فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان به قربان تو ای سیّد پاکیزه سرشت
ری سپهر و حرم اوست مه تابانش
برتر از عرش بُوَد بارگه و ايوانش
ولادت سید الکریم حضرت عبدالعظیم حسنی بر تمامی شیعیان تبریک و تهنیت باد.
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
____🍃🌸🍃____
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ بیماری پربرکت
🔹در چند روایت، به چند سند آمده که اهل بیت علیهم السلام فرمودند که رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودهاند: خداى متعال مىفرمايد:
«كسى كه سه روز (یا یک روز) بيمار شود و به هيچ يك از عيادت كنندگانش از بيمارى شكايت نكند، گوشت او را به بهترين گوشت، و خون او را به بهترين خون تبديل فرمايم؛ پس اگر او را شفا دادم، در حالى شفا دهم كه گناهى برايش نباشد، و اگر او را بميرانم بسوى رحمتم قبض روحش فرمايم.»
📚 الکافی، ط_الاسلامیه، ج ٣ ص ١١٤
🔗پ.ن: بالاخره دارویی که استفاده میکنیم زمان میبرد تا اثر کند، این مدت را با صبوری بگذرانیم. شاید بیماری فرصتی ناب برای مناجات با خداوند باشد
#اعتقادات
#اصول_درمان
#طب_المعصومین
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
═════●⃟ ᪥ ⃟●᪥᪥᪥════
📺 حضور آقای رائفی پور در برنامه ثریا
📆 یکشنبه ساعت ۲۳ از شبکه یک سیما
♻️ برنامههای خوب در صدا و سیما را به دیگران معرفی و اطلاع رسانی کنیم.
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
آرام باشید و استوار
و هیچ ترس و غمی به دل راه ندید
مقلب القلوب اگر اراده کند دلها را طوری یکدست خواهد کرد که تمام دشمنان خیره خواهند شد.
#سلامتی_فرمانده_صلوات
❌برخی چقدر بد قضاوت میکنند افرادی را که پشت نظامشان ایستاده اند!!!
⁉️چه فکر میکنند؟ فکر میکنند ما مثل کبک سر در برف بردهایم و به تمام اتفاقات کشور راضی هستیم و بر همهی کارها مهر تایید میزنیم؟؟؟ یا اینکه فکر میکنند همگی جز قشر مرفه و بی درد هستیم و کیفمان کوک است؟؟؟
⛔️چقدر قضاوتهای بدی...
🔰خیر ما نیز معترضیم...
🔹ما نیز به برخی ساختارهای فسادزا در کشور ، بشدت معترضیم!
🔸ما نیز از اختلاس هایی که صورت گرفته است ، دردمند و معترضیم!
🔹ما نیز اکثرمان از طبقهی پایین جامعه هستیم و به وضع اقتصادی مملکت معترضیم!
🔸ما نیز به صدا و سیما به دلایل مختلف از جنبههای سیاست گذاری و تولید محتوا ، معترضیم!
🔹ما نیز به وزارت ارشاد که کم کم در حال فراموش کردن وظیفهی خود است ، معترضیم!
🔸ما نیز به آموزش و پرورش و اینکه چرا آموزش را گرفته و پرورش را رها کرده ، معترضیم!
🔹ما نیز به وضعیت فوتبالِ و باشگاههای دولتی که تنها در آنها پولِ بیت المال ریخته میشود و در آمد و خروجی خاصی ندارد ، معترضیم!
🔸ما نیز به خودرو های گران قیمتِ ایران خودرو و سایپا معترضیم!
🔹ما نیز به سیاست های ناقص در بحث ازدواج جوانان و #فرزندآوری ، معترضیم!
🔸ما نیز اکثرمان اجاره نشینیم و به قیمت مسکن بشدت معترضیم
🔹ما نیز به نظام بانکداری کشور معترضیم!
🔸ما نیز.............................
