سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی! محاصره ی تبریز در زمان استبداد صغیر توسط قشون دولتی شرایط بسیار سختی برای مردم پدید آورده بود. هم زمان مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان برای اعاده ی مشروطیت به پاخاستند و به دنبال این حوادث دسته ای در تبریز به نام «فوج نجات» تشکیل شد. فوج نجات، گروهی شبه نظامی بود که در دوران جنبش مشروطه ایران و محاصره تبریز، به منظور شکستن محاصره شهر تبریز برای رسیدن مردم به آذوقه به وجود آمده بود. شاید ندانید و برایتان جالب باشد رهبری این گروه را یک معلم جوان امریکایی به نام «هوارد باسکرویل»، بر عهده داشت. در تاریخ آمده است که هوارد باسکرویل دوره ی سربازی را د ر آمریکا دیده بود و در آن زمان تصمیم گرفت کلاس درس خود را از مدرسه به خط مقدم جنگ منتقل کند. بر اساس روایات تاریخی، باسکرویل گفته است: «به جای نقالی تاریخ مردگان تصمیم دارم مشق نظامی به جوانان بیاموزم.» در همین ایام کشته شدن سیدحسن شریف زاده دوست و یار نزد یک باسکرویل او را آن چنان متأثر و خشمگین کرد که در جواب همسر کنسول آمریکا که از او خواسته بود از صف مشروطه خواهان جدا شود ، ضمن پس دادن پاسپورتش گفت: «تنها فرق من با این مردم، زاد گاهم است و این فرق بزرگی نیست.» باسکرویل د ر ۳۰ فرورد ین ۱۲۸۸ در نبرد فوج نجات برای شکستن محاصره ی تبریز، بر اثر شلیک گلولهای به سینه اش کشته شد. در مراجعه به اسناد تاریخ این مراسم چنین شرح داده شده است: «در کلیسای آمریکایی در اثر ازدحام مردم جا نبود و در مسیر جنازه جمعیت غریبی بود، جنازه میان صفوف مجاهدین و در پیشاپیش شاگردان و سربازان او رو به گورستان ارامنه تبریز حرکت داده شد. اولیای مدرسه مموریال و شخصیت های آمریکایی نیز در صف مشایعین بودند. هزاران تن دورتادور فضای گورستان را گرفته بودند. برخی از مورخین نوشته اند: «در سال ،۱۹۵۰ محمدعلی مهدوی، لوح یادبودی، بر سر مزار باسکرویل نصب کرد که بر روی آن شعری از عارف قزوینی، شاعر ملی ایران، کنده کاری شده بود.» عارف قزوینی، در سال ۱۳۰۲ خورشیدی در سفری که به تبریز داشته و در مجلس یادبودی که بر مزار باسکرویل برگزار شد، این شعر را برای وی سرود: سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی / ما را ز سرِ بریده می ترسانی؟ ما گر ز سرِ بریده می ترسیدیم / در محفل عاشقان نمی رقصیدیم @zane_ruz ارتباط با ادمین: @zaneruz97