خلقیه هستیم، سلطان کبریاى حقّ جلّ جلاله در قلـب مـا تجلّى نکند . پس، از آداب تکبیر آن است که سالکواقف در صورت آن نشود و به لفظ تنهـا و لقلقـه لـسان اکتفا نکند؛ بلکه در اول امر، به قوت برهان و نـور علـوم الهیه قلـب را از کبریـاى حـقّ و قـصر عظمت و جلال به ذات مقدس جلّت عظمته و به فقر و ذلّت و مـسکنت کافّـه سـکنه امکـانى و قاطبه موجودات جسمانى و روحانى با خبر کند؛ و پس از آن، به قوت ریاضت و کثرت مـراودت و انس تام قلب را زنده به این لطیفه الهیه نماید و سعادت و حیات عقلى روحا نى بخشد. و چون فقر و ذلّت ممکن و عظمت و کبریاى حق جلّت قدرته نصب العین سالک شد و تفکّر و تذکّر به حد نصاب رسید و قلب را انس و سکونت حاصل شد، در همه موجودات آثار کبریا و جلال حـق را به عین بصیرت مشاهده کند و علل و امراض قلبیه علاج شود؛ پس، لذت مناجـات و حـلا وت ذکر اللَّه را دریابد و قلب مقرّ سلطان کبریاى حق جلّ جلاله شود، و در ظاهر و بـاطن مملکـت آثار کبریا ظاهر گردد و قلب و لسان و سرّ و علن با هم موافق شوند؛ پس، تمـام قـواى بـاطن ظاهر و ملک و ملکوت تکبیر گویند و یکى از حجـب غلیظـه مرتفـع شـود، و یـک مرحلـه بـه حقیقت نماز که معراج قرب است نزدیک شود . و اشاره به بعض از آنچه ذکر شد نموده در حدیثى که از علل منقـول اسـت از حـضرت صـادق سلام اللَّه علیه در حدیث طویلى که در آن حدیثْ وصف معراج را فرموده : قال: انْزَلَ اللَّه الْعزیزُ الْجبار علَیه محملًا منْ نُورٍ، فیه اربعونَ نَوعا مـنْ انْـواعِ النُّـوِر کانَـت محدقَـۀً حولَ الْعرْشِ؛ عرْشُه تَبارك و تَعالى تَغْشى ابصار الّناظرین . اما واحد منْها فَاصفَرُ؛ فَمنْ اجلِ ذلـک اصفَرَّتالصفْرَةُ . و واحد منْها احمرُ؛ فَمنْ اجل ذلک احمرَّ ت الْحمرَةُ . الى انْ قالَ : فَجلَس فیـه ثُـم عرَج بِه الَى السماء الدنْیا . فَنَفَرت الْملائکَۀُ الى اطراف السماء؛ الى انْ قالَ : فَجلَس فیه ثُم عرَج بِـه الى السماء؛ ثُم خَرَّت سجداً، فَقالْت : سبوح قُدوس ربنا و رب الْملائکۀِ و الرُّوحِ؛ ما اشْبه هذَا النُّـور بِنُورِ ربنا فَقال جِبرَئیلُ : اللَّه اکْبـرُ، اللَّـه اکْبـرُ . فَـسکَت الْملائکـۀُ، و فُتحـت الـسماء ،و اجتَمعـت الْملائکۀُ؛ ثُم جاءت و سلَّمت علَیه صلَّى اللَّه علیه و آله و آله افواجاً ... ( الحدیث 195 .( و در این حدیث شریف اسرارى بزرگ است که دست آمال ما از آن کوتـاه اسـت . و آنچـه ذکـر کردنى است اکنون از مقصد ما خارج است، مثل سرّ تنزل محمل از نور، و سرّ کثرت انوار، و سرّ کثرت نوعیه، و سرّ عدد اربعین، و سرّ تنزیل خدا آن را ، و سرّ احاطه آنها حول عرش، و حقیقت عرش در این مقام، و سرّ اصفرار صفره و احمرار حمره به واسطه آنهـا، و سـرّ نفـور فرشـتگان، و سجده کردن آنها و تسبیح و تقدیس آنها، و تشبیه کردن آنها آن را به نور پروردگـار، الـى غیـر ذلک که بیان در اطراف هر یک طولانى است . و آنچه تن اسب بـا ایـن مقـام دارد و شـهادت بـر مطلب ما مى دهد، آن است که ملائکۀ اللَّه به واسطه تکبیر جبرئیل ساکت و مطمـئن شـدند، و اجتماع بر گرد شمع جمع ولى مطلق کردند؛ و به واسطه تکبیر فتح آسمان اول گردیـد و یکـى از حجب، که بین راه عروج الى اللَّه بود، خرق گردید . و باید د انست که این حجـب کـه در اذان خرق و رفع شود غیر از حجبى است که در تکبیرات افتتاحیه است؛ و شاید پس از این اشاره به این معنى بیاید ان شاء اللَّه . و شاید این که در اقامه دو تکبیر وارد است، براى آن است که سالک قـواى خـود را در محـضر اقامه نموده و از کثرت تا اندازه اى رو به وحدت رفته تکبیر ذات و اسـماء و یـا اسـماء و صـفات کند؛ و شاید در تکبیرِ ذات و اسماء تکبیرِ صفات و افعال منطوى باشد الصلاة امام خمینى رضوان االله تعالی علیه https://eitaa.com/zandahlm1357