♨️ما شاید بیشتر از شما معترضیم ، اما راهکار را در خالی کردن پشت نظام ، و [مانند برخی افراد] #اغتشاش کردن و نابودیِ آسایش و آرامش جامعه ، نمیبینیم!!!
✅ما برای رسیدن به حق و حقوق خود راهی بهتر از راهِ روشنگری و #مطالبه_گری نمیدانیم چرا که معتقدیم اعتراضات ما تنها در جمهوری اسلامیست که شنیده میشود و اگر نظامی دیگری به جز این نظام روی کار بیاید ، نفسی برای اعتراض کردن باقی نخواهد گذاشت!!!
🙏ما را ناعادلانه قضاوت نکنید!
✍ مـیخ مِدیا
🇮🇷 تحلیل سیاسی و جنگ نرم
http://eitaa.com/joinchat/1560084480C6ad9c44032
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 الهی عظم البلا | نماهنگ ویژه دعای فرج الهی عظم البلا با صدای دل نشین علی فانی
🍃أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ الْفَرَج🍃
#قرار_عاشقی
🌷
#محاسبه
خیلی بد است انسان بدون هدف و با غفلت مشغول کاری بشود.
هر طور شد غذا بخورد!
هر طور شد لباس بپوشد!
هر وقت شد بخوابد، یا از خانه بیرون بیاید بدون هدف و برنامه!
اینها غفلت است.
نماز می خواند، نمی فهمد چه می گوید!
نشسته سر سفره هر چه شد، می خورد!
هر طور شد وقتش را صرف می کند!
اینها غفلت است.
راه درمان این غفلت این است که: به دستورات دین مقیّد باشید.
عدم توجه به دین غفلت است. هر کاری که می کنید روی برنامه باشد.
هر شب قبل از خواب اعمالمان را محاسبه کنیم.
این پست هر شب تکرار می شود
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
صالحین تنها مسیر
قسمت سی و یکم «خریدار عشق» صبح احمدی و فاطمه ،اومدن دنبال من ،که زهرا هم به اصرار جواد همراهمون او
قسمت سی و دوم
«خریدار عشق»
بلاخره بعداز کلی چرخیدن تو خیابونا،رفتیم سمت خونه سجاد اینا
حاج خانم که از این بعد صداش میزدم مادر جون،با فاطمه اومدن استقبالمون
رفتم توی اتاق سجاد
لباسمو عوض کردم برگشتم سمت پذیرایی
بعد سجاد بلند شد رفت توی اتاقش
بعد از یه ساعت از اتاق اومد بیرون
بعد از خوردن شام رفتم توی اتاق سجاد
روی تختش نشستم .یه ساعت گذشت و سجاد نیومد
خسته شده بودم ،دراز کشیدم که خوابم برد ،نفهمیدم چند ساعت خوابیدم ،وقتی چشممو باز کردم ،سجاد درحال نماز خوندن بود
چشمام دوباره از خستگی زیاد بسته شد
با صدای فاطمه که از حیاط میاومد بیدار شدم
باورم نمیشد
سجاد روی همون سجاده اش خوابش برد
بلند شدمو یه پتو گذاشتم روش که یه دفعه بیدار شد
- ببخشید نمیخواستم بیدارت کنم
سجاد: اشکالی نداره
- میتونی بری روی تخت بخوابی،منم میرم بیرون
از اتاق زدم بیرون،دست و صورتمو شستم رفتم سمت حیاط
فاطمه: به عروس خانم،خوب خوابیدی؟
- اره ،مادر جون کجاست!؟
فاطمه:رفته خونه همسایه،کلاس قرآن
- آها
فاطمه: صبحانه آماده است برو بخور
- باشه
بعد از خوردن صبحانه رفتم توی اتاق ،سجاد روی تخت خوابیده بود
لباسامو عوض کردم،لباسای جشنمو هم گزاشتم داخل یه ساک کوچیک ،بلند شدم برم سمت در که صدام زد
سجاد: جایی میری،؟.
