eitaa logo
کانال انجمن پژوهشگران ادبیات دینی ایران موسسه فرهنگی هنری" سعا"
113 دنبال‌کننده
797 عکس
290 ویدیو
23 فایل
انجمن پژوهشی ادبی-دینی-عرفانی، اجتماعی و متون نثر ادب دینی دبیر انجمن : استاد موسوی #سعا قم : خیابان بعثت - بعثت ١۶ - پلاک ۶۶
مشاهده در ایتا
دانلود
شاهکار آفرینش دلم امروز، آیا قصد جان کرد؟ که یاد عاشقان، آتشفشان کرد حدیث جان‌فشانی یادم آورد به چشمم، اشک غم‌ها را، روان کرد * شهید، ای شاهکار آفرینش! شود آیا حدیث تو بیان کرد؟! بهاری، در خزانی روزگاری - که با خون، نام خود را جاودان کرد در آغوش ملایک، جان  که دادی عروجت، خیره چشمم آسمان کرد! مثال پرچمی بر بام کیوان شفق را خون تو، رنگین کمان کرد به کوچ سرخ تو، با سینه سرخان سر هر کوچه، شمعی آشیان کرد * شگفتی آفریدی، ای گل سرخ 🌹 تن ات گلزار ما را، بی خزان کرد برای خاطر چشمان خون‌بار شقایق را زمین، از تو نشان کرد تو رفتی تا شوی آسوده از غم مرا داغ غمت،غمنامه خوان کرد🌷 سیدعلی اصغرموسوی تهران -شهریور۱۳۷۲      🌲🌷هفتهٔ بزرگداشت دفاع مقدس و جنگ تحمیلی گرامی باد!🌷 🌴 پاس می دارم یاد و خاطرهٔ بیدارمردان «پدافند هوایی»را وبه یادشهدای پدافندازتمام نیروهای نظامی درزمان جنگ تحمیلی،همکاران وهمرزمان عزیزم که غریبانه به شهادت رسیدند،این دسته گل ها راتقدیمشان میکنم💐هرکه از آنان، روحش به ملکوت رفته، روحش شاد و هرکه زنده است، پاینده باد🌲 #پدافند #توپ_اورلیکن۲۳م_م #گروه_پدافند_اصفهان @saapoem84                                                              
طوبای قدر🌴 هرشب قدری که با نام تو احیا می شود ارتفاع استجابت، نخل طوبی' می شود عشق تو همچون پرستو با شروع ارغوان ناگهان شب های قدر از دور پیدا می شود عشق،هرکس رابه نوعی کرده مشتاق سخن نوبت ما،کی دراین کنج تمنا می شود! امشب از مولا فقط عشق حسینی خواستم! این مهم، آیا میّسر در دل ما می شود؟ «ياحسين»! ای نورجاری در زمین و آسمان اشک من بایاد تو لبریز دریا می شود اشکِ استغفار را امشب به یادت ریختم لاله در جام گلاب آیینه آرا می شود! از ازل «حُبّ الحُسین» آرایش اندیشه ها ست ترجمان مکتب توحیدِ «طه'» می شود در درخت سبز طوبی'، شاخهٔ گلرنگ تو دست گیرِشرمِ هرگمنامِ تنها می شود من، نه گمنامم که بدنامم به درگاهِ خدا ضامن رسوایی ام، نام تو آیا می شود؟ ازسویدای دلم، نام تو آوردم به لب مطمئنم، دربه روی حسرتم وا می شود! مطمئنم حضرت حق،دوست دارد:ياحسين! هرشب قدری که با نام تو احیا می شود. 🌴🌷🌴 سیدعلی اصغرموسوی (سعا) قم - ۱۶خرداد۹۷ (۲۱ رمضان ۱۴۳۹) @saapoem
ببر پیر🐅 :: ببر پیر درخلوت سایه‌ها شرمندهٔ هیچ چشمهٔ گِل آلودی نیست- اگر قامت نردبانی اش بازتابی نداشت! بگذار سردرِ سلطان سراها را تندیس سرد «شیر» ها پرکند! گرمای پنجه های خونریزِ «ببر» هنوز هم با تمام پیری اش بربلندای قاف می درخشد! گوشه گیری خواری نیست! خارها سلاطین بیابان ها هستند با سایه های اندکشان! سوختن را بهانه افروختن کن تا بشنوندت! جایی که ببر ها سایه نشینان سکوت جنگل اند!!! 🐅 سیدعلی اصغرموسوی قم - ۱۹ بهمن ۱۳۹۸ استادسیدعلی اصغر موسوی
عارف🌹📚 من فرضیه می بافم چون از هنر دینی همسایهٔ مهتابم، با لامپ کج چینی! خوابم، همه جا خوابم! درعالم هیپنوتیزم بسته است مدارمن برباطری تسکینی یک ببر اُبهت دار، اما شده نقاشی! درخانهٔ یک گربه، با جنگل تزئینی روزی به هوای تو، گفتم که عقابم، آی! تیری که پرم بودی در شهرت تکوینی! درقافیه چیدن ها، «استاد»م ومی دانی هرچند پروبالم از دایره می چینی! گرساکت و آرامم در جنگل رؤیاها تو سکه پی سکه، بر تاقچه می چینی! - اما نکنی انکار بر منبر خود واعظ : با مشرب آزادی! کو عارف قزوینی؟ من عارف بالحق ام، درعین گنهکاری! تو واثق بالجهلی، در عین حق آیینی! فرق من و تو این شد:«درکار گلاب وگل» تو ریش بیارایی، من ریشه زنم، دینی! هرچند سبک کردی در بین عوام الناس قدرِ منِ شاعر را، از شدت خود بینی! - اما، نفسم حق است، یک روز خودت را هم پوسیده پی عُزلت، در آینه می بینی! 📚✅ سیدعلی اصغرموسوی قم - ۱۳۹۷/۴/۳ @saapoem
