.
5️⃣ «مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ؛ ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ؛ ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ»
خدا انسان را از نطفهای آفرید و قد و قواره زندگی اش را رقم زد؛ سپس راه پیمودنش را آسان کرد؛ سپس او را میمیراند و در قبر میکند.
اگر انسان این سیر را جدی بگیرد، مرگ و در قبر رفتنش را خیلی جدی میگیرد؛ و میفهمد که دنیا فقط مسیری است که باید بپیماید تا به مرگ و قبر برسد؛ و اصل کار و همه تلاشهایش برای بعد از آن است.
🤔همه مشکلات زندگی ما در این است که این مسیر و مسافرخانه را با خانه اشتباه گرفتهایم.
📜حکایت
ابونصر از ابوجید قمی از علی بن احمد دلال قمی حکایت کرده است که:
سراغ ابوجعفر محمد بن عثمان (دومین نائب از نواب اربعه امام زمان ع) رفتم که احوالش را بپرسم، در مقابلش تخته چوبی دیدم که حککنندهای در حال حک کردن بر آن بود و آیاتی از قرآن و اسماء ائمه ع را در حواشی آن مینوشت. گفتم: سرورم! این تخته چیست؟
فرمود: این برای قبرم است که در آن گذاشته شود و من را بر آن بگذارند – یا گفت: مرا بدان تکیه دهند. و امروز کارش تمام شد و من هر روز در این قبر میروم و مقداری قرآن میخوانم و بیرون میآیم. – [ابوجید ادامه میدهد:] و به گمانم علی بن احمد گفت که ابوجعفر دستم را گرفت و آن [قبر] را هم به من نشان داد - و گفت که در روز فلان و ماه فلان و سال فلان من به نزد خدایم میشتابم و در آن قبر دفن میشوم و این تخته همراهش گذاشته شد.
پس چون از نزد وی بیرون آمدم آنچه را گفته بود نوشتم و همواره مترقب آن بودم تا اینکه وی بیمار شد و درهمان روز از همان ماه از همان سالی که گفته بود رحلت کرد و در آن دفن شد.
ابونصر میگوید: این مطلب را از افراد دیگری، از جمله ام کلثوم دختر ابوجعفر هم شنیدم.
📚الغيبة (للطوسي)، ص365؛ فلاح السائل، ص74
@yekaye
#عبس_21