- دارم میرم خونمون
سجاد: صبر کن میرسونمت
- نمیخواد ،خودم یه دربست میگیرم میرم
سجاد بلند شد از تختش: گفتم میرسونمت
- باشه
توی حیاط منتظرش شدم که اومد
فاطمه: بهار میخوای بری؟
- اره عزیزم
فاطمه: واا چه زووود
- امتحان دارم فردا، کتابامو هم نیاوردم
فاطمه: باشه، زود تر بیا ،دلم برات تنگ میشه
- باشه گلم
قسمت سی و سوم
« خریدار عشق »
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
مثل همیشه سکوت بینمون حکم فرما بود
بعد از یه ربع رسیدیم خونه
- نمیای داخل ؟
سجاد: نه ،کار دارم
- باشه ،مواظب خودت باش
از ماشین پیاده شدم یه نگاهی بهش کردم
- آقا سجاد خیلی دوستتون دارم
بعد از گفتن این جمله رفتم سمت در ،درو باز کردم و وارد حیاط شدم
هیچ وقت فکرشو نمیکردم یه روزی برسه عشقو گدایی کنم😔
وارد خونه شدم
مامان با دیدنم تعجب کرد
مامان: سلام ،اینجا چیکار میکنی
- وااا،مامان خونم نیام؟
مامان: منظورم اینه ،چقدر زود اومدی، یه چند روزی میموندی دیگه
- فردا امتحان دارم ،وسیله هام اینجا بود ،سجاد منو رسوند رفت
مامان: باشه
وارد اتاقم شدم
بغض داشت خفم میکرد،
نمیدونستم چیکار کنم ،شروع کردم به نوشتن پیامای عاشقانه واسه سجاد
ولی جواب هیچ کدوم از پیامامو نداد
فردا صبح زود از خواب بیدار شدم و لباسامو پوشیدمو کیفمو برداشتم رفتم پایین
زهرا و جواد و مامان در حال صبحانه خوردن بودن
- سلام
زهرا، مامان و جواد: سلام
زهرا: کی اومدی بهار
- دیروز
جواد: عع ،اینجور تو هول بودی گفتم دیگه نمیبینمت که😄
- من برم دیرم شده
مامان: عع از دیروز چیزی نخوردی دختر ،بیا یه چیزی بخور فشارت نیافته
- میرم دانشگاه یه چیزی میخورم
مامان: از دست تو
جواد: صبر کن میرسونیمت
- باشه ،تو حیاط منتظرم
تو حیاط منتظر شدم تا جواد و زهرا بیان
تو این فکر بودم که چقدر زهرا خوشبخته که جواد و داره
چی میشد سجاد می اومد دنبالم
زهرا: به چی فکر میکنی بهار
- چی؟ هیچی
زهرا: با آقا سجاد بحثت شده؟
( هه😏،اصلا مگه حرفی زدیم که بحثی بشه )
- نه
جواد: خانوما سوار نمیشین؟
زهرا: بریم دیرت میشه
قسمت سی و چهارم
« خریدار عشق»
بعد از رسیدن به دانشگاه ،از جواد و زهرا خداحافظی کردم رفتم سمت ورودی دانشگاه
یه گوشه از محوطه نشستم
سرمو گذاشتم روی کیفمو چشمامو بستم
دلم میخواست توی خیالم لااقل سجاد عاشقم باشه و من براش ناز کنم
یه دفعه یه چیزی افتاد روی سرم
وحشت زده سرمو بلند کردم
سهیلا: حالا یواشکی شوهر میکنی به ما نمیگی هااا😠
-زهر مار ،سکته کردم ،این چه کاری بود کردی
مریم: یعنی حقت نیست بزنیم بکشیمت 🤨
- ببخشید،یه دفعه ای شد