هوالجمیل🌹 کلیم طورعزلت «دوّم خرداد سال چهل و پنج» آغاز شد روزخوش یُمن بهاری با غزل دمساز شد اندکی تا عصر مانده درفضای «چارحد» گریهٔ «نوزاد سیّد» هم، طنین انداز شد وه،«علی اصغر»،چه اسمی! نام نوزاد رباب(س) شاپرک بازی که شاهینِ ادب پرواز شد! کودک «سیّد» گذر کرد از فراز قله ها درمیان نغزگویان هم، سخن پرداز شد هرکسی را قوّت شعرو ادب درسینه نیست «موسوی» در طور عُزلت ها، کلیم راز شد! »»» ««« ناز با گردون نکن، ای پیرمرد نکته گو! گرچه با شوربهاران، فصل تو آغاز شد - لیک در پاییز، روزی می شوی لب بسته، باز! تابدانی درعدم،نتوان چو غنچه، باز شد. 🥀 سیدعلی اصغرموسوی قم - ۲ /۳ /۱۳۹۷ دوم خرداد، همزمان با سالروز تولدم در روستای چهارحد بخش خرقان (ساوه - زرندیه) 💐 🌱 @saapoem
🌴جمال علم الحق🌷 شدشمیم بهارها جاری، درعبای همیشه گُل تاب اش تا کندفاش ذات مهمان را، بیشتر ازشهود القاب اش وارث هرچه درجهان خوبی:عشق وعقل و کتاب وحکمت ودین می درخشیدبرجبین بلند،شام:خورشیدوظهر:مهتاب اش! پرتوی از جمال علم الحق، طعنه برهستیِ تجلّی زد کهکشان شدتجسّم مسجد، آسمان شد فضای محراب اش! هشت ساله، امام امّت شد، حجت اللّه کوثرقرآن دربصیرت:حقیقت مطلق،درحقیقت:نَمادِ کمیاب اش! نوجوانی که«نوح»و «ابراهیم»، آفرین بر تبحّرش گفتند! پرسش هر نژند، پاسخ داد، بادلیل و تفکّر ناب اش عُجب«عباسیان» فرو بنشست،از تعجُّب دهانشان خشکید! تیره روزی چو«بِن ابی داود»،گشت مقهوردرس اِعجاب اش آه از ذات ظلم ویرانگر،«معتصم»یا«یزید» فرقی نیست! باستم کشتی ِ حقیقت را، می کشد در پلشت گرداب اش هر درودی به وسعت دریا، هرسلامی به ساحت صحرا با تمام ِ ارادتم بادا،بر«امام جواد(ع)»و اصحابش🌷🌴 مکتب شعرامامیه /مکتب شعردینی درایران سیدعلی اصغرموسوی-سعا - قم - ۱۳۹۷/۵/۲۱ @saapoem
🌷🌴 ياحسين(ع) از دزد های مملکت پرهیز کن! خنجر و شمشیر یارانِ خودت را تیز کن دزدهای این زمان از خیل قتالان سَرند! هرچه را - حتی که در آیینه باشد! - می بَرند فرق شان در شکل با دزدانِ کوفه، ریش نیست! هیچکس زینان فقط، تنها به فکر خویش نیست! هفت نسل خویش را، می خواهد آسوده کند! دین و مذهب را به روی منبر آلوده کند از شما می لافد اما در خفا دزد است، دزد! ظاهراً تعیین نکرده با شما از دستمزد؟! لیک درسر دارد از جیب شما، حاجی شود! سرور هر مفلس و بی چاره و ناجی شود الغرض مولا، مواظب باش، بیت المال را دست های بسته را، آشوبِ قیل و قال را اشک هاشان را نبین در تکیه ها، لرزان شده قطره های «اشک مصنوعی» فقط ارزان شده! کرده اموال مسلمان را به انبار، احتکار! آمده در تکیه ها می گرید اما زار، زار!! سیدعلی اصغرموسوی قم - ۲۶ شهریور ۹۷ @saapoem
🌹آرزوی قشنگ بابا می چکند از نگاه ها، پنهان اشک ها، یادگار دریایند آسمان هم به گریه می آید وقتی از چشم «کودکی»، آیند کودکی مانده در دل غربت خفته امّا درون ویرانه آن که روزی نگاه زیبایش شد حدیث هزار پروانه جرم او را کسی نمی دانست جرم پروانه را نمی دانند آن چه مردم شنیده می گویند رسمِ جانانه را، نمی دانند چشم ها را گشوده، می نالید در فضای غریبِ ویرانه مثل شمعی که اشک می ریزد در سکوت حزینِ یک خانه ناله هایش، اگرچه می گفتند: «غربت خانه کرده بی تابش» دور می زد درون تاریکی لحظه لحظه، نگاه بی خوابش جست وجوهای او، نشان می داد انتظار کسی، به جان دارد! سر به بالا گرفته، می پرسید: عمّه، این خانه، آسمان دارد؟! آسمان را گرفت در آغوش مثل یک عقده در گلو، افسرد آرزوی قشنگِ «بابا» هم! در همان آخرین نگاهش، مُرد🌷🥀🍁 مکتب شعر امامیه سیدعلی اصغرموسوی قم - ۱۳۷۵ @saapoem
