🌷#قسمت_بیست_سوم
اگه بخوای می تونم نشونی آرمان رو برات پیدا کنم ...داداشش توی پاساژ انقلاب موبایل فروشی داره ...اتفاقی دیدمش ...ماهی من توی گذشته بی تقصیر ترینم ...امیدوارم منو ببخشی....
آرمان ....آرمان ...شاید اون بتونه کمکم بکنه...
صبح از صدای رادیوی مامان از
خواب بیدار شدم ...
تا چشم باز کردم جای خالی امیر حسین رو دیدم تشکش رو مرتب جمع کرده بود...
مامان در زد و وارد اتاق شد
_بیدار شدی مامان جان...
خمیازه ای کشیدم ...از زیر پتو بیرون آمدم
_سلام...
یکدفعه اخماش تو هم رفت
_سلام و زهر مار ...نکنه از دیشب با همین مانتو و شلوار خوابیدی؟؟
پوف کلافه کشیدم...
همینطور که تخت رو مرتب می کردم غر زدم:
_نه لباس عربی براش پوشیده بودم...
سرشو با افسوس تکون داد و از اتاق بیرون رفت.
💥#قسمت_بیست_سوم
#فصل_انتظارتبلور
_دیشب تا صبح منتظرت بودم...
حامد عصبانی با یک دستش فرمون پیچوند و کناری پارک کرد و از ماشین بیرون رفت...
پسره ی احمق ...خودش هر غلطی که می خواد می کنه...
در ماشین باز شد ...
تا خواست استارت بزنه منم با پررویی تمام گفتم
_آها ، نگو دور و برتون آشغال زیاده که چشمتون منو هم آشغال میبینه.
با چنان عصبانیتی برگشت که درجا به در ماشین چسبیدم...
فقط با اون چشمهای درشت قهوه ایش نگاهم کرد...
دوباره استارت زد تا خود آزمایشگاه نه اون حرف زد ...نه من جرأت شو داشتم...
دو سه نفر بیشتر منتظر دکتر نبودن...
روی صندلی روبه روی اسپیلت نشستم ...
نفسم به شماره افتاده بود...
حامد با منشی صحبت میکرد... که بعد به من اشاره کرد که بریم داخل اتاق ...
اصلا دلم نمی خواست از این جای خنک دل بکنم...
دکتر با دیدن حامد بلند شد...
_سلام آقا حامد گل...
و باهم دست دادن....
یک لحظه ، تمام ترس های دنیا تو دلم ریخت اگه دکتر با حامد تبانی کنه جواب آزمایش دستکاری کنند چی؟؟
اون حاضره واسه بد بودن من هر کاری بکنه..
_چند هفته هستی ؟
گیج و گنگ به دکتر نگاه کردم...
دوباره پرسید _سونوگرافی رفتی ؟
سری تکون دادم و کاغذ سونوگرافی دیروزی رو نشونش دادم...
با خوندنش یکم اخم کرد.
_حامد الان نمی شه این آزمایش رو انجام داد ...
باید حداقلش دو هفته دیگه بگذره...
نگاهم به دهن دکتر بود ...
که حامد گفت:
_اون موقع بعد از نتیجه ی آزمایش میشه سقطش کرد.
دکتر نگاهی به من انداخت و سر تکون داد.
حامد از جاش بلند شد...
_پس دو هفته دیگه مزاحمت میشیم...
دکتر لبخندی زد
🌷👈#نویسنده_خانم_زهرا_باقرزاده_تبلور