eitaa logo
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
1هزار دنبال‌کننده
22هزار عکس
6.8هزار ویدیو
118 فایل
ولادت: 1363/10/30 ـــ🌺ــ شهادت:1390/6/13 اینستاگرام https://www.instagram.com/shahid.mohammad.ghafari محل شهادت:سردشت،ارتفاعات جاسوسان محل دفن:گلزارشهدای شهرهمدان 🔻نظرات وپیشنهادات🔻 @shahedesaber 🔻خادم کانال🔻 @shahid_mohamad_ghafari
مشاهده در ایتا
دانلود
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 🚩صابرین🚩 #شهید_محمد_محرابی_پناه #یگان_نیرو_ویژه_صابرین #زندگینامه بخش
🚩صابرین🚩 بخش4️⃣ : گفتیم خوب اختیار با خودته. چی کار می خوای بکنی؟❓ فعلاً می روم کشاورزی تا ببینم چه طور می شه. چون مقداری کشاورزی و دامداری هم داشتیم، رو توی کشاورزی گذروند. اتفاقاً همون سالی هم بود که خیلی سرد بود هوا و برف سنگینی هم آمده بود. قسمت این پیرمردها بود که این صحرا بماند. شاید به ده نفر از این می گفت نیازی نیست بیایید صحرا؛ همه گوسفندهاشون رو علوفه می داد تا شب و بر می گشت. این مدت گذشت تا یه روز آمد و گفت: امام حسین(ع) ثبت نام می کنه و من هم ثبت نام کرده ام. به امید خدا، اشکال نداره. شروع کرد یه مقداری درس ها رو خوند و دانشگاه قبول شد. وقتی جواب آمد که قبول شده، گفت یه ازت دارم. گفتم چی؟ گفت: وقتی از سپاه برای تحقیقات می آیند به دوستانت را نکنی. بگذار واقعیت را بگویند. آن چیزی که حقم هست. خواهم خدای ناکرده پارتی بازی بشه. بگویند چون پسر فلانیه قبول شده. بینی و بین الله بگذار هرچی که باشه. قبول کردیم. 🌱در کنار شهیدان مصطفی (کمیل) صفری تبار و علی بریهی🕊🕊 توی اون مرحله هم قبول شد و با دوستانش رفتند دانشگاه امام حسین علیه السلام. توی دانشگاه هم کاری که کرده بود دوستی به نام آقای صفری (شهید مصطفی صفری تبار) پیدا کرده بود که با هم شهید شدند.🌹🕊🕊 با تعدادی از همشهریانش می رفتند تهران و می آمدند. یک روز یکی دو نفر از این همراهانش آمدند پیش من گله. گفتند محمد یک مقداری کمتر نزدیک ما می آید. من از او جویا شدم گفتم چیه؟ گفت اگر حرف هایی که در جمع دوستانه زده می شود و نباشد مشکلی نیست. متوجه شدم که اگر مقداری فاصله می گیرد می خواهد دچار غیبت نشود. آقای (فرمانده سابق صابرین) می گفت ما رفتیم دانشگاه صحبت کردیم برای جذب داوطلب و چند تا از اون ها رو برای تیپ انتخاب کنیم. ده نفر را قبول می کنند که بروند توی این جمع.⏯ ،، https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
🚩صابرین🚩 #شهید_محمد_محرابی_پناه #یگان_نیرو_ویژه_صابرین #زندگینامه بخش4️⃣ #پدر: گفتیم خوب اختی