سهیلا: خانوم چند ماه بود تو نخ این پسره بود ،الان میگه یه دفعه ای شد 😏،اره جون عمه ات ما هم خریم و باور کردیم
- بس کنین بچه ها حوصله ندارم
مریم: ای بابا، گفتیم شوهر کنی آدم میشی که نگو که گنده دماغ تر شدی😄
بلند شدم رفتم سمت ساختمون
وارد کلاس شدم
سجاد و دیدم ،رفتم نزدیکش و لبخند زدم
- سلام خوبی؟😊
سجاد: سلام ،خوبم
یه صندلی نزدیکتر بهش نشستم
بعد از مدتی سهیلا و مریم اومدن داخل کلاس
اومدن نزدیکمون
سهیلا: سلام آقای احمدی،تبریک میگم بهتون،انشاءالله که لیاقت این بهار خانوم مارو داشته باشین😁
با گفتن این حرف بچها شروع کردن به حرف زدن و تبریک گفتن
بعد از تمام شدن کلاس ،منتظر سجاد نشدم ،چون میدونستم میلی به رسوندنم نداشت
یه دربست گرفتم رفتم خونه
آخر هفته رسیده بود و از سجاد هیچ خبری نداشتم
حتی جواب پیام هامو نمیداد
مامان هم دیگه شک کرده بود ،که حتما اتفاقی افتاده
ولی من هر دفعه یه بهونه می آوردم
نزدیکای ظهر بیدار شدم تصمیم گرفتم برم خونه سجاد
خیلی دلم تنگ شده بود
دو دست لباس گرفتم گذاشتم داخل کیفم و رفتم پایین
زهرا و مامان در حال تمیز کردن خونه بودن
- سلام صبح بخیر
زهرا: سلام،ظهر بخیر😅
مامان: سلام،کجا ،شال و کلاه کردی
- خونه مادر شوهر😁
زهرا: ای تنبل داری از زیر کار در میری؟😉
-سهم منو بزارین برگشتم انجام میدم
مامان: بهار ،میگفتی آقا سجاد بیاد دنبالت
- نه میخوام خودم برم ،غافلگیرش کنم
زهرا: خوش بگذره
- قربونت برم
مامان: امشب برمیگردی؟
- نه مامان جان ،میمونم
مامان: باشه برو ،در امان خدا
-فعلا ،بوووس باااای
#سلام_امام_زمانم
سلام بر تو
ای دروازه ارتباط با خدا
که جز از درگاه تو
به ساحت او راهی نیست
و سلام بر تو
ای حکمفرمای دین،
که نیکان و بدان را سزا خواهی داد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکری که حاج آقا عاملی در برنامه سمت خدا بیان فرمودند هر روز خونده بشه
اللهم بحق محمد و آل محمد الا فرجت عنا 😭😭😭
#یا_کریم_اهل_بیت
سائلم، جز کرمش نیست پناهی هرگز
عاشقم جز به کلامش، بخدا دم نزنم
"بارها گفته ام و بار دگر می گویم"
"من حسینی شده ی دست امام حسنم"
نگین_نقیبی
┅─⊱✾♡✾⊰─┅
❗️فرق مؤمن با غیر مؤمن
✍شهید مطهری: فرق مؤمن و غير مؤمن در اين نيست كه اين خطا میكند و آن خطا نمیكند؛ فرق آنها در اين است كه مؤمن خطای خود را تكرار نمیكند، بيش از يکبار خطا نمیكند؛ اما غير مؤمن، چندين بار صدمهی كاری را میخورد و باز آنقدر بصيرت ندارد كه بار ديگر تكرار نكند. از خداوند مسئلت داريم كه به ما توفيق دهد از خطاها و لغزشهای خود پند بگيريم.
📗حکمتها و اندرزها ج۱ ص۶۷
#شهید_مطهری🕊🌷
#الگوی_خودسازی
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