🌴
#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹
#حکمت_شماره_283
و قال عليهالسلام
جَاهِلُكُمْ مُزْدَادٌ، وَ عَالِمُكُمْ مُسَوِّفٌ.
امام عليه السلام فرمود:
نادانهاى شما (پيوسته) بر اعمال خلاف خود مىافزايند
و دانشمندانتان امروز و فردا مىكنند.
شرح و تفسير
عالم و جاهلِ شما، هر دو خطاكارند
امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانۀ خود كه جنبۀ گله و اظهار ناراحتى از مردم آن زمان و اطرافيانش دارد و در عين حال بر بسيارى از مردم هر عصر و زمان صادق است مىفرمايد:«(شما چگونه جمعيتى هستيد كه) افراد نادانتان پيوسته بر اعمال خلاف خود مىافزايند و دانشمندانتان امروز و فردا مىكنند»؛ (جَاهِلُكُمْ مُزْدَادٌ، وَ عَالِمُكُمْ مُسَوِّفٌ) .
آنها كه نادانند براثر نداشتن بصيرت به راه خلاف افتادهاند و آنهايى كه عالم هستند گرفتار ترديد و ضعف تصميمگيرى و اراده هستند و به همين دليل جامعۀ شما از درون ته شده است.
اين در حالى است كه عالمان بايد قدوه و اسوه باشند و راه تهذيب نفس و اصلاح جامعه را به مردم نشان دهند و جاهلان نيز بايد از نور علم عالمان بهره گيرند و در مسير اصلاح خويش و جامعۀ خود باشند.
همانگونه كه اشاره شد، در كتاب تمام نهج البلاغه اين جمله به شكل ديگرى نقل شده كه حضرت مىفرمايد:
«وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ، وَ قَارِئُهُمْ مُمَاذِقٌ، وَ جَاهِلُهُمْ مُسَوِّفٌ مُزْدَادٌ؛ دانشمندانشان (در آن زمان) منافقند و قاريان قرآنشان رياكار و جاهلانشان امروز و فردا مىكنند و پيوسته بر اعمال خود مىافزايند».
در خطبۀ ٢٣٣ نيز كلامى شبيه به اين بود. در بسيارى از خطب نهجالبلاغه يا نامهها و كلمات قصار، شكايت امام عليه السلام را از مردم زمان خود مشاهده مىكنيم تا آنجا كه در خطبۀ قاصعه (خطبۀ ١٩٢) مىفرمايد:
«أَلا وَ إِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللَّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْكُمْ بِأَحْكَامِ الْجَاهِلِيَّةِ؛ به هوش باشيد كه شما دست از ريسمان اطاعت الهى برگرفتهايد و با تجديد رسوم جاهليت دژ محكم الهى را دَرهم شكستهايد».
سپس ادامه مىدهد:
«وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً وَ بَعْدَ الْمُوَالاةِ أَحْزَاباً مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلامِ إِلَّا بِاسْمِهِ وَ لا تَعْرِفُونَ مِنَ الْإِيمَانِ إِلَّا رَسْمَهُ؛ بدانيد شما پس از هجرت (از كفر به ايمان) همچون اعراب جاهليت شدهايد و بعد از اخوت و اتحاد و الفت، به گروههاى پراكنده تقسيم گشتهايد، از اسلام، به نام آن اكتفا كرده و از ايمان جز تصور و ترسيمى نمىشناسيد».
سرچشمۀ همۀ اين مصائب و بدبختىها انحرافاتى بود كه در مسئلۀ خلافت واقع شد، بهويژه در عصر خليفۀ سوم كه بيتالمال به شكل كاملاً نادرستى تقسيم مىشد و مقامات مهم جمهورى اسلامى آن زمان، به افراد نالايق و ناصالح سپرده شد. فتوحات، غنائم زيادى را نصيب مسلمانان كرد و گروهى مست مال و ثروت شدند و كارشان به جايى رسيد كه جاهلان، غرق گناه گشتند و عالمان، بىاراده و فاقد تحرك، و همان شد كه امام عليه السلام در كلام حكيمانۀ بالا در جملۀ كوتاهى آن را آورده است.
به يقين، اين وضع مخصوص مردم آن زمان نبود، بلكه در هر زمان ديگر در شرايط مشابه روى مىدهد؛ جاهلان، غرق گناه مىشوند و عالمان، فاقد احساس مسئوليت. و در عصر و زمان ما نيز اين مسئله كم و بيش نمايان است.
نكته
بلاى «تسويف»
يكى از خطرناكترين وسوسههاى نفس و شيطان مسئلۀ تسويف است؛ يعنى انسان به اشتباهات و خطاهاى خود واقف مىشود؛ ولى پيوسته امروز و فردا مىكند تا فرصتها مىگذرند. يا اسباب اطاعت فراهم است؛ ولى در استفادۀ از آن تأخير مىاندازد تا فرصتها از دست مىروند.
امام باقر عليه السلام مىفرمايد:
«إِيَّاكَ وَ التَّسْوِيفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ يَغْرَقُ فِيهِ الْهَلْكَى؛ از تسويف بپرهيز كه دريايى است كه گروه (زيادى) در آن غرق مىشوند». ١
اميرمؤمنان على عليه السلام - طبق روايتى كه علامۀ مجلسى رحمه الله در بحار الانوار آورده است - دربارۀ گروهى از غافلان مىفرمايد:
«الشَّيْطَانُ مُوَكَّلٌ بِهِ يُزَيِّنُ لَهُ الْمَعْصِيَةَ لِيَرْكَبَهَا وَ يُمَنِّيهِ التَّوْبَةَ لِيُسَوِّفَهَا؛ شيطان بر او مسلّط شده، معصيت را در نظرش جلوه مىدهد تا مرتكب شود و توبه را با آرزوها به تأخير مىاندازد». ٢
قرآن مجيد در سورۀ «نساء» در مورد وسوسههاى شيطان نسبت به گنهكاران مىگويد: «يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُوراً» ؛شيطان به آنها وعدهها (ى دروغين) مىدهد و به آرزوها سرگرم مىسازد در حالى كه جز فريب و نيرنگ، به آنها وعده نمىدهد.(و همين امر سبب مىشود آنها توبه و بازگشت به سوى خدا را تاخير بيندازند)». ٣