حرف حرف عروس تازه رسیده است فرزانه مصیبی چند وقتی است توی خانه ما همه اش جنگ و دعواست. بین من و پسرم. بین پسر و دخترم و همین طور بین دو تا پسرهام. این وسط فقط دختر بزرگم که ازدواج کرده و رفته سر زندگی خودش، تقریبا بی طرف است هرچند که او هم گاهی هیزم زیر آتش می زند. چند سال پیش که همسرم ناغافل فوت کرد هر چهار فرزندم مجرد بودند. کم سن و سال نبودند ولی ازدواج هم نکرده بودند. پسر بزرگم کسب وکار پدرش را ادامه داد و به بهترین نحو زندگی مان را چرخاند. دختر بزرگم را که شوهر دادم با پسرها و دختر کوچکم دست توی دست هم گذاشتیم و جهیزیه ی تمام و کمالی به او دادیم. چند ماه پیش پسر بزرگم که حالا چهل و دو سالش شده برای اولین بار گفت می خواهد زن بگیرد. سامان پسر فوق العاده محجوب و آرامی است. سرش به کار خودش است و با کسی کاری ندارد. خیلی دختر بهش معرفی کردیم و ازش جوابی نگرفتیم. تا به حال با دختری ارتباط نداشته و هیچ وقت حرف زن گرفتن نزده بود... @zane_ruz ارتباط با ادمین: @zaneruz97