#راه_روشن
🌹 امام محمدباقر علیهالسلام فرمودند:
🔺 وَ اللَّهِ لَتُمَیزُنَّ وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصـُنَّ وَ اللَّهِ
لَتُغَرْبَلُنَّ کمَا یغَرْبَلُ الزُّؤَانُ مِنَ الْقَمْح
🔻به خدا سوگند آزموده میشوید
امتحان میشوید، غربال میشوید؛ آن سان که گندم غربال
میشود و از شلتک جدا میگردد.
📚 کتاب یومالخلاص، ج ۱ ، ص۳۶۶
#راه_روشن
🌹 امام خمینی (ره):
🔺 همه ما با هم برادر و با هم براى حفظ يك امانتى كه خدا به دست ما داده است و سپرده است [تلاش نماييم] و هم سفارش مى كنم به همهاشخاصى كه در هر جا صحبت مى كنند، يا- فرض كنيد كه- قلمفرسايى مى كنند كه تضعيف قواى انتظامى، سپاه پاسداران، تضعيف اسلام است. تضعيف لشكر اسلامى، تضعيف اسلام است؛ تضعيف ژاندارمرى تضعيف اسلام است، تضعيف- عرض مى كنم- ساير قواى مسلح و انتظامى تضعيف اسلام است.
📚 صحیفه امام؛ ج۱۳؛ ص۴۴
#راه_روشن
🌹 امام خامنهای:
🔺 امنیت، بسیار مهم و زمینه ساز پیشرفت است؛ اگر در خارج مرزها جلوی دشمن گرفته نشود، #امنیت داخلی هم از بین میرود. لازمه رفع تهدیدهای نظامی اقتدار نیروهای مسلح است. گاهی سخنانی از جانب برخی مسئولان مطرح شده که رفع تهدید جنگ بدلیل فلان اقدام بوده، درحالیکه این سخنان صحیح نیست. تنها عامل رفع تهدید #اقتدار_نظامی و ایجاد رعب در دشمن است.
۹۵/۶/۲۸
🌀 تئوریزهکردن ترس، انگار یکی از رسالتهای برخی اهل علم در حوزه و دانشگاه است!
🔻 #از_غیر_خدا_نترسیم (ج۱) - ۱
🔹 همه میدانند که ترسیدن چیز خوبی نیست؛ ولی آنجایی که انسان شروع میکند به توجیهکردنِ ترس یا تئوریزهکردن ترس، آغاز همۀ گرفتاریهاست و فاجعۀ بشری و انسانی در اینجاها رخ میدهد.
🔹 توجیهکردن ترس و بالاتر از آن «تئوریزهکردن ترس» انسان را بدبخت میکند و الّا اگر انسان از یک چیزهایی بترسد و بگوید «بله من میترسم» با اینکار، انگار راه نجات را برای خودش باز گذاشته و موجب انحراف جامعه هم نمیشود.
🔹 اگر کسی بگوید: «من از فقر میترسم، از دشمن میترسم، از ضررکردن میترسم...» چنین کسی، خودآگاهی دارد و ترس خودش را توجیه نمیکند. اما کسی که بترسد ولی ترس خود را توجیه کند، این خیلی بد است.
🔹 تئوریزهکردن ترس، خیلی بدتر از توجیهکردن ترس است. انگار یکی از رسالتهای برخی از اهل علم در حوزه و دانشگاه این است که ترس را تئوریزه کنند!
🔹 آنهایی که در حوزه میخواهند ترس را تئوریزه کنند، با ادبیات دینی و گزارههای دینی، این جنایت را انجام میدهند و آنهایی که در دانشگاه میخواهند ترس را تئوریزه کنند، با ادبیات غیردینی، ادبیات تجربی و علوم اجتماعی و حقوقی و...، شروع میکنند به تئوریزهکردن ترس.
👤علیرضا پناهیان
🚩دانشگاه تهران - ۹۸.۱۰.۱۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹کلیپ عالی
🌷استاد فاطمی نیا: از کجا بدونم از چشم خدا افتادم یا نه؟!
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۹۸ شروین بدون اینکه سربلند کند گفت: - خب به جمالت! شاهرخ آبمیوه اش را روی میز گذاش
#رمان_هاد
پارت۹۹
موبایلم کوک بود
- خوبه. پس تا لباست رو می پوشی منم آماده میشم
*
شروین ایستاد و رو به شاهرخ که جلوتر از او می رفت گفت:
- صبر کن شاهرخ، من خسته شدم
و همانجا نشست. شاهرخ راه رفته را برگشت و روبرویش روی تخته سنگی نشست. شروین که نفسش بند آمده بود بطری آبش را درآوردتا آب بخورد. شاهرخ خنده کنان گفت:
- هر کارت کنن بچه سوسولی!
شرون در بطری آبش را بست:
- کی صبحونه می خوریم؟
شاهرخ اشاره ای به بالادست کرد.
- کنار اون درخت!
- پس سهم منم بخور. من تا اونجا دیگه مردم!
