😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚
#داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 764
👈 وجوه برادرش را زیاد نکرد
شیخ مرتضی انصاری رضوان اللّه تعالی علیه برادری داشت به نام شیخ منصور که از دانشمندان بزرگ و جلیل القدر بوده است، ولی بسیار تنگدست و فقیر.
یک روز مادرش دلش بحال او می سوزد و به برادر بزرگش شیخ مرتضی انصاری که در آن وقت، مرجع وحید و یگانه شیعه بود، گله کرد و زبان به اعتراض گشود و گفت: تو می دانی که برادرت منصور با این عائله سنگین، با شدّت فقر بسر می برد، و ماهانه ای که به او می دهی، سدّ احتیاجات او را نمی کند، در صورتی که اینهمه اموال، تحت تصرّف توست، و می توانی به او بیش از دیگران کمک کنی.
شیخ خوب به حرفهای مادرش گوش می دهد و بعد از تمام شدن سخنان مادرش کلید اتاقی را که وجوهات شرعی در آن بود تحویل مادر می دهد و با لحنی مؤدبانه و خاضعانه می گوید: «مادر بیا این کلید را بگیر و هر چه پول برای منصور می خواهی بردار، به شرط اینکه مسئولیتش را قبول کنی، وبال آن به دوش خودت باشد و عواقب دردناک قیامت را تحمل کنی.
این اموالی که نزد من است، حقوق یک مشت فقیر و بدبخت و بیچاره و مستمند است که باید بطور مساوی بین آنها تقسیم شود و همه تهیدستان و تنگدستان در این باب یکسان هستند و مثل داندانهای شانه در یک سطح می باشند و هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند.
مادرم اگر جوابی برای فردای قیامت، در قبال این مبلغ اضافی داری که برای منصور بر می داری، داری!، هر چه می خواهی انجام بده ولی بدان، حسابی در پیش است که خیلی دقیق و سخت و هولناک و مشکل.
مادر شیخ که خود عنصر تقوا و فضیلت و خدا ترسی بود، وقتی این جملات را شنید، از خوف خدا لرزه بر اندامش افتاد و از گفته خویش توبه کرد و در حالی که کلید را به فرزندش تقدیم می کرد، از او پوزش طلبید و مستمندی منصور را فراموش کرد.
📗
#سیمای_فرزانگان، ج 3
✍ حجت الاسلام رضا مختاری
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌴 مطالب صلواتی📚 کپی صلواتی 🌴
🙏 با انتشار مطالبِ ارزشمند ما را یاری نمایید، تا نقش بزرگی در رشد تربیتی و اخلاقی جامعه اسلامی، داشته باشیم