#داستان
نشانههای سهگانه
سیده زهرا طباطبائی
ابوالادیان افسار اسبش را کشید. دم دروازه سامرا ایستاد و پیش از آنکه وارد شهر شود، اندکی درنگ کرد. احساس کرد چیزی در سینه اش سنگینی می کند. انگار آهنی گداخته را روی سینه اش می فشردند. دردی همراه با حرارتی جان سوز راه نفسش را تنگ کرد و صدایی در سرش پیچید. صدا، صدای مولایش حسن بن علی علیه السلام بود که با لحنی آرام در گوش ابوالادیان تکرار شد و خاطرات پیش از سفر را برایش زنده کرد.
پانزده روز پیش بود که مولایش انبوهی رقع به دستش داد. ابوالادیان تک تک نامه ها را نگاه کرد و دست خط رویشان را خواند: احمد بن علی، موسی بن محمد و.... صاحب تمامی نامه ها را شناخت. همگی از دوستداران امام حسن بودند که در شهر مدائن زندگی می کردند. ابوالادیان رقع ها را در کیسه ریخت و چشم های ریز گرد شده اش را دوخت به مولایش. امام در پاسخ نگاه پرسشگرانه ابوالادیان فرمودند: «این نامه را بردار و به سوی مدائن حرکت کن! بدان که سفرت ۱۵ روز طول می کشد و پانزدهمین روز که وارد سامرا می گردی خواهی دید...»
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97