- قول میدم به وصیتت عمل کنم. خستگیت تموم شد؟ بریم؟
شروین نگاهی به شهر انداخت و گفت:
-بارون دیشب دودش رو کمتر کرده
بعد با مکثی کوتاه رو به شاهرخ گفت:
- میشه یه سوالی ازت بپرسم؟
-حتماً
- تو مشکلت چیه؟
- توی سیریش! مثل مار چنبره زدی رو زندگیم!
- جدی پرسیدم
شاهرخ با قیافه ای حق به جانب گفت:
- مشکلی ندارم. چرا تهمت می زنی؟
- پس چرا اونجور گریه می کردی؟
-اینجور که معلومه نماز خوندن و این حرفها خیلی برات عجیبه!
شروین دوباره کمی از آب بطری اش را سر کشید و گفت:
- تعجب می کنم که تو چطور اون موقع شب از خوابت می زنی برای همچین کاری! نماز رو می گم
- مگه چه جور کاریه؟
-بی فایده! اون اوایل که جوگیر بودم یه چند ماهی نماز خوندم اما کار بی فایده ای بود. منم ولش کردم
- به فرض هم که بی فایده باشه تازه می شه مثل این همه کار بی فایده که شبانه روز می کنیم. از بین این همه کار بیخود گیر دادی به این هفده رکعت؟قبول کن که این دلیلت منطقی نیست. در ثانی بستگی داره فایده رو چی معنی کنی!
- چیزی رو عوض نمی کنه
- چیزی رو عوض می کنه که برای عوض کردنش تلاش کنی
- اون که میشه تلاش من!
- نماز بهت یاد میده برای تغییر چی تلاش کنی
شروین بیسکوئیتی را از کوله اش بیرون آورد و همانطور که بازش می کرد گفت:
- پس اگر یکی نخواست چیزی رو عوض کنه نیازی نداره نماز بخونه
- فقط یه مرده نیاز به تغییر نداره
- اما بعضی چیزا رو اگر کوه انرژی هم باشه نمی تونه عوض کنه
شروین این را گفت،گازی به بیسکوئیت زد و گفت:
- مثلا من هیچ وقت نمی تونم رفتار پدر و مادرم رو عوض کنم
- لازم نیست همیشه شرایط رو تغییر بدی. گاهی باید خودت رو عوض کنی تا بتونی دردها رو تحمل کنی. نمیشه همه دنیا رو مطابق میل خودمون کنیم اما می تونیم یاد بگیریم باهاش کنار بیایم
- پس ازم می خوای یه ترسو باشم و به جای جنگیدن وفق پیدا کنم
- فکر نمی کنم بشه اسم فرار از خونه رو جنگیدن گذاشت. همه فکر می کنن جنگیدن یعنی کارای پرهیجان کردن اما گاهی تحمل کردن یه مشکل، بی سر و صدا بزرگترین کاره. گاهی برای حل مشکلات باید بتونی اونا رو نادیده بگیری
شروین بسته بیسکوئیت را به طرف شاهرخ تعارف کرد:
- گیرم حرفت درست. اما به نظر من دین و نماز هیچ ربطی به این چیزا نداره
شاهرخ با دستش تعارف را رد کرد :
- کاش اونقدر که به حرف دکترها اعتماد داشتیم و بی چون و چرا به نسخه هاشون عمل می کردیم به خدا هم اعتماد می کردیم و برای انجام نسخش اینقدر چون و چرا نمی کردیم و نظر شخصی نمیدادیم. مشکل ما اینه که همه چیز رو با حساب خودمون می سنجیم!
ادامه دارد...
✍ میم مشکات
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۹۹ موبایلم کوک بود - خوبه. پس تا لباست رو می پوشی منم آماده میشم * شروین ایستاد
#رمان_هاد
پارت۱۰۰
این را گفت و به دور دستها خیره شد.
- دکترها نتیجه کارشون معلومه. آدم عمل می کنه می فهمه که بیماریش خوب میشه
- چون نسخه رو بی کم و کاست عمل می کنیم. وقتی دوره درمان رو کامل نکنی نمی تونی یقه دکتر رو بگیری چون کوتاهی از خودت بوده. بارها کوتاهی می کنیم اما اگه یه بار نماز خوندیم یا کار خوبی کردیم هزار جور منت سرخدا میذاریم و توقع می گیریم که چرا بهمون وحی نمیشه! تو به حرف سعید اعتماد کردی در حالی که میدونستی راهش به دردت نمی خوره اما چون دوستت بود پذیرفتی که قصدش کمکه. حالا چرا باور نمی کنیم خدا به اندازه رفیقمون دوستمون داشته باشه؟ چه بدی به ما کرده که ناامیدی های شیطان رو در موردش باور می کنیم اما کمکهاش رو نمی بینیم؟ چرا فکر می کنیم اگر کار خوبی کردیم نیاز اونه؟ ما به خدا اعتقاد داریم اما اعتماد نداریم
چند لحظه ای سکوت کرد، چشمهایش را بست، نفس عمیقی کشید و در حالی که بلند می شد گفت:
- فکر کنم به اندازه کافی خستگیت رفع شد. پاشو که اگه به تو باشه ناهار رو اونجا می خوریم!
