگر قرار شد که برویم و ضریح مطهر (ع) را تمیز کنیم. در موقع تمیز کردن، با زبان ساده و بی آلایش خطاب به حضرت گفتم: آقا جان! یک لقمه نان بده؛ دهان این را ببند. در همین موقع از بالای ضریح یک لقمه نان شیر مال افتاد و من آن را برداشتم و خوردم. لحظاتی بعد بی اختیار حالم دگرگون شد و انقلاب روحی عجیبی پیدا کردم. از آن به بعد کم کم اوضاع مالی ام رو به سامان پیش رفت. راوی: حاج قدیر حریرچی(طلا فروش و مسئول امور زینتی حرم مطهر) جلد سوم، صفحه 205 و 206. .