استدراک غیبت✨✨✨ غیبت مولای ما از جنس استدراک نیست ✨ چون که اصلاً صحبت غیبت زآب و خاک نیست✨ آنچه فهم ما کم آورده، «شهودباور» است✨ طُرفه اکسیری که حتی در دل افلاک نیست «نوع غیبت» گر كه می شد آشکارا، دشمنان✨ طعنه هایی می زدند آن دم:[ که مارا باک نیست! -هرزمان خواهد بیاید «مهدی موعود» تان! ازبرای اهل قدرت، هیچ دهشتناک نیست!!] ** فاش اگر هرگز نشد «اسرارغیبت»، پس بدان ِسِرّ حق برقوم شیطان قابل ادراک نیست! کار تكراري ندارد حضرت حق در بساط✨ فهم غیبت درقیاس و منطق «شکّاک» نیست! غیبت موعود در عین «ظهور» است و حضور ✨ معجزه بالاتر از این در بسیط خاک، نیست همچو خورشید است «موعود امامیّه» که شب هست، اما درنگاه مردم کاواک، نیست! كاواك؛ پوك ،ميان تهي، بي مغز و خرد مکتب شعرامامیه سیدعلی اصغرموسوی قم - ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ @Palliative 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷.
«من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر ! من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش!! » حاج میرزا محمدخان لواسانی، مجدالملک متوفی به سال ۱۲۹۸ هجری قمری ✅😊💐 https://eitaa.com/saa_institute
🌹 بهانه‌ی غزل نه چنان، که با تو نشسته، به کنار سایه اسیرم به کسی نکرده دلم خو، که اسیر دایه‌ی پیرم نه هنوز مثل پریشب، که بدون قصه بمانم نه هنوز مثل از این پس؛ که به عشق تازه اسیرم! منم و دلی که نگوید، به هوای خاطره مانده منم و غمی که نباید، غزلی بهانه بگیرم * *         سخنی، تبسم جاری! که سکوت درد زمین است چه شود حوالی عشقت، نفسی گرفته، بمیرم تو بگو که در دل‌هامون، به کنار خیمه‌ی مجنون غم و سرنوشت خودم را، چه کنم، اگر نپذیرم! 🌹🍁🌹 سید علی اصغر موسوی - ۱۳۷۷   https://eitaa.com/saa_institute
حکمت: بیش از ۲۵ سال طول کشید تا بفهمم کی هستم یا کجا هستم! از ۱۳۶۸ به بعد کم کم متوجه شدم که من هم جزو « خر»ان هستم! نه « گاو»ان!!! همیشه سه طایفه در حیات زمینی مصداق زیستی دارند: اسبان: قدرتمندان و ثروتمندان گاوان: نزدیکان قدرت و ثروت! خران: کارگران قدرت و ثروت!! طایفه اسبان : خوب می خورند و خوب می خوابند و هرجا که میلشان باشد می تازند! طایفه گاوان : مباشران و شرکای اسبان هستند! خوب می چرخند و خوب نشخوار می کنند( گاهی هم شیر می دهند و شخم می کنند). طایفه خران: کارگران بی آخر و عاقبت دو طایفه زرنگ هستند!!! نه خوب می خورند و نه خوب می خوابند و همیشه ساده لوحانه گوش به دهان آن دو طایفه زبر دست دارند! عکس بالا صفحه ای از کتاب «اسناد متروخین» است و از اقدامات سیاسی امنیتی کمونیست های شوری سابق و نوع تفکر و عملکرد شان می گوید! به دوخط« هایلایت سبز»توجه کنید! «مبارزه مقدس ضد امپریالیست»!!! چیزی که ما« طایفه خران»را با رویکردی جدید و تحت اعتقاداتی جدیدتر از کمونیسم و با شعارهایی به ظاهر دینی و انقلابی مشغول کرده اند!!! در حالی که بیش از ۵۰ درصد مواد مصرفی از شوینده تا روینده ما تحت لیسانس اروپا تولید می شود!!! @saapoem
———– 📝بلوغ عاطفه ** حالا که آفتاب به چهره زده نقاب ای ماهتاب آینه‌ی من، کمی بتاب! من دارم از سکوت شما خسته می شوم آیا هنوز پرسش من مانده بی جواب؟! یک گوشه از نگاه خودت را به من ببخش باور کن از تمام دلت می‌بری ثواب! من با تو، از تکامل هم سهم می برم تو با بلوغ عاطفه، من با دو بیت ناب شاید برای باور من دیر کرده‌ای؟! نک روی یک تبسّم زیبا، بکن حساب شاید بهار ارغوانی من گل نکرده، سوخت! جایی که دل به شعله‌ی غم، می شود کباب دست مرا بگیر، که دیگر نمی شود- فردا به یاد من بگشایی کتاب خواب ! می جوشد از نگاه دلم، چشمه ،چشمه اشک دریا که دیده اینکه بماند بدون آب؟! رویای من کجای زمین خوابگاه توست؟ حالا که آفتاب به چهره زده نقاب - باید گذشت مثل نسیم از کنار شمع باید رسید مثل تماشا به آفتاب🌻 سیدعلی اصغرموسوی/قم/1384