کوله اش را روی دوشش انداخت و راه افتاد شروین هم بلند شد...
ظرف مربا را جلوی شروین گذاشت و گفت:
-اینطور که معلومه قراره من بمیرم نه تو!
- چرا؟
شروین آنقدر هولکی می خورد و دهانش پر بود که کلماتش واضح نبود.
شاهرخ از فلاسک مسافرتی کوچک دو تا چایی ریخت و همانطور که لپ هایش را باد می کرد و ادای شروین را در می آورد گفت:
- چون اینجوری که تو با اشتها می خوری چیزی به من نمی رسه. خوبه قبلش یه بسته ساقه طلایی رو تموم کردی !
شروین خندید. لقمه پرید تو گلویش. شاهرخ لیوان چای را دستش داد. بعد برگشت به طرف شهر
- هنوز رابطتت با سعید شکر آبه؟
- دیروزاومده منت کشی! البته بیشتر فکر کنم اومده بود خبرهای باشگاه رو بیاره
- مگه چه خبره؟
شروین سر تکان داد:
- نمی دونم اما باید یه خبری باشه. خیلی سعی داشت منو تحریک کنه که بریم باشگاه
- میری؟
- بدم نمیاد یه سر و گوشی آب بدم. البته اگر تو هم بیای
- چرا من؟ ضربه به جدید یاد گرفتی می خوای رو من امتحان کنی؟
-آرش می خوادعذرخواهی کنه
- از تو؟
- نه از تو، بابت اتفاق اون شب
شاهرخ ابروهایش را بالا برد:
- جالبه
- منم برای همین می گم. می خوام ببینم چه خبره که آرش از این تریب ها برداشته. غلط نکنم ماجرا یه چیز دیگه است. میای؟
قبل از اینکه شاهرخ جوابی بدهد صدای موبایلش بلند شد. پیامکش را که خواند ابروهایش را بالا برد. شروین پرسید:
- خب؟ میای؟
- آره، به شرطی که هر اتفاقی افتاد بتونی خودت رو کنترل کنی
شروین سری تکان داد چایی اش را سر کشید و در حالیکه دراز می کشید و از لابه لای برگهای درخت بالای سرش به آسمان خیره می شد گفت:
-چه شود!
*
وارد کلاس که شد سعید صدایش زد. همانطور که می نشست کیفش را پشت صندلی جلویش آویزان کرد و گفت:
-فکر کردم خیلی دیراومدم
- بازخواب موندی؟
- مگه تو خونه شاهرخ آدم می تونه بخوابه؟
-خوب حال می کنی ها! خونه استاد تلپ شدن چه جوریاست؟ مدرک خاصی می خواد؟ فکر کنم آدمو جو درس می گیره
شروین دفترش را درآورد و گفت:
-راستی دیروز تو سایت نگاه کردم. حسینی هنوز نمره ها رو نزده!
- دیدی گفتم آدم جوگیر میشه
استاد وارد کلاس شد هر دو نیم خیز شدند و دوباره نشستند. شروین دفترش را درآورد و گفت:
-فردا شب می رم باشگاه. تو هم میای؟
-مهدوی هم میاد؟
-آره
ادامه دارد....
✍ میم مشکات
🌀 تئوریزهکردن ترس، انگار یکی از رسالتهای برخی اهل علم در حوزه و دانشگاه است!
🔻 #از_غیر_خدا_نترسیم (ج۱) - ۱
🔹 همه میدانند که ترسیدن چیز خوبی نیست؛ ولی آنجایی که انسان شروع میکند به توجیهکردنِ ترس یا تئوریزهکردن ترس، آغاز همۀ گرفتاریهاست و فاجعۀ بشری و انسانی در اینجاها رخ میدهد.
🔹 توجیهکردن ترس و بالاتر از آن «تئوریزهکردن ترس» انسان را بدبخت میکند و الّا اگر انسان از یک چیزهایی بترسد و بگوید «بله من میترسم» با اینکار، انگار راه نجات را برای خودش باز گذاشته و موجب انحراف جامعه هم نمیشود.
🔹 اگر کسی بگوید: «من از فقر میترسم، از دشمن میترسم، از ضررکردن میترسم...» چنین کسی، خودآگاهی دارد و ترس خودش را توجیه نمیکند. اما کسی که بترسد ولی ترس خود را توجیه کند، این خیلی بد است.
🔹 تئوریزهکردن ترس، خیلی بدتر از توجیهکردن ترس است. انگار یکی از رسالتهای برخی از اهل علم در حوزه و دانشگاه این است که ترس را تئوریزه کنند!
🔹 آنهایی که در حوزه میخواهند ترس را تئوریزه کنند، با ادبیات دینی و گزارههای دینی، این جنایت را انجام میدهند و آنهایی که در دانشگاه میخواهند ترس را تئوریزه کنند، با ادبیات غیردینی، ادبیات تجربی و علوم اجتماعی و حقوقی و...، شروع میکنند به تئوریزهکردن ترس.
👤علیرضا پناهیان
🚩دانشگاه تهران - ۹۸.۱۰.۱۷