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 بخش5️⃣ ↪️ یک روز گرفت گفت می خواهم بروم ، چه طور صلاح می بینی؟❓ اونجا مشکلات خاص خودش رو داره؛ اگه می تونی کنی هرجا داری. مثلاً؟❓ آموزش های داره. دوری داره. مأموریت های بیرونی داره. بعضی کم و کاستی هایی هم داشته باشه. من یه گرفته ام که اون رو با چیز عوض نمی کنم. فقط می خوام شما باشی. هر پدر و مادری داره خواسته بچه اش رو برآورده کنه، هرچی باشه. از اون بچه کوچیک بگیر که از شما تقاضای یه بسکوییتی یه پفکی یه اسباب بازی می کنه تا بچه بزرگ که شد تقاضای ماشین و خونه می کنه. تقاضای ازدواج می کنه، دوست داری تا اونجایی که دستت هست اونچه که می خواد بهش برسه 🔅در کنار شهید مصطفی (کمیل) صفری تبار🕊 اگه واقعاً دوست داری با خودته. بعد از این صحبت اونجا رو انتخاب کرد و رفت برای تکاوری. دوستانش بعد از تمام شدن درسشون در دانشگاه امام حسین(ع) آمدند کاشان مشغول کار شدند او و یکی از اهالی کاشان با هم می روند آموزش تخصصی می بینند. فرمانده گردان آموزشی در تیپ صابرین می گفت ما با توجه به شناختی که از متربیانمون داشتیم، هر تکاوری که شروع می شد، اگر 130 نفر شرکت می کردند ولی پس از پایان دوره 90 نفر طاقت آورده و مانده بودند، می گفتیم این دوره دوره خوبی بوده. علتش هم اینه که دوره ها، دوره های بسیار است و باید توان جسمی اش باشه که بتوانند طی کنند. می گفت افرادی که شرکت می کنند می توانیم تشخیص بدهیم که می توانند تا آخر دوره دوام بیاورند یا نه. دوره این ها که می خواست شروع شود، کسانی که آمدند برای این سه نفر بودند: صفری تبار، محرابی پناه و کاشانی اش. خودمون می گفتیم هر تای این ها رفتنی اند. این ها دوره را تمام . ورودی دوره هم اینگونه بوده که از این ها یک تستی می گرفتند. ظاهراً برای تست در مرحله اول، کیلومتر پیاده روی داشته اند. همراه با کوله پشتی که سی و پنج کیلو وزن دارد. رو که گرفتیم دیدیم بر پیش بینی، این سه نفر زودتر از همه رسیدند. از استراحت و مرخصی چند روزه و برگشتشون، محمد را به عنوان انتخاب می کنند. دوره های آموزشی اون ها بیست روزه است. اردوی کویر داشتند. بیست روز آب برد بود، بیست روز جنگل بود. گفتند اردوی کویر را اول برنامه ریزی کردند. کوله ها همه یکی سی و پنج کیلو؛ گرفتند و رفتند. اول که رسیدیم، دوباره فردا کیلومتر پیاده روی گذاشتیم. اومد گفت یک سؤالی می توانم بکنم؟❓ بله. سگفت: این هفتاد کیلومتر پیاده روی به شکلی هست که ما بتونیم رو درست بخونیم؟ ❓ گفتیم ، شما در یک محدوده مشخص، با گرا دور می زنید و از حد خارج نمی شوید. گفت: این سؤال را که پرسید کنجکاو شدیم که چه دلیلی داره که این را می پرسد؟ دو نفر را می خواستیم برای کار نیرو که محمد، خودش و آقای صفری رو معرفی کرد. هر کدوم یه اسلحه گرفتند با یه کوله و حرکت کردند. متوجه شدیم که علت سؤال محمد این بود که می خواست های_مستحب ماه رجب را بگیرد که خیلی برای ما تعجّب آور بود. جایی که می کردیم اصلاً طاقت ولی او دوره را گذراند، سلاح و تجهیزات بر سازمان هم داشت، تازه روزه های هم می گرفت.⏯ پایان 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
سرهنگ "پاسدارشهیدمحمدغفاری"
{ یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊 ۲ باپایان یافتن جنگ چند سالی را در مشاغل گذرانید . سپس وارد پاسداران گردیده و در تیپ 57حضرت ابوالفضل العباس خرم آباد مشغول به خدمت گردیدند .در ماه سال 1380پس از سقوط هواپیمای -154 خرم آباد در اثر برخورد با کوههای سفید کوه ، همراه با سایر نیروهای به منطقه اعزام گردیده وبدون هیچ چشم داشتی در پایین آوردن بقایای اجساد حادثه و قطعات مهم هواپیمای سقوط کرده که در میان بلندی ها و صخره های و بسیار سخت کوهستان سفید کوه پراکنده شده بودن زحمات بی شائبه ای کشیدند از جالبی که در این حادثه اتفاق افتاد این بود که ایشان کسی بودند که سیاه هواپیما رادر بلندای قله پیدا نمودند و از کوه پایین آورده بودند هنگامی که ایشان به دامنه کوه رسیده و می خواستند جعبه سیاه را به مسئولین دهند با توجه به اینکه برای یابنده جعبه سیاه در نظر گرفته شده بود یکی از همکاران و دوستان ایشان نزدیک شده و به ی اینکه ایشان خسته می باشنددرخواست کرده بود که جعبه سیاه را به او داده تا کمکش کند این شهید بزرگوار در حالی که به دوستش برای بردن و تحویل دادن جعبه سیاه و گرفتن به نام خودش آگاه بود بدون هیچ گونه و یا ممانعتی و به قول شاهدین در حالی که آرام بر لب داشت آن را به همکارش تحویل داده بودند و از گرفتن جایزه پوشی نمودند. در سال 1381 و پس از سقوط هواپیمای -76 سپاه پاسداران در ارتفاعات کرمان ایشان باز هم به انجا گردیده و در آوردن جنازه شهدا کمک شایانی نمود. با نیرو های صابرین سپاه قدس ایشان جزو نیروهایی بودند که توانست به این نیرو بپیوندد ⏯ ادامه دارد◀️ https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊 ۵ ⏬ شهید🕊🌹 یک معلم واقعی اخلاق و انسانیت بودنمونه کامل انسانی و یکی از شیعیان واقعی امام (ع) ،یک شوهر مهربان برای ، پدری بی نظیر برای ، دوستی خوب برای ، حسنه برای کسانی که او را شناختند و هدایتی بود برای که می خواهند بعد از این او را . از رهروان واقعی بود.کسی که هیچگاه دنیا و افتخارات و عناوینش او را دلبسته ی خودش نکرد . و به از خانواده و اقوام این شهید بزرگوار تا بعد از شهادتش🕊 هیچکس درجه و سمت او را در سپاه نمی دانست و اونیز در مورد سمت ها و مسئولیت هایش چیزی بر نمی آورد که این امرحاکی از بسیار زیاد ایشان بوده است . علی پرورش در تمام سالهای خدمتش به نوشتن وصیت نامه نکرده بودند اما قبل از شهادتش بر اثر که می بیند و خود وی از آن به شهادت🕊 می نماید وصیت نامه اش را برای و.آخرین بار می نویسداو در وصیت نامه اش برای همه ی دوستان ، وآشنایان و برای خانواده اش الطافی را که خداوند به گرامیش داده ونعمت های را که به اهل بیت رسول اکرم (ص) فرموده است را از ذات مقدس پروردگارش می نماید و آنان را به صبر و و ثبات قدم در راه اسلام و انقلاب و از مکتب ولایت دعوت می نماید . ای بارز که در زندگی ایشان به عینه قابل بود باور ایشان به این امر که شهادت هیچگاه به روی انسان بسته نبوده و نیست و این خود انسانها هستند که باید در جستجوی آن باشند و او این را باور داشت و بالاخره به آن جامه پوشانید . روحمان با یادشان شاد🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1
القدر   ◻️تاریخ شهادت:۱۳۹۸/۰۲/۷ ◻️محل شهادت: شهر کازرون کنار درب منزل -سالگرد- شهید ╔═. ♡♡♡.══════╗ @saberin_shahid_ghafari1 ╚══════. ♡♡♡.═╝