سید علی اصغر موسوی «سعا» شاعر، نویسنده، پژوهشگر ونظریه پرداز مکتب شعر امامیه: ✍📚🕋 نخستین آیه ای که از جانب خداوند لایزال (جل جلاله) به حضرت پیامبر(ص) نازل شد،آمده است: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ به نام خدای بخشاینده مهربان اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ بخوان به نام پروردگارت که بیافرید خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ، آدمی(انسان) را از لخته خونی بیافرید اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ بخوان، و پروردگار تو ارجمندترین است الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ خدایی که به وسیله قلم آموزش داد، عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ به آدمی آنچه را که نمی دانست بیاموخت 🕌🕋🕌 نقش «انسان» در این آیه و آمدنش بعد از نام مبارک حقتعالی و خلقت اش، نشان دهندهٔ عظمت انسان و «انسانیّت» است و با قلم و دانشی که خداوند اعطایش کرده می تواند هرناممکنی (در حد امکان تشریعی یا علمی-تجربی «فیزیکی») را ممکن سازد! درحقیقت خداوند نخست انسانیت انسان را متذکرشده است و بعد از او عمل به اخلاق و دین را خواسته است! قبل از پذیرفتن واقعی دین و شرایط سنی دین، این انسانیت و شرافت انسانی و افتخارات و اخلاق بشری است که باید به کودکان و نوجوانان آموخت! «تابوو» کردن دین و جدا کردنش از متن «انسانی» آن و فرضی جدا انگاشتن آن در جامعه باعث شده که «تفکر اومانیستی» هرچه بیشتر در جامعهٔ ما رسوخ پیدا کند و منجربه «دین زدایی» در قشر جوان و تحصیل کرده شود! درصورتی که دین برای انسان و انسانیت، یک مرحله از «کمال» است! نه مرحله ای که باعث محبوس شدنش در شرایط و قواعد سخت می شود!! آموزش های محصورگرانهٔ دین مداران، که بیشتر «عِرضِ» خود می برند تا دین «خدا»! باعث بسیاری از نقصان ها و کژفکری ها از دین شده است! دین «رحمت» است، آزادی در تفکر و شعور است، تکامل در دوست داشتن مخلوقات حضرت حق است! نه تبختر دشداشه و ریش و تسبیح!! 👈«دین نداشتن» بسیار بهتراست از «کج فهمی» در دین!!! 👉📚✅🌴 @saapoem ✍بَرده نه! بندهٔ عشق🌹 بَرده هرگز! نه فقط«نوچهٔ»الطاف کسی «ماسون» و«غربزده»یامحک بوالهوسی! نیستم، آی سبک مغز، جهان گذران! تابه من طعنه زند مرحمت خاروخسی! «بندهٔ عشق ام و از هر دو جهان آزادم» درکنار غم گمنام ترین چامه، بسی لطفِ«دیندار»نهان گشته به«اِنذار» فقط دارم از «کافر» خوشگو، هوسِ همنفسی! «مافیا» داده به افراد خودش جاه و مقام خاصیت هست به اِجماع خَسان، دلْ مگسی! چاپ درچاپ، چوآجر پی آجر چیدن! شعرهایی که نخواندست و نه دیده ست، کسی *** گرچه دردست مرا، خواب طنابی کافی ست! نیست درسیل روان، فرصت فریاد رسی!!📚✅ سیدعلی اصغرموسوی (سعا) قم- ۹ تیر۱۳۹۷ @saapoem
طوبای قدر🌴 هرشب قدری که با نام تو احیا می شود ارتفاع استجابت، نخل طوبی' می شود عشق تو همچون پرستو با شروع ارغوان ناگهان شب های قدر از دور پیدا می شود عشق،هرکس رابه نوعی کرده مشتاق سخن نوبت ما،کی دراین کنج تمنا می شود! امشب از مولا فقط عشق حسینی خواستم! این مهم، آیا میّسر در دل ما می شود؟ «ياحسين»! ای نورجاری در زمین و آسمان اشک من بایاد تو لبریز دریا می شود اشکِ استغفار را امشب به یادت ریختم لاله در جام گلاب آیینه آرا می شود! از ازل «حُبّ الحُسین» آرایش اندیشه ها ست ترجمان مکتب توحیدِ «طه'» می شود در درخت سبز طوبی'، شاخهٔ گلرنگ تو دست گیرِشرمِ هرگمنامِ تنها می شود من، نه گمنامم که بدنامم به درگاهِ خدا ضامن رسوایی ام، نام تو آیا می شود؟ ازسویدای دلم، نام تو آوردم به لب مطمئنم، دربه روی حسرتم وا می شود! مطمئنم حضرت حق،دوست دارد:ياحسين! هرشب قدری که با نام تو احیا می شود. 🌴🌷🌴 سیدعلی اصغرموسوی (سعا) قم - ۱۶خرداد۹۷ (۲۱ رمضان ۱۴۳۹) @saapoem
