🌴 #یازینب...
#کتاب_طیب_حر_نهضت_امام_خمینی🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🌷🕊#شهید_حاج_طیب_رضایی🌷🕊 فصل هشتم..(قسمت
🌹🍃 : 🌷🕊🌷🕊 فصل هشتم..(قسمت ششم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊🕊 سه روز از ورود امام خمینی( ره) به ایران گذشت. من در آن روزها جزو نیروهای محمد بروجردی بودم ما به همراه دیگر نیروهای انقلابی به صورت مسلح در مدرسه رفاه و محل استقرار حضرت امام مستقر بودیم هنوز دولت بختیار بر سر کار بود شرایط امنیتی دشواری داشتیم اما همه آماده جانفشانی در راه اهداف امام و انقلاب بودیم. غزوب روز چهاردهم بهمن ماه ۱۳۵۷ همه ما به صورت مسلح در کوچه های اطراف مدرسه مستقر بودیم حاج مهدی عراقی به سراغ ما آمد. حاجی رو به محمد بروجردی کرد و گفت: با یک سری از بچه ها بروید حرم شاه عبدالعظیم. آقا می خوان امشب برای زیارت به حرم بروند حاج مهدی از نزدیک ترین یاران رهبر انقلاب بود فقط او اجازه داشت به اتاق خصوصی حضرت امام برود. چند دقیقه بعد چند خودرو پر از نیرو شد. یک جیپ آهو و چند تا ماشین حرکت کردیم و خودمان را رساندیم به حرم مطهر. حدود بیست نفر مسلح در اطراف و داخل حرم مستقر شدیم. آن زمان در ساعت پایانی شب درب حرم را می بستند البته حرم مثل حالا گسترده نبود یک صحن و شبستان اصلی بود و چندین قبرستان که در اطراف صحن قرار داشت. ساعت ده شب بود حرم تقریبا خالی شده و سکوت همه جا را فرا گرفته بود درست در همین موقع سه خودروی شخصی پر از نفرات با عبور از خیابان های فرعی به سمت درب اصلی حرم از طرف بازار آمدند نفرات خودرها پیاده شدند من که جلوی درب حرم بودمم و به استقبالشان رفتم حاج مهدی عراقی و آقای خلخالی و حاج آقا صفا به همراه چند نفر دیگر از محافظین جلو آمدند در میان آنها ناگهان چشمم به چهره نورانی حضرت امام افتاد. سید احمد آقا در کنار امام بودند این جمع حضرت امام را مانند نگین در بر گرفته بودند و راهی حرم شدند برخی از افراد که از حرم خارج می شدند با ناوری به چهره امام خیره شدند یک نفر از میان مردم دوید توی بازار و با شور هیجان فریاد می زد مردم، امام، مردم، امام.. حضرت امام بلافاصله وارد حرم و مشغول زیارت و نماز شدند مردم و همسایگان حرم برای دیدار با امام هجوم آوردند ما هم درب سمت بازار را بستیم و اجازه ورود ندادیم اما مردم از در و دیوار هجوم آوردند و وارد شدند حضرت اما پس از پایان زیارت به سراغ مزار برخی علما که در حرم ذفن شده بودند رفته و مشغول قرائت فاتحه شدند جمعیت داخل محوطه بسیار زیاد شد هر کسی از هر طریق خود را به داخل حرم می رساند تا چهره امام عزیز را ببیند. حاج مهدی عراقی و دیگر نزدیکان تصمیم داشتند که هر چه زودتر امام را بازگردانند. ما هم تا جایی که امکان داشت جمعیت را متفرق کردیم و راهی را برای خروج امام باز کردیم من دوباره رفتم و در جلوی درب حرم ابتدای بازار مستقر شدم. امام به جلوی در رسید به سمت من آمد و گفت: سید می دونی قبر طیب کجاست؟با تعجب گفتم: اره پشت حرم توی باغچه علیجان چطور مگه؟ بی معطلی گفت سریع بیا راه رو نشون بده امام می خوان برن سر قبر طیب هیچ کدوم ما بلد نیستیم. همین طور که می دویدم گفتم: امام خسته شده راه قبر طیب برای امام زیاده. وقتی رسیدم جلوی درب حرم، حاج مهدی عراقی گفت: بلدی قبر طیب کجاست؟ گفتم آره بچه محل ما بوده چند بار اومدم سر قبرش. من جلوتر از بقیه راه افتادم آن موقع مثل حالا نبود جمعیت محافظین و همراهان امام که حدود سی نفر می شدند از فاصله ده متری پشت سر من حرکت کردند امام بعد از لحظاتی که به قبر طیب خیذه شده بود به حالتی شبیه رکوع خم شدند و دستشان را روی قبر طیب گذاشتند و مشغول قرائت فاتحه شدند. حاج مهدی عراقی درست در کنار امام ایستاده بود. بعد از قرائت فاتحه ، حضرت امام جمله ای به اطرافیان گفتند و آماده بازگشت شدند. دقایقی بعد خوردوی حامل حضرت امام و همراهان ایشان به سمت مدرسه رفاه حرکت کرد ما هم بلافاصله نیروها را جمع کردیم و برگشتم صبح فردا حاج مهدی عراقی را دیدم که مشغول صحبت با محمد بروجردی بود جلو رفتم و پرسیدم حاج آقای عراقی ببخشید یه سوال؟ حاج مهدی کلام خودش را قطع کرد و گفت: بفرمیید من هم بی مقدمه گفتم: حضرت امام بعد فاتحه سر قبر طیب چیزی گفتند؟ حاجی نگاهی به صورت من انداخت و گفت: بله آقا جمله عجیبی گفتند که برای من هم جای تعجب داشت حضرت امام بعد از اینکه فاتحه خواندند به سمت قبر طیب اشاره کردند و گفتند: طیب تو که عاقبت به خیر شدی دعا کن خمینی هم عاقبت به خیر بشه. 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---