ماهی‌های کوچک من آسیه نیک صفات امروز باید روز خوبی باشد. به خودم قول داده ام بعد از سه سال، یادداشت روزانه نوشتن را شروع کنم. دیروز کتابخانه را مرتب می کردم، رسیدم به قفسه ی یادداشت روزانه ها، هر سال یا هر فصل دفتری داشت. یک نصفه روز طول کشید تا مرتبشان کنم. شانزده سال از زندگی ام را مرور کردم. خندیدم، حرص خوردم،گریه کردم. به فکر فرو رفتم. آخرین دفتر برای سه سال پیش بود. خرداد ماهی که خیلی خوب و شیرین شروع شد ولی تلخ و غم انگیز به پایان رسید. آخرین یادداشت دقیقا برای صبحی بود که بنا بود بروم سونوگرافی و دو قلوها را برای اولین بار ببینم. قند توی دلم آب می شد. نگران بودم، وضعیتم طبیعی نبود. ولی من همیشه توی زندگی ام امیدوار بودم. همیشه کفه ی رجا برایم از خوف سنگین تر بود. با خودم گفتم سونو که تمام شود می روم دکتر نتیجه را نشان می دهم آمپولی برایم می نویسد و ادامه این بارداری شیرین را تجربه می کنم. @zane_ruz ارتباط با ادمین: @zaneruz97