شرار نی پوکم تهی مناسب یک آتش بلند واکن مرا از این چمن ای گیسو بلند شاید شبیه عود بسوزم که لحظه ای دستم رسد به خواهش آن غنچه ی پرند شاید به عطر شانه ی تو شانگی کنم شاید به شوق آتش عشقت شوم سپند آتش بزن به استخوان فرومانده در گلو دیدن رقیب تا به کی و غصه تا به چند؟ بگذر از این سرشت نگون واکشم امید حالا که روزگار، ستم می کند پسند گفتی کجا روم ،به کجا می توان رسید؟ جایی که ناله از سر بیداد شد بلند؟! پوکم تهی مناسب یک ساز آتشین سازی که می دمد به خزان مرد دردمند واکن مرا از این چمن ای آبروی من! نی ها هنوز هم پیِ یارانِ همدمند *** سیدعلی اصغرموسوی قم/۱۳۸۶ @saapoem
✍️خاتون کرامت آیین (معصومه آل موسی)🌴 🌹🌹🌹 بانو سلام، باز منم، زائری غریب مثل همیشه آمده، با خاطری، غریب بانو سلام، مثل همیشه، سلام من تقدیم می شود به شما، در کلام من بانوی بی نظیر که نامت بلند باد! از کودکیم، مانده مرا این سخن به یاد: هر کس که در شروع دعا، می دهد سلام گل واژه های نام تو را می دهد، سلام! می دانم اینکه نام و شکوهت ستودنی ست خورشید چون به جای دعا، می دهد سلام! گویی بهشت می وزد از سمت تربتت جبریل هم به صحن و سرا می دهد، سلام دستی که روی سینه، نشان ادب شده این بار هم به رسم وفا، می دهد سلام وقتی که با قنوت دعا سبز می شوم دست و زبان به سمت شما می دهد سلام تکثیر می شود به نگاهم، نگاه عشق تا اشک من به آینه ها می دهد سلام تنها نه من به فیض چنین لحظه می رسم هر کس که بر امام رضا (ع) می دهد سلام صحن و رواق و آینه ، تکرار می کنند یک آسمان فرشته به ما، می دهد سلام بانو، تمام منزلت عشق، در تو هست! بر خاک تو چو عرش خدا می دهد سلام در شهر قم کرامت آیین سرمدی ناموس پاک ختم رسولان، محمدی (ص) 🌴🌴🌴 بانوی بی نظیر که نامت بلند باد از کودکیم، آنچه به من داده اند یاد: هر گاه می رسم به حریم حضورتان لبریز می شوم ز عطایای نورتان آن سان که در شکوه شما، غرق می شوم در موج موج اشک و دعا، غرق می شوم! بانو قسم به نام بلندت که اشک هام دور از ادب نبوده، که با خانه آشنام اینجا، حریم پاک ترین بانوی قم است اینجا، نمازخانه ی دل های مردم است اینجا هواش، مثل هوای مدینه است اینجا صفاش، مثل صفای مدینه است اینجا پناهگاه تمام غریب هاست اینجا بهشت خاطر امن یُِجیب هاست بانو، سلام! باز منم، زائری غریب مثل همیشه آمده، با خاطری غریب ...💐🌴📖📚 * مکتب شعرامامیه مکتب شعر دینی درایران سید علی اصغر موسوی قم : ۸۵ - ۱۳۷۵ @saapoem # saapoem https://eitaa.com/saa_institute 🪴🖋️📚
یک‌پارچه تحسین باش🌹 شاهین توازن را ،آیینۀ توزین باش کفو قَدَر ابرو با گیسوی پُرچین باش با سایۀ خود حتی در حال خرامیدن یک جفت قرین باهم، در نوبت تمکین باش هک می شود افکارت با عشق دیجیتالت! جای مدل گوشی، یک ذره خدابین باش مشغول چتی دائم، افسوس نمی بینی! با عینک خود صادق، در صفحۀ تمرین باش همواره طمع با تو، در نقش کسی گوید: آسوده دل از فردا، با آن یکی و این باش ! تا بود و نبودت را، شُست از کف و با خود برد با قهقهه می گوید: دنبال هم آیین باش! * خنیاگر شب هایم، در آن سوی کیهان ها نزدیک تر از زهره، یا خوشۀ پروین باش * چشمان «سعا» مانده در حسرت دیدارت! مدّ الف قامت در مصرع پایین باش: من حرف فقط بودم، در معجم گیسویت گفتی که: بیا با من، آقای مضامین باش! امروز چرا حتی در قافیه می لنگی؟ پرگار نفس هایم، در دایرۀ دین باش!🍎 سیدعلی اصغرموسوی قم -5دیماه 1397 @saapoem 💐💐💐
🌴جمال علم الحق🌷 شدشمیم بهارها جاری، درعبای همیشه گُل تاب اش تا کندفاش ذات مهمان را، بیشتر ازشهود القاب اش وارث هرچه درجهان خوبی:عشق وعقل و کتاب وحکمت ودین می درخشیدبرجبین بلند،شام:خورشیدوظهر:مهتاب اش! پرتوی از جمال علم الحق، طعنه برهستیِ تجلّی زد کهکشان شدتجسّم مسجد، آسمان شد فضای محراب اش! هشت ساله، امام امّت شد، حجت اللّه کوثرقرآن دربصیرت:حقیقت مطلق،درحقیقت:نَمادِ کمیاب اش! نوجوانی که«نوح»و «ابراهیم»، آفرین بر تبحّرش گفتند! پرسش هر نژند، پاسخ داد، بادلیل و تفکّر ناب اش عُجب«عباسیان» فرو بنشست،از تعجُّب دهانشان خشکید! تیره روزی چو«بِن ابی داود»،گشت مقهوردرس اِعجاب اش آه از ذات ظلم ویرانگر،«معتصم»یا«یزید» فرقی نیست! باستم کشتی ِ حقیقت را، می کشد در پلشت گرداب اش هر درودی به وسعت دریا، هرسلامی به ساحت صحرا با تمام ِ ارادتم بادا،بر«امام جواد(ع)»و اصحابش🌷🌴 مکتب شعرامامیه /مکتب شعردینی درایران سیدعلی اصغرموسوی-سعا - قم - ۱۳۹۷/۵/۲۱ @saapoem
🌴حکیم مکتب صادق دمیده مِهر بشارت به ساحتِ تجسیم که بعد عید غدیر، ارمغان دهد تقویم چه ارمغانی از این ناب تر، که در ابواء! خدا کند شرف «کاظمِ» ازبقا تکریم ستارگان همه مهمان کوی «ابواء»اند که در ولیمه فقط «نور» می شود تقسیم! گرفته پرتو انوار «هَلْ أتی'» صادق(ع) گشوده سفرۀ احسان به مجمع تعمیم سوال چشم «حمیده(س)» پر از یقین، اما: که بود؟ داد به نوزاد، سجده را تعلیم! شبیه حضرت موسی(ع)کلیم طور بقاست! به هر تجلّی او “پرتوانه“ هفت اقلیم ⬅️حکیم دولت برهان به مکتب جعفر(ع) بنای حکمت توحید را کند تحکیم! ➡️ ز بعد فتنۀ عباسیان به تفرقه گی دلیلِ وحدتِ«شیعه» به همتِ ترسیم! به خلق وخوی شریفش که کاظم الغیظ است نگاه سنگیِ فرعونیان شده تسلیم امام و زاهد و عابد، به مذهب توحید صبور و صابر و صائم، به محبس دژخیم اگرچه عمر شریفش گذشت در زندان! ولیک تا ابدالدهر، شیعه شد تعظیم صفای خاطر جدّم، همین غزل، امروز به شوق اشک، اگر واژه واژه شد تنظیم! چگونه حُسنِ خِتامی سزای تحمید است؟ که بر شرافت ممدوح خود شود تقدیم: به یمن دولت عشق اش، کنار شعر «سعا» بود که جام بگیریم از کف تسنیم ! [ان‌شاءالله]💐📚✅ مکتب شعرامامیه مکتب شعردینی درایران سیدعلی اصغرموسوی ۱۰شهریور ۱۳۹۷/ ۲۰ ذی الحجه/قم (لغت جدید) گی(لغت جدید) @saapoem
4_5915534623730831259.mp3
3.46M
نیامد عباس چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس نگران بر لب دریا،که نیامد عباس اشک ها همسفر آه، در آن لحظه ی تلخ خسته از دیدن صحرا که نیامد عباس کودکان منتظر او که مگر برگردد آه از این شوق تماشا، که نیامد عباس بانگی از دور که در حنجره زخمی دارد می کند فاش سخن را که نیامد عباس کودکی از دل خیمه، به پدر می گوید تو ندیدیش بگو،یا که نیامد عباس🌷🌴 شاعر: سیدعلی اصغر موسوی خواننده: سعید خوانساری سال ساخت: ۱۳۸۸ سال بارگذاری و اجرا در سایت سرود رسانه صدا و سیما: ۱۴۰۱ ⌛ @saapoem t.me/saapoem https://eitaa.com/saa_institute
🌹آرزوی قشنگ بابا می چکند از نگاه ها، پنهان اشک ها، یادگار دریایند آسمان هم به گریه می آید وقتی از چشم «کودکی»، آیند کودکی مانده در دل غربت خفته امّا درون ویرانه آن که روزی نگاه زیبایش شد حدیث هزار پروانه جرم او را کسی نمی دانست جرم پروانه را نمی دانند آن چه مردم شنیده می گویند رسمِ جانانه را، نمی دانند چشم ها را گشوده، می نالید در فضای غریبِ ویرانه مثل شمعی که اشک می ریزد در سکوت حزینِ یک خانه ناله هایش، اگرچه می گفتند: «غربت خانه کرده بی تابش» دور می زد درون تاریکی لحظه لحظه، نگاه بی خوابش جست وجوهای او، نشان می داد انتظار کسی، به جان دارد! سر به بالا گرفته، می پرسید: عمّه، این خانه، آسمان دارد؟! آسمان را گرفت در آغوش مثل یک عقده در گلو، افسرد آرزوی قشنگِ «بابا» هم! در همان آخرین نگاهش، مُرد🌷🥀🍁 مکتب شعر امامیه سیدعلی اصغرموسوی قم - ۱۳۷۵ @saapoem
سیدعلی اصغرموسوی : SaaPoem: 🌹همسفر ... همسفربامن باش ... تاافق راهی نیست! روزها چشم امید از امروز، به سحرگاه گل افشانی فردا دارند روزها از پس هم خواهند رفت، تا در آن صبح دل انگیز به کانون تماشا برسند روزها بی تو همان شب هستند! روزها، بی تو فقط خاکستر! باز با یاد تو امروز، سفر خواهم کرد: به دیاری که بر آن آینه ها می تابند و دل کوچه پر از عطر سحرگاهان است! آب ها: روشنی اندیشه! رنگ ها: سبزترین خاطره را می دانند! با تو امروز، به آن روز، سفر خواهم کرد... تا افق راهی نیست، همسفربامن باش! ✅💐 سیدعلی اصغرموسوی قم – 1380 @saapoem https://telegram.me/ValAsr255 # از تبار غم من از تبار غمم، داغ دل نشان من است من از قبیله‌ی عشقم، وفا زبان من است به نیشخند کسان، گرچه من شکیبایم تبسمی که به لب دارم از فغان من است بگو هر آنچه که خواهی، نگویمت سخنی سکوت، نقش دل انگیزِ دودمان من است! اگر به ناله‌ی مرغان، شبی نظر کردی بدان که شیون هریک، ز داستان من است ندیده مادر گیتی، به سخت‌جانی من چرا که محنت هستی، نشان جان من است ! سیدعلی اصغرموسوی شهریار شاهدشهر(شهید آباد) 1372 در پریشان نظری غیر پریشانی نیست عالمی امن تر از عالم حیرانی نیست قفس تنگ فلک جای پر افشانی نیست یوسف نیست درین مصر که زندانی نیست از جهان با دل خرسند بسازید چو مور کاین گهر در صدف تاج سلیمانی نیست چون ره مرگ سفیدی کند از موی سفید وقت جمعیت اسباب تن آسانی نیست تیر کج را ز کمان دور شدن رسوایی است زیر گردون وطن ما ز گرانجانی نیست نیست از نقص جنون، خانه نشین گر شده ایم عشق، شهری است درین عهد، بیابانی نیست ساده کن لوح دل روشن خود را از نقش که بصیرت به سواد خط پیشانی نیست در دل خاک، شهان گنج گهر گر دارند گنج بی سیم و زران جز غم پنهانی نیست به که بر لب ننهد ساغر بی پروایی هر که را حوصله زهر پشیمانی نیست 🌹سر زلف تو نباشد، سر زلف دیگر از برای دل ما قحط پریشانی نیست👌 اژدها می شود این مار ز مهلت صائب رحم بر نفس نمودن ز مسلمانی نیست 🌹میرزامحمد علی خان صائب تبریزی رحمة الله علیه✅ خمیازه‌های پنهانی عکس خورشید در این آینه زندانی نیست هر چه گفتیم بگو، صحبت حیرانی، نیست! تو در آن برزخ گیسو، به سیاهی خرسند من به دنبال سحرگاه، که زندانی نیست نقطه چین است جواب سخنم، این آژنگ از همان جنس که پیوسته، نمی دانی، نیست! پیری حوصله را، فصل سکوتت آورد جنگ دیوار و در اینجا، به غزل خوانی نیست! وقت تنگ است و فراسو، خطری بی پایان ترس این قافله از برف زمستانی نیست سرمه‌ی خواب مبین چشم به یلدا دارد صبح، در پنجره خمیازه‌ی پنهانی نیست با الفبا، سخن عشق، میاموز به من آخر این پیر، همان طفل دبستانی نیست! «سر زلف تو نباشد، سر زلفی دیگر از برای دل ما، قحط پریشانی نیست؟!» 1380 قم/سیدعلی اصغرموسوی/ /
✍📚 خشتک خوان # عمرم به بطالت رفت، درمملکتی ویران آموخته ام: ذلّت، اندوخته ام :حرمان! همچون خَرِ مَش غفار، زخم است تنم ازکار! گه سنگ و گهی الوار، برگردهٔ این حیوان سی سال قلم پا شد، هرنیم شبی ازخواب تا صبح به هم سایید، دندان و لب و مژگان فرهنگ نمی خواهد، شهری که خرستان است! بنداز قلم را دور ، این بار بخر پالان! ای تف به کف ات خامه، از بس که سیه رویی! مرگت رسد ای چامه، زین دفتر و زین دیوان! سی سال پریشانی، در کشور نادانی سی سال غلط کردن، از شائبه تا ایمان! سی سال شدن مجنون، لیلای سبک سر را سی سال غزل پوشی، در انجمن تنبان! از شعر چه می داند، مسئول خر و یونجه؟ محصول ادب دیدست، در بوی بدو پنهان! تنبک چی و شیپوری، قلیونی و وافوری لایق به همین مُلک اند، درکسوت خشتک خوان! آزارنده خود را، ای وارث اندیشه فرهنگ نمی خواهد، این مملکت ویران! سیدعلی اصغرموسوی 📚 قم-۴/۳ /۱۳۹۷ @saapoem ******** عارف🌹📚 من فرضیه می بافم چون از هنر دینی همسایهٔ مهتابم، با لامپ کج چینی! خوابم، همه جا خوابم! درعالم هیپنوتیزم بسته است مدارمن برباطری تسکینی یک ببر اُبهت دار، اما شده نقاشی! درخانهٔ یک گربه، با جنگل تزئینی روزی به هوای تو، گفتم که عقابم، آی! تیری که پرم بودی در شهرت تکوینی! درقافیه چیدن ها، «استاد»م ومی دانی هرچند پروبالم از دایره می چینی! گرساکت و آرامم در جنگل رؤیاها تو سکه پی سکه، بر تاقچه می چینی! - اما نکنی انکار بر منبر خود واعظ : با مشرب آزادی! کو عارف قزوینی؟ من عارف بالحق ام، درعین گنهکاری! تو واثق بالجهلی، در عین حق آیینی! فرق من و تو این شد:«درکار گلاب وگل» تو ریش بیارایی، من ریشه زنم، دینی! هرچند سبک کردی در بین عوام الناس قدرِ منِ شاعر را، از شدت خود بینی! - اما، نفسم حق است، یک روز خودت را هم پوسیده پی عُزلت، در آینه می بینی! 📚✅ سیدعلی اصغرموسوی قم - ۱۳۹۷/۴/۳ @saapoem
سیدعلی اصغرموسوی : SaaPoem: 🌹همسفر ... همسفربامن باش ... تاافق راهی نیست! روزها چشم امید از امروز، به سحرگاه گل افشانی فردا دارند روزها از پس هم خواهند رفت، تا در آن صبح دل انگیز به کانون تماشا برسند روزها بی تو همان شب هستند! روزها، بی تو فقط خاکستر! باز با یاد تو امروز، سفر خواهم کرد: به دیاری که بر آن آینه ها می تابند و دل کوچه پر از عطر سحرگاهان است! آب ها: روشنی اندیشه! رنگ ها: سبزترین خاطره را می دانند! با تو امروز، به آن روز، سفر خواهم کرد... تا افق راهی نیست، همسفربامن باش! ✅💐 سیدعلی اصغرموسوی قم – 1380 @saapoem https://telegram.me/ValAsr255 # از تبار غم من از تبار غمم، داغ دل نشان من است من از قبیله‌ی عشقم، وفا زبان من است به نیشخند کسان، گرچه من شکیبایم تبسمی که به لب دارم از فغان من است بگو هر آنچه که خواهی، نگویمت سخنی سکوت، نقش دل انگیزِ دودمان من است! اگر به ناله‌ی مرغان، شبی نظر کردی بدان که شیون هریک، ز داستان من است ندیده مادر گیتی، به سخت‌جانی من چرا که محنت هستی، نشان جان من است ! سیدعلی اصغرموسوی شهریار شاهدشهر(شهید آباد) 1372 در پریشان نظری غیر پریشانی نیست عالمی امن تر از عالم حیرانی نیست قفس تنگ فلک جای پر افشانی نیست یوسف نیست درین مصر که زندانی نیست از جهان با دل خرسند بسازید چو مور کاین گهر در صدف تاج سلیمانی نیست چون ره مرگ سفیدی کند از موی سفید وقت جمعیت اسباب تن آسانی نیست تیر کج را ز کمان دور شدن رسوایی است زیر گردون وطن ما ز گرانجانی نیست نیست از نقص جنون، خانه نشین گر شده ایم عشق، شهری است درین عهد، بیابانی نیست ساده کن لوح دل روشن خود را از نقش که بصیرت به سواد خط پیشانی نیست در دل خاک، شهان گنج گهر گر دارند گنج بی سیم و زران جز غم پنهانی نیست به که بر لب ننهد ساغر بی پروایی هر که را حوصله زهر پشیمانی نیست 🌹سر زلف تو نباشد، سر زلف دیگر از برای دل ما قحط پریشانی نیست👌 اژدها می شود این مار ز مهلت صائب رحم بر نفس نمودن ز مسلمانی نیست 🌹میرزامحمد علی خان صائب تبریزی رحمة الله علیه✅ خمیازه‌های پنهانی عکس خورشید در این آینه زندانی نیست هر چه گفتیم بگو، صحبت حیرانی، نیست! تو در آن برزخ گیسو، به سیاهی خرسند من به دنبال سحرگاه، که زندانی نیست نقطه چین است جواب سخنم، این آژنگ از همان جنس که پیوسته، نمی دانی، نیست! پیری حوصله را، فصل سکوتت آورد جنگ دیوار و در اینجا، به غزل خوانی نیست! وقت تنگ است و فراسو، خطری بی پایان ترس این قافله از برف زمستانی نیست سرمه‌ی خواب مبین چشم به یلدا دارد صبح، در پنجره خمیازه‌ی پنهانی نیست با الفبا، سخن عشق، میاموز به من آخر این پیر، همان طفل دبستانی نیست! «سر زلف تو نباشد، سر زلفی دیگر از برای دل ما، قحط پریشانی نیست؟!» 1380 قم/سیدعلی اصغرموسوی/ /