💠 داستان تخیلی
#تسخیر_زمین
💠 قسمت دوازدهم
خناس ، انگشتر را از ساروز گرفت و به طرف بیت المقدس رفت
دنیای شیطانها ، از دنیای انسانها کاملا جداست ؛
و به هیچ طریقی نمی توانند وارد دنیای همدیگر شوند
مگر اینکه ، دروازه شیاطین باز شود
و یا اینکه کسی ، انگشتر سه سنگ را داشته باشد ،
کسی که آن انگشتر را داشته باشد ،
فقط خودش می تواند در دنیای انسانها تصرف کند
به خاطر همین ، خناس انگشتر را گرفت و تنها رفت
خناس پس از دیدن درب گفت :
این درب ، مخلوطی از سنگ و شیشه و آهن و چوب و خاک و آتیش است
در زمان سلیمان ، توسط اجنه و شیاطینی که دربند او بودند ، ساخته شد
این درب ، به هیچ وجه باز شدنی نیست مگر اینکه ...
خناس به فکر عمیقی فرو رفت
ناگهان به صورت دود درآمد و به طرف درب ، پرواز کرد
تمام سلول ها و مولکول هایش ، رگهای آهنی در را پر کردند
خناس ، تا قفل مرکزی درب نفوذ کرد
ناگهان رگها و تَرَکها ، نورانی شدند
زنجیرها و تسمه های آهنی درب ، به حرکت درآمدند و درب باز شد .
خناس ، دوباره جمع شد و به حالت اولش برگشت
نظامیان آمریکا و اسرائیل ، وارد درب شدند
آنها وارد سالن بزرگ و تاریکی شدند که وسط آن ، میز کوچکی قرار داشت
و روی آن میز ، حباب هاله ای و نورانی شکل ، قرار داشتند که درون آن ، سه نگین سبز و سفید و قرمز ، بودند
خناس ، به سرعت ، به سمت آن نگین ها رفت ؛ که ناگهان ، یک شی ای مانند ستون و چماق سیاه ، خناس را با ضربه ای سنگین ، از آن نگین ها دور کرد .
آن شی سیاه سر جای خودش برگشت
همه نظامیان ، با نگاهشان ، انتهای این ستون را از پایین به بالا تعقیب می کردند
که ناگهان ، دو تا چشم بزرگ در سقف تاریک ، باز شد
همه از ترس به عقب برگشتند
یک شی سیاه و بزرگ ، روی سقف سالن بود
از دهانش ، آتشی تف کرد
آتش به دیوار اصابت کرد
و دورتادور سالن ، به طرز زیبایی ، آتشی شد و همه جا روشن شد
نظامیان ، از دیدن آن موجود بزرگ ، تعجب و ترسیده بودند
عنکبوتی بود که پنجاه متر ، ارتفاع داشت
خناس ، دوباره به طرف عنکبوت دوید
عنکبوت هم آتشی از دهانش بر سر خناس انداخت
خناس ، سوزانده شد و دوباره به حالت اولش برگشت و دوباره حمله کرد
عنکبوت ، با یکی از پاهایش ، شکم او را درید و با پای دیگرش ، سر و دست و پای او را قطع کرد ، و با پای اول ، او را در زمین له کرد
💠 ادامه دارد ... 💠
📝 نویسنده : حامد طرفی
👈
#کانال_داستان_و_رمان
#تلاش_کن #طلاش_کن💰
@Be_win ☘ مسیرسبز
اینجا زندگیتو متحول کن 👆
نگی نگفتی مدیریت